فریدریش ویلهلم. از فلاسفۀ قرن نوزدهم آلمان است. به سال 1844 میلادی در ’روکن’ از ولایات ساکس در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد و به سال 1900 در شهر ’وایمار’ درگذشت. پدر و اجدادش کشیش و از متعصبان پرتستان بودند. در آغاز جوانی به شاعری پرداخت، پس از مدتی معلمی و دانشجوئی به استادی فلسفه در دانشگاه ’بال’ منصوب گشت. مزاجی علیل و عمری پر از بیماری و رنج داشت و یازده سال آخر عمرش در جنون گذشت. خواهرش به پرستاری و گردآوری آثار او پرداخت و ضمن تألیف و تنظیم آثار پراکندۀ وی به عقیدۀ گروهی از محققان در نوشته های وی دخل و تصرفهائی کرد. دو کتاب ’چنین گفت زردشت’ و ’خواست توانائی’ از اهم آثار اوست. به عقیدۀ نیچه غایت وجود پیدایش ’مرد برتر’ است. بنابراین، شخص باید هر چه بیشتر توانا شود و از تمایلات و تقاضاهای نفس برخوردار گردد. بحث درحقیقت وجود بیهوده است، باید کسب قدرت کرد و از جهان به حد اکثر متمتع گشت و برای رسیدن بدین مقصود به هر عامل و وسیله ای توسل جست. برابری مردم سخنی باطل است و منافی پیشرفت بشر است. اصالت و شرف از آن زبردستان است که ترقی جهان از برکت وجود ایشان است و هیأت اجتماع و تودۀ زیردستان آلت و وسیلۀ اجرای مقاصد و اغراض ایشان است. اصولی که امروز زیبا و درست می نماید قواعدی است که دونان و زیردستان به نام دین و اخلاق و به فیض کثرت جمعیت خویش برای تعدیل قدرت زبردستان و ابرمردان وضع کرده اند. باید این اصول را که مبتنی بر برابری و مساوات و اعتقاد به آخرت و رعایت حقوق زیردستان و صلح طلبی است و نتیجه اش فریب و ریا و سستی و دون همتی است طرد کرد. اینها موانعی است در راه ظهور مرد برتر که مقصد آفرینش و غایت وجود است. نیچه در احوال جهان قائل به ادوار است و معتقد است که اوضاع جهان هرچند یک بار تجدید می شود و آنچه پیش از این بوده است دوباره پدید می آید. هر چیزی بارها بدین گونه ای که هست بوده است و بعد از این هم خواهد بود
فریدریش ویلهلم. از فلاسفۀ قرن نوزدهم آلمان است. به سال 1844 میلادی در ’روکن’ از ولایات ساکس در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد و به سال 1900 در شهر ’وایمار’ درگذشت. پدر و اجدادش کشیش و از متعصبان پرتستان بودند. در آغاز جوانی به شاعری پرداخت، پس از مدتی معلمی و دانشجوئی به استادی فلسفه در دانشگاه ’بال’ منصوب گشت. مزاجی علیل و عمری پر از بیماری و رنج داشت و یازده سال آخر عمرش در جنون گذشت. خواهرش به پرستاری و گردآوری آثار او پرداخت و ضمن تألیف و تنظیم آثار پراکندۀ وی به عقیدۀ گروهی از محققان در نوشته های وی دخل و تصرفهائی کرد. دو کتاب ’چنین گفت زردشت’ و ’خواست توانائی’ از اهم آثار اوست. به عقیدۀ نیچه غایت وجود پیدایش ’مرد برتر’ است. بنابراین، شخص باید هر چه بیشتر توانا شود و از تمایلات و تقاضاهای نفس برخوردار گردد. بحث درحقیقت وجود بیهوده