جدول جو
جدول جو

معنی نیکونفسی - جستجوی لغت در جدول جو

نیکونفسی(نَ)
خوش طینتی. نیک نفسی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نیک نفس
تصویر نیک نفس
خوش نفس، خوش فطرت، خوش ذات
فرهنگ فارسی عمید
(نَ)
خوش ذاتی. نیک نفس بودن
لغت نامه دهخدا
(نَ)
نیک نفس. (فرهنگ فارسی معین). سلیم النفس. نیک نهاد
لغت نامه دهخدا
(نی یَ / یَ)
خوش نیتی. خیرخواهی
لغت نامه دهخدا
(رَ زْ / زِ)
خوش نما. که در نظر خوشایند است:
چنان کن که این عهد نیکونمای
در ابنای ما دیر ماند به جای.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(نَ ظَ)
صائب نظر بودن. نظر صائب داشتن:
برترین چیزی شاهان را نیکونظری است
هیچ کس نیست ترا یار به نیکونظری.
فرخی.
اندرین دولت مانندۀ تو کیست دگر
چه به نیکوسیری و چه به نیکونظری.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(نِ شَ)
که برای نشستن راحت و هموار و مناسب باشد: قاتر،پالان و زین نیکوساخت و نیکونشست. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
نیک نامی، خوش نامی، شهرت خوب: از شجرۀ شادمانی جز ثمرۀ نیکونامی نچیند، (التوسل از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
نیک نهاد. نیک ذات. (آنندراج). خوش نفس. خوش فطرت. (ناظم الاطباء). خوش ذات. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نیکو نفسی
تصویر نیکو نفسی
خوش نفسی خوش ذاتی خوش فطرتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیک نفسی
تصویر نیک نفسی
خوش نفسی خوش ذاتی خوش فطرتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیکو نفس
تصویر نیکو نفس
خوش نفس خوش ذات خوش فطرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیک نفس
تصویر نیک نفس
نیکزاد نیکنهاد خوش نفس خوش ذات خوش فطرت
فرهنگ لغت هوشیار