معنی نیکوخصال - فرهنگ فارسی عمید
معنی نیکوخصال
نیکوخصال
آنکه دارای خصلت های خوب است، نیک خصال، خوش اخلاق
تصویر نیکوخصال
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با نیکوخصال
نیکوخصال
نیکوخصال
کسی که دارای خصلت های پسندیده باشد. (ناظم الاطباء). نکوخصلت: چه نیکوخصال و چه نیکوفعالی چه پاکیزه طبعی و پاکیزه رایی. فرخی. آزادطبع و پاک نهاد و مجرد است نیکوخصال و نیک خوی است و موحد است. منوچهری
لغت نامه دهخدا
نیک خصال
نیک خصال
خوش اخلاق. خوش رفتار. (فرهنگ فارسی معین). نیک خو. خوش خصال: شاد باش ای ملک پاک دل پاک گهر کام ران ای ملک نیک خوی نیک خصال. فرخی
لغت نامه دهخدا
نیکوخصالی
نیکوخصالی
نیکوخصال بودن. خوش خصلتی. نکوخصلتی: جهان را همه ف تنه خویش گیر به نیکوخصالی و شیرین زبانی. فرخی
لغت نامه دهخدا
نکوخصال
نکوخصال
نکوخصلت. نکوسیرت. نیکوخصال: نکودل است و نکوسیرت و نکومذهب نکوخصال و نکوطلعت و نکوکردار. فرخی
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.