است، باید کسب قدرت کرد و از جهان به حد اکثر متمتع گشت و برای رسیدن بدین مقصود به هر عامل و وسیله ای توسل جست. برابری مردم سخنی باطل است و منافی پیشرفت بشر است. اصالت و شرف از آن زبردستان است که ترقی جهان از برکت وجود ایشان است و هیأت اجتماع و تودۀ زیردستان آلت و وسیلۀ اجرای مقاصد و اغراض ایشان است. اصولی که امروز زیبا و درست می نماید قواعدی است که دونان و زیردستان به نام دین و اخلاق و به فیض کثرت جمعیت خویش برای تعدیل قدرت زبردستان و ابرمردان وضع کرده اند. باید این اصول را که مبتنی بر برابری و مساوات و اعتقاد به آخرت و رعایت حقوق زیردستان و صلح طلبی است و نتیجه اش فریب و ریا و سستی و دون همتی است طرد کرد. اینها موانعی است در راه ظهور مرد برتر که مقصد آفرینش و غایت وجود است. نیچه در احوال جهان قائل به ادوار است و معتقد است که اوضاع جهان هرچند یک بار تجدید می شود و آنچه پیش از این بوده است دوباره پدید می آید. هر چیزی بارها بدین گونه ای که هست بوده است و بعد از این هم خواهد بود
نی خرد. نایژه. (یادداشت مؤلف) ، نای یا لوله ای که میان قرع و انبیق فاصله است و آن دو را به یکدیگر پیوندد. (از یادداشت مؤلف). - نیچۀ عیاری، نیچه ای که عیاران با آن داروی بیهوشی در بینی خفته می دمیدند تا وی بیهوش شود. (یادداشت مؤلف) : نی که از شور نوایش عالمی بی دست و پاست نیچۀ عیاری بیهوش داروی تو است. سعید اشرف (از فرهنگ نظام)
نی خرد. نایژه. (یادداشت مؤلف) ، نای یا لوله ای که میان قرع و انبیق فاصله است و آن دو را به یکدیگر پیوندد. (از یادداشت مؤلف). - نیچۀ عیاری، نیچه ای که عیاران با آن داروی بیهوشی در بینی خفته می دمیدند تا وی بیهوش شود. (یادداشت مؤلف) : نی که از شور نوایش عالمی بی دست و پاست نیچۀ عیاری بیهوش داروی تو است. سعید اشرف (از فرهنگ نظام)
نی کوچک. یا نیچه عیاری. نیچه ای است که عیاران داشتند و داروی بیهوشی در آن داخل می کردند و چون می خواستند کسی را بیهوش کنند، آنگاه که وی خفته بود، سر نیچه را برابر بینی او نگاه می داشتند و پف می کردند و او بلافاصله بیهوش می شد، نی که از شور نوایش عالمی بی دست و پاست نیچه عیاری بیهوش داروی نواست. (سعیداشرف. بها. فرنظا) 2آلتی است برای تقطیر. یا عرق نیچه. نوعی مشروب مرغوب که آن را به وسیله نیچه تقطیر کنند. توضیح در کرمان عرق نعناع - بیدمشک پودنه و غیره را که به وسیله نیچه استخراج شود، عرق نیچه گویند
نی کوچک. یا نیچه عیاری. نیچه ای است که عیاران داشتند و داروی بیهوشی در آن داخل می کردند و چون می خواستند کسی را بیهوش کنند، آنگاه که وی خفته بود، سر نیچه را برابر بینی او نگاه می داشتند و پف می کردند و او بلافاصله بیهوش می شد، نی که از شور نوایش عالمی بی دست و پاست نیچه عیاری بیهوش داروی نواست. (سعیداشرف. بها. فرنظا) 2آلتی است برای تقطیر. یا عرق نیچه. نوعی مشروب مرغوب که آن را به وسیله نیچه تقطیر کنند. توضیح در کرمان عرق نعناع - بیدمشک پودنه و غیره را که به وسیله نیچه استخراج شود، عرق نیچه گویند
