نکوروی. نکوچهر. نکوچهره. نکوسیما. خوب روی. زیبا. خوش سیما: ز دور هرکه مر او را بدید یک ره گفت زهی سوار نکوطلعت نکودیدار. فرخی. درازگردن و کوتاه پشت و گردسرین سیاه شاخ و سیه دیده و نکودیدار. فرخی
نکوروی. نکوچهر. نکوچهره. نکوسیما. خوب روی. زیبا. خوش سیما: ز دور هرکه مر او را بدید یک ره گفت زهی سوار نکوطلعت نکودیدار. فرخی. درازگردن و کوتاه پشت و گردسرین سیاه شاخ و سیه دیده و نکودیدار. فرخی
محسن. نیکوکار. نکوکردار: شادمان باد و به همت برساد آن نکوعادت نیکوکردار. فرخی. پادشاهان چون دادگر و نیکوکردار و نیکوسیرت و نیکوآثار باشند طاعت باید داشت. (تاریخ بیهقی ص 93). این میزانی است که نیکوکردار و بدکردار را بدان بسنجند. (تاریخ بیهقی)
محسن. نیکوکار. نکوکردار: شادمان باد و به همت برساد آن نکوعادت نیکوکردار. فرخی. پادشاهان چون دادگر و نیکوکردار و نیکوسیرت و نیکوآثار باشند طاعت باید داشت. (تاریخ بیهقی ص 93). این میزانی است که نیکوکردار و بدکردار را بدان بسنجند. (تاریخ بیهقی)