جدول جو
جدول جو

معنی نیچه - جستجوی لغت در جدول جو

نیچه
نایچه، نای کوچک، لولۀ کوچک، در علم زیست شناسی نایژه
تصویری از نیچه
تصویر نیچه
فرهنگ فارسی عمید
نیچه
نی کوچک. یا نیچه عیاری. نیچه ای است که عیاران داشتند و داروی بیهوشی در آن داخل می کردند و چون می خواستند کسی را بیهوش کنند، آنگاه که وی خفته بود، سر نیچه را برابر بینی او نگاه می داشتند و پف می کردند و او بلافاصله بیهوش می شد، نی