جدول جو
جدول جو

معنی نیکودیدار - جستجوی لغت در جدول جو

نیکودیدار
نیک روی، نکومنظر
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نِ)
نکوروی. نکوچهر. نکوچهره. نکوسیما. خوب روی. زیبا. خوش سیما:
ز دور هرکه مر او را بدید یک ره گفت
زهی سوار نکوطلعت نکودیدار.
فرخی.
درازگردن و کوتاه پشت و گردسرین
سیاه شاخ و سیه دیده و نکودیدار.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(کِ)
محسن. نیکوکار. نکوکردار:
شادمان باد و به همت برساد
آن نکوعادت نیکوکردار.
فرخی.
پادشاهان چون دادگر و نیکوکردار و نیکوسیرت و نیکوآثار باشند طاعت باید داشت. (تاریخ بیهقی ص 93). این میزانی است که نیکوکردار و بدکردار را بدان بسنجند. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
خوش رفتار، روش، نیک، نیک رفتار، نیکوکار
متضاد: بدکردار
فرهنگ واژه مترادف متضاد