نکوسیرتی. نیک رفتاری. نکوکرداری: میر ابواحمدشهزاده محمد ملکی حق شناسنده و معروف به نیکوسیری. فرخی. اندرین دولت مانندۀ تو کیست دگر چه به نیکوسیری و چه به نیکونظری. فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 399)
نکوسیرتی. نیک رفتاری. نکوکرداری: میر ابواحمدشهزاده محمد ملکی حق شناسنده و معروف به نیکوسیری. فرخی. اندرین دولت مانندۀ تو کیست دگر چه به نیکوسیری و چه به نیکونظری. فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 399)
نیک سیرت. نکوسیرت. نیک نهاد. خوش رفتار: پادشاهان چون دادگر و نیکوکردار و نیکوسیرت و نیکوآثار باشند طاعت باید داشت. (تاریخ بیهقی ص 93). پوران دخت بنت کسری زنی سخت عاقل و عادل و نیکوسیرت بود. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 110)
نیک سیرت. نکوسیرت. نیک نهاد. خوش رفتار: پادشاهان چون دادگر و نیکوکردار و نیکوسیرت و نیکوآثار باشند طاعت باید داشت. (تاریخ بیهقی ص 93). پوران دخت بنت کسری زنی سخت عاقل و عادل و نیکوسیرت بود. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 110)
خوش طینت. خوش فطرت. نیک نهاد. (یادداشت مؤلف) : که نادان بدانجای خوار است و زشت شه آنجاست درویش نیکوسرشت. اسدی. چه دیدی در این کشور از خوب و زشت بگو ای نکونام نیکوسرشت. سعدی. بگفت آن خردمند نیکوسرشت جوابی که بر دیده باید نوشت. سعدی. برش تنگ دستی دو حرفی نوشت که ای خوب فرجام نیکوسرشت. سعدی
خوش طینت. خوش فطرت. نیک نهاد. (یادداشت مؤلف) : که نادان بدانجای خوار است و زشت شه آنجاست درویش نیکوسرشت. اسدی. چه دیدی در این کشور از خوب و زشت بگو ای نکونام نیکوسرشت. سعدی. بگفت آن خردمند نیکوسرشت جوابی که بر دیده باید نوشت. سعدی. برش تنگ دستی دو حرفی نوشت که ای خوب فرجام نیکوسرشت. سعدی
نیک نهاد. خوش وضع و خوش اخلاق و مؤدب. (ناظم الاطباء). خوش رفتار. نکوسیرت: منت بندۀ خوب نیکوسیر به دست آرم این رابه نخاس بر. سعدی. در این بوم حاتم شناسی مگر که فرخنده روی است و نیکوسیر. سعدی. گل بی خار میسر نشود در بستان گل بی عیب جهان مردم نیکوسیرند. سعدی
نیک نهاد. خوش وضع و خوش اخلاق و مؤدب. (ناظم الاطباء). خوش رفتار. نکوسیرت: منت بندۀ خوب نیکوسیر به دست آرم این رابه نخاس بر. سعدی. در این بوم حاتم شناسی مگر که فرخنده روی است و نیکوسیر. سعدی. گل بی خار میسر نشود در بستان گل بی عیب جهان مردم نیکوسیرند. سعدی
خوش گفتار. فصیح. (ناظم الاطباء). منطیق. (دستورالاخوان). خوش کلام. خوش بیان. که سخنش دل نشین است: چه گفت آن سپهدار نیکوسخن که با بددلی شهریاری مکن. فردوسی. آن نکوسیرت و نیکوسخن و نیکوروی که گه جود جواد است و گه حلم حلیم. فرخی. زن کنیزکان داشت... یکی نیکوسخن. (کلیله و دمنه)
خوش گفتار. فصیح. (ناظم الاطباء). منطیق. (دستورالاخوان). خوش کلام. خوش بیان. که سخنش دل نشین است: چه گفت آن سپهدار نیکوسخن که با بددلی شهریاری مکن. فردوسی. آن نکوسیرت و نیکوسخن و نیکوروی که گه جود جواد است و گه حلم حلیم. فرخی. زن کنیزکان داشت... یکی نیکوسخن. (کلیله و دمنه)
الکالوئیدی است سه تائی که در برگ تنباکو به حالت مایع یافت می شود. نیکوتین یکی از سموم شدیدالاثر است به طوری که اگر یک قطرۀ آن را در چشم یک گربۀ معمولی بچکانند به سرعت از راه مخاط پلک جذب شده و در چند لحظه گربه را می کشد. اثرات سمی نیکوتین در انسان به صورت استعمال سیگار و پیپ و قلیان به تدریج ظاهر می شود که عبارت از سرگیجه و ناراحتی های دستگاه گوارش و ضعف اعصاب می باشد. (از فرهنگ فارسی معین)
الکالوئیدی است سه تائی که در برگ تنباکو به حالت مایع یافت می شود. نیکوتین یکی از سموم شدیدالاثر است به طوری که اگر یک قطرۀ آن را در چشم یک گربۀ معمولی بچکانند به سرعت از راه مخاط پلک جذب شده و در چند لحظه گربه را می کشد. اثرات سمی نیکوتین در انسان به صورت استعمال سیگار و پیپ و قلیان به تدریج ظاهر می شود که عبارت از سرگیجه و ناراحتی های دستگاه گوارش و ضعف اعصاب می باشد. (از فرهنگ فارسی معین)