نی یا چوب دراز و سخت که بر سر آن آهن نوک تیز نصب کنند نیزۀ آتشین: کنایه از شعاع آفتاب نیزۀ خطی: نیزۀ راست و بلندی که از محلی در بحرین به نام الخط می آورده اند
نی یا چوب دراز و سخت که بر سر آن آهن نوک تیز نصب کنند نیزۀ آتشین: کنایه از شعاع آفتاب نیزۀ خطی: نیزۀ راست و بلندی که از محلی در بحرین به نام الخط می آورده اند
صورت تقسیم مالیات هر ده، مالیات و عوارضی که به دهقانان یا روستاییان تعلق می گیرد، مالیات، عوارض یا سرباز که به طور مقاطعه از دهقانان گرفته می شد. در گذشته مالیات هر روستا را یک قلم معین می کردند و روستاییان مبلغ معین شده را میان خود سرشکن می کردند. در موقع سربازگیری نیز معین می کردند که هر ده چه تعداد سرباز باید بدهد صاحب بنیچه: در دورۀ قاجار، کسی که در روستاها مالیات هر ده را جمع آوری می کرد
صورت تقسیم مالیات هر دِه، مالیات و عوارضی که به دهقانان یا روستاییان تعلق می گیرد، مالیات، عوارض یا سرباز که به طور مقاطعه از دهقانان گرفته می شد. در گذشته مالیات هر روستا را یک قلم معین می کردند و روستاییان مبلغ معین شده را میان خود سرشکن می کردند. در موقع سربازگیری نیز معین می کردند که هر ده چه تعداد سرباز باید بدهد صاحب بنیچه: در دورۀ قاجار، کسی که در روستاها مالیات هر دِه را جمع آوری می کرد
جمعی را گویند که بر اصناف حرفت و املاک می بندند. (برهان). جمعی را گویند که بر اصناف حرفت و املاک می بندند و آن دفتری است جداگانه که آنرا دفتر خارج المال و دفتر صادر مملکت گویند. (آنندراج). جمعی که دیوانیان بر اصناف حرفت و املاک می بندند. (ناظم الاطباء). جمعی که دیوانیان بر اصناف حرفت و املاک می بندند. ارزیابی مالیاتی دسته جمعی یک ده و امثال آن. (فرهنگ فارسی معین) : داغ تو که چیده بر سر هم دفتر بر سینۀ من بنیچه خواهد بست. ظهوری (از آنندراج). ، خوبی و خوشی پیش آمدن. (فرهنگ فارسی معین) : زنان بی دیانت و امانت باشند... وبر موجب هوا و مراد خود روند و به آمد خویش خواهند. (سندبادنامه ص 215)
جمعی را گویند که بر اصناف حرفت و املاک می بندند. (برهان). جمعی را گویند که بر اصناف حرفت و املاک می بندند و آن دفتری است جداگانه که آنرا دفتر خارج المال و دفتر صادر مملکت گویند. (آنندراج). جمعی که دیوانیان بر اصناف حرفت و املاک می بندند. (ناظم الاطباء). جمعی که دیوانیان بر اصناف حرفت و املاک می بندند. ارزیابی مالیاتی دسته جمعی یک ده و امثال آن. (فرهنگ فارسی معین) : داغ تو که چیده بر سر هم دفتر بر سینۀ من بنیچه خواهد بست. ظهوری (از آنندراج). ، خوبی و خوشی پیش آمدن. (فرهنگ فارسی معین) : زنان بی دیانت و امانت باشند... وبر موجب هوا و مراد خود روند و به آمد خویش خواهند. (سندبادنامه ص 215)
