جدول جو
جدول جو

معنی نیکوکرداری - جستجوی لغت در جدول جو

نیکوکرداری(کِ)
نیکوکاری. احسان. خوبی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نیک کردار
تصویر نیک کردار
نیکوکار، نکوکار
فرهنگ فارسی عمید
(نِ کو کِ)
نکوکردار بودن. رجوع به نیکوکرداری و نکوکردار شود
لغت نامه دهخدا
(کِ)
محسن. نیکوکار. نکوکردار:
شادمان باد و به همت برساد
آن نکوعادت نیکوکردار.
فرخی.
پادشاهان چون دادگر و نیکوکردار و نیکوسیرت و نیکوآثار باشند طاعت باید داشت. (تاریخ بیهقی ص 93). این میزانی است که نیکوکردار و بدکردار را بدان بسنجند. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
نیکوکار. (ناظم الاطباء). خوش رفتار. نیک رفتار:
ساقی شکردهان و مطرب شیرین سخن
همنشینی نیک کردار و ندیمی نیک نام.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(نِ کو کِ)
نیکوکردار. نکوکار. نکوفعل. نیکوعمل:
نکودل است و نکوسیرت و نکومذهب
نکونهاد و نکوطلعت و نکوکردار.
فرخی.
بدین کریمی و آزادگی که داند بود
مگر امیر نکوسیرت نکوکردار.
فرخی.
چو دیدم روی خوبش سجده کردم
بحمداﷲ نکوکردارم امشب.
حافظ
لغت نامه دهخدا
لطف، کرم، احسان، برّ، (السامی)، خوبی، مبرت، (یادداشت مؤلف)، خیر، کار خیر کردن، دستگیری: هرکه اخبار گذشتگان را بخواند ... بتواند دانست که نیکوکاری چیست ... و چیست که از مردم یادگار ماند، (تاریخ بیهقی)، تا بدان حد که سلاطین روزگار را در نیکوکاری بدو تشبیه کنند، (کلیله و دمنه)، علم به کردار نیک جمال گیرد که میوۀ درخت دانش نیکوکاری و کم آزاری است، (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نیک کرداری
تصویر نیک کرداری
نیکو کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیکو کرداری
تصویر نیکو کرداری
نیکو کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیکو کردار
تصویر نیکو کردار
نیکو کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیک کردار
تصویر نیک کردار
نیکو کار
فرهنگ لغت هوشیار
خوش رفتار، روش، نیک، نیک رفتار، نیکوکار
متضاد: بدکردار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
احسان، بخشش، کرم، نکوکرداری، نیک کنشی
متضاد: بدکرداری
فرهنگ واژه مترادف متضاد