جدول جو
جدول جو

معنی نیکوخصایل - جستجوی لغت در جدول جو

نیکوخصایل(خَ یِ)
نیکوخصال
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نیکوخصال
تصویر نیکوخصال
آنکه دارای خصلت های خوب است، نیک خصال، خوش اخلاق
فرهنگ فارسی عمید
(خِ)
نیکوخصال بودن. خوش خصلتی. نکوخصلتی:
جهان را همه ف تنه خویش گیر
به نیکوخصالی و شیرین زبانی.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(خِ)
کسی که دارای خصلت های پسندیده باشد. (ناظم الاطباء). نکوخصلت:
چه نیکوخصال و چه نیکوفعالی
چه پاکیزه طبعی و پاکیزه رایی.
فرخی.
آزادطبع و پاک نهاد و مجرد است
نیکوخصال و نیک خوی است و موحد است.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(خِ)
خوش اخلاقی. خوش رفتاری. (فرهنگ فارسی معین). خوش خصالی. نیک خصال بودن
لغت نامه دهخدا
(خِ)
خوش اخلاق. خوش رفتار. (فرهنگ فارسی معین). نیک خو. خوش خصال:
شاد باش ای ملک پاک دل پاک گهر
کام ران ای ملک نیک خوی نیک خصال.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(نِ خِ)
نکوخصلت. نکوسیرت. نیکوخصال:
نکودل است و نکوسیرت و نکومذهب
نکوخصال و نکوطلعت و نکوکردار.
فرخی
لغت نامه دهخدا
تصویری از نیکو خصال
تصویر نیکو خصال
خوش اخلاق خوش رفتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیک خصال
تصویر نیک خصال
خوش اخلاق خوش رفتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیکخصال
تصویر نیکخصال
نیکرفتار
فرهنگ لغت هوشیار