نیمه نصفه: (بشاه بهرام که حالا باید برای خودش نیمچه مردی شده باشد بگو)، جوجه تازه از تخم در آمده، بالا پوش کوتاه: (چو سبز نیمچه علم نیمکش کردی سیاه چهره شود راست جهل چون فرنج) (سنجر... بیشتر اوقات قباء زند نیجی پوشیدی... و نیمچه پوستین بره داشتی)، دندان نهنگ: (صدف مغفر بر سر نهاد نهنگ نیمچه بکشید)، تفنگ کوتاه، هنوز بکمال نرسیده غیر کامل و جوان: (امین الدوله و حاجی میرزا محمدرضا و یکی دو نفر نیمچه آخوند دیگر)
نیمه نصفه: (بشاه بهرام که حالا باید برای خودش نیمچه مردی شده باشد بگو)، جوجه تازه از تخم در آمده، بالا پوش کوتاه: (چو سبز نیمچه علم نیمکش کردی سیاه چهره شود راست جهل چون فرنج) (سنجر... بیشتر اوقات قباء زند نیجی پوشیدی... و نیمچه پوستین بره داشتی)، دندان نهنگ: (صدف مغفر بر سر نهاد نهنگ نیمچه بکشید)، تفنگ کوتاه، هنوز بکمال نرسیده غیر کامل و جوان: (امین الدوله و حاجی میرزا محمدرضا و یکی دو نفر نیمچه آخوند دیگر)
نصف هر چیز (هر بیت را بدو نیمه باشد که در تحرکات و سواکن بهم نزدیک باشند)، پارچه ای که بوسیله آن روی خود را پوشند برقع، نصف ار خالق، نصفه آجر یا خشت. یا نیمه پسین. نصف موخر: (نیمه پسین از پیکر گاو) یا نیمه پیشین. نصف مقدم: (نیمه پشین از شکل ثور) یا نیمه دینار. نصف دینار، لب معشوق، بوسه. یا نیمه شب. نصف نصف یک ربع. یا نیمه نیمه نیمه. نصف نصف نصف یک هشتم. یا به دو نیمه شدن نصف شدن
نصف هر چیز (هر بیت را بدو نیمه باشد که در تحرکات و سواکن بهم نزدیک باشند)، پارچه ای که بوسیله آن روی خود را پوشند برقع، نصف ار خالق، نصفه آجر یا خشت. یا نیمه پسین. نصف موخر: (نیمه پسین از پیکر گاو) یا نیمه پیشین. نصف مقدم: (نیمه پشین از شکل ثور) یا نیمه دینار. نصف دینار، لب معشوق، بوسه. یا نیمه شب. نصف نصف یک ربع. یا نیمه نیمه نیمه. نصف نصف نصف یک هشتم. یا به دو نیمه شدن نصف شدن
محله کوچک بر زن: تا چهار دانگ شب در کوچه ها و محلات بسیار بود، خیابان: کوچه ای بود که آنرا کو طراز میگفتند در آن کوچه پنجاه کاروانسرای نیکو و در هر یک از بیاعان و حجره داران بسیار نشسته بودند، راه تنگ و باریک در شهر یا ده. یا کوچه باستان. دنیا عالم. یا کوچه بن بست. کوچه ای که آخر آن مسدود است و راه بخارج ندارد. دل مرا زخ زلف او رها یی نیست بدرز کوچه بن بست هیچکس نزده است. (صائب) یا کوچه خطر. عالم دنیا. یا کوچه خموشان. گورستان قبرستان: یاد شهادت عشق در کوچه خموشان کاسودگی ز ما برد غوغای زندگانی. یا کوچه سلامت. کوچه ای که برای گرفتن قلعه در زیر زمین کنند و قلعه گیران بدان راه دارند: دیوانه شو که عشرت طفلانه جهان در کوچه سلامت زنجیر بوده است. (صائب) توضیح یا خود را به کوچه علی چپ زدن، از موضوع مورد بحث بموضوع دیگر پرداختن، تجاهل کردن، یا کوچه را عوض کردن، اشتباه کردن
