جدول جو
جدول جو

معنی نیژده - جستجوی لغت در جدول جو

نیژده
چوب های نازک که در دیوار ساختمان های کاه گلی به کار می رود
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نگژده
تصویر نگژده
ظرف آبخوری سفالی، کوزه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نکژده
تصویر نکژده
نگژده، ظرف آبخوری سفالی، کوزه
فرهنگ فارسی عمید
(دِهْ)
دهی جزء بخش مرکزی شهرستان فومن. واقع در 3هزارگزی خاور فومن، کنار راه فرعی فومن به شفت. جلگه، معتدل، مرطوب. دارای 192 تن سکنه. آب آن از رود خانه شاخ رز. محصول آنجا برنج و توتون سیگار و چای و جالیزکاری. شغل اهالی زراعت و مکاری و راه آن اتومبیل رو است. در حدود 10 باب دکان دارد و سابقاً روزهای پنجشنبه بازار عمومی داشته است ولی فعلاً ندارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(کَ سَ)
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان رشت است و 849 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان افزر بخش قیروکارزین شهرستان فیروزآباد در 37هزارگزی جنوب قیر بر کنار راه عمومی به خنج واقع و دارای 126 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(دَهْ)
هیجده. هجده. ثمانیهعشر
لغت نامه دهخدا
(نَ گَ دَ / دِ)
کوزه و مشربۀ سفالین. (برهان قاطع) (آنندراج). در بعضی فرهنگها به کاف (نکژده) مرقوم است. (جهانگیری) (از رشیدی). و بعضی به زای تازی (نگزده) نیز گفته اند. (رشیدی از مؤیداللغات) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَکَ دَ / دِ)
کوزه و مشربۀ سفالین. (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرا). نگژده. (برهان قاطع) (جهانگیری) (رشیدی). بعضی به زای تازی (نکزده) گویند. (از انجمن آرا) (از رشیدی). رجوع به نگژده شود
لغت نامه دهخدا
(گُ تَ دَ / دِ)
نیاژده. ناآژده. مقابل آژده
لغت نامه دهخدا
(ژِ)
کندر و لبان وخوش بوی و هر گیاهی که به روی گیاه دیگری روید. (ناظم الاطباء). رجوع به نیژ و فرهنگ شعوری ج 2 ص 405 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نگژده
تصویر نگژده
ظرف آبخوری، سفالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکژده
تصویر نکژده
کوزه سفالین مشربه سفالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نگژده
تصویر نگژده
((نِ گَ دِ))
کوزه، ظرف آبخوری سفالی
فرهنگ فارسی معین
هیجده
فرهنگ گویش مازندرانی