محله کوچک بر زن: تا چهار دانگ شب در کوچه ها و محلات بسیار بود، خیابان: کوچه ای بود که آنرا کو طراز میگفتند در آن کوچه پنجاه کاروانسرای نیکو و در هر یک از بیاعان و حجره داران بسیار نشسته بودند، راه تنگ و باریک در شهر یا ده. یا کوچه باستان. دنیا عالم. یا کوچه بن بست. کوچه ای که آخر آن مسدود است و راه بخارج ندارد. دل مرا زخ زلف او رها یی نیست بدرز کوچه بن بست هیچکس نزده است. (صائب) یا کوچه خطر. عالم دنیا. یا کوچه خموشان. گورستان قبرستان: یاد شهادت عشق در کوچه خموشان کاسودگی ز ما برد غوغای زندگانی. یا کوچه سلامت. کوچه ای که برای گرفتن قلعه در زیر زمین کنند و قلعه گیران بدان راه دارند: دیوانه شو که عشرت طفلانه جهان در کوچه سلامت زنجیر بوده است. (صائب) توضیح یا خود را به کوچه علی چپ زدن، از موضوع مورد بحث بموضوع دیگر پرداختن، تجاهل کردن، یا کوچه را عوض کردن، اشتباه کردن
قسمی از آلو آلوی طبری: (و گر شکم سخت بود سبا ناخ با خرمای هندی و بانشو یا آلو بزرگ سیاه با روغن بادام پخته) نی کوچک، توتک: (زان دل که در او جاه بود ناید تسلیم زان نی که از او نیشه کنی ناید جلاب) (خاقانی. سج. 57)
قسمی از آلو آلوی طبری: (و گر شکم سخت بود سبا ناخ با خرمای هندی و بانشو یا آلو بزرگ سیاه با روغن بادام پخته) نی کوچک، توتک: (زان دل که در او جاه بود ناید تسلیم زان نی که از او نیشه کنی ناید جلاب) (خاقانی. سج. 57)
جمعی که دیوانیان بر اصناف حرفت و املاک می بندند ارزیابی مالیاتی دسته جمعی یک ده و امثال آن، تعهد اهالی هر ده مبنی بر آماده کردن عده ای سرباز برای حکومت. توضیح بنیچه ظاهرا از کلمه بن بمعنی ریشه اخذ شده و بمعنی اساسنامه در اصطلاح مالیه سابق عبارت از صورت تقسیم مالیات هر ده بر آب و خاک آن ده است که سهم هر جریب زمین با ساعت آب یعنی واحد مالیاتی را معین و بدهی هر ملک را از کل مبلغ مالیات مشخص نماید. برای اینکه قشونگیری هم مثل مالیات بر پایه اساسی مستقر شود بنیچه مالیاتی را ماخذ دادن سرباز هم مقرر داشتند. خرج سفر سرباز تا محل اردوگاه و فرستادن کمک خرج برای سرباز و پادارنه دادن بخانواده در مدت بودن او در سر خدمت بر عهده صاحب بنیچه بود. دولت هم جیره جنسی و مواجب نقدی در ششماهه مدت خدمت باو میپرداخت که در ششماهه مرخصی خانه نصف میشد. حقوق ششماهه مرخصی خانه این افواج باسم ششماهه محلی در دستور العمل (بودجه) هر ولایت بخرج میامد. هر سال موق نوشتن دستور العمل هر ولایت معین میکردند که هر ولایتی چند فوج ساخلو (پادگان) لازم دارد تا مصارف ششماهه سر خدمت آنها هم در دستور العمل ولایت پیش بینی شود (قاجاریه) یا صاحب بنیچه. کسی که مجاز بوصول مالیات بنیچه بود
جمعی که دیوانیان بر اصناف حرفت و املاک می بندند ارزیابی مالیاتی دسته جمعی یک ده و امثال آن، تعهد اهالی هر ده مبنی بر آماده کردن عده ای سرباز برای حکومت. توضیح بنیچه ظاهرا از کلمه بن بمعنی ریشه اخذ شده و بمعنی اساسنامه در اصطلاح مالیه سابق عبارت از صورت تقسیم مالیات هر ده بر آب و خاک آن ده است که سهم هر جریب زمین با ساعت آب یعنی واحد مالیاتی را معین و بدهی هر ملک را از کل مبلغ مالیات مشخص نماید. برای اینکه قشونگیری هم مثل مالیات بر پایه اساسی مستقر شود بنیچه مالیاتی را ماخذ دادن سرباز هم مقرر داشتند. خرج سفر سرباز تا محل اردوگاه و فرستادن کمک خرج برای سرباز و پادارنه دادن بخانواده در مدت بودن او در سر خدمت بر عهده صاحب بنیچه بود. دولت هم جیره جنسی و مواجب نقدی در ششماهه مدت خدمت باو میپرداخت که در ششماهه مرخصی خانه نصف میشد. حقوق ششماهه مرخصی خانه این افواج باسم ششماهه محلی در دستور العمل (بودجه) هر ولایت بخرج میامد. هر سال موق نوشتن دستور العمل هر ولایت معین میکردند که هر ولایتی چند فوج ساخلو (پادگان) لازم دارد تا مصارف ششماهه سر خدمت آنها هم در دستور العمل ولایت پیش بینی شود (قاجاریه) یا صاحب بنیچه. کسی که مجاز بوصول مالیات بنیچه بود
قسمی روی بند که از موی یال و دم اسب برنگ سیاه بافند نقاب حجاب (زنان)، عصابه ای که زنان بر پیشانی بندند، پیرایه مرصع که بر سر عروس بند کنند، زهی که آنرا مقراض کرده زنان و پسران صاحب جمال بروی گذارند به جهت زیبایی، گیس عاریه، طره و زلف و کاکل ک
قسمی روی بند که از موی یال و دم اسب برنگ سیاه بافند نقاب حجاب (زنان)، عصابه ای که زنان بر پیشانی بندند، پیرایه مرصع که بر سر عروس بند کنند، زهی که آنرا مقراض کرده زنان و پسران صاحب جمال بروی گذارند به جهت زیبایی، گیس عاریه، طره و زلف و کاکل ک
موضع گذرانیدن بند شلوار کمر شلوار که بند را از آن گذرانند، بند شلوار: (هست پیراهنی و شلواری نیست بر هر دو نیفه و تیریز) (مسعود سعد. 603)، پوستی که از حوالی ناف روباه و جز آن گیرند: (شیر کز مالش عدل تو دباغت یابد گردنش نرم تر از نیفه روباه شود) (شرف شفروه رشیدی)، پارچه چهار گوشه ای که در آن لباس و غیره پیچند: بقچه: (جگر سوخته در نیفه که این نافه مشک سرب در گوشه رومال که این نقره خام) (وحشی. چا. امیر کبیر 47)
موضع گذرانیدن بند شلوار کمر شلوار که بند را از آن گذرانند، بند شلوار: (هست پیراهنی و شلواری نیست بر هر دو نیفه و تیریز) (مسعود سعد. 603)، پوستی که از حوالی ناف روباه و جز آن گیرند: (شیر کز مالش عدل تو دباغت یابد گردنش نرم تر از نیفه روباه شود) (شرف شفروه رشیدی)، پارچه چهار گوشه ای که در آن لباس و غیره پیچند: بقچه: (جگر سوخته در نیفه که این نافه مشک سرب در گوشه رومال که این نقره خام) (وحشی. چا. امیر کبیر 47)
جمعی که دیوانیان بر اصناف حرفت و املاک می بندند، ارزیابی مالیاتی دسته جمعی یک ده و امثال آن، تعهد اهالی هر ده مبنی بر آماده کردن عده ای سرباز برای حکومت
جمعی که دیوانیان بر اصناف حرفت و املاک می بندند، ارزیابی مالیاتی دسته جمعی یک ده و امثال آن، تعهد اهالی هر ده مبنی بر آماده کردن عده ای سرباز برای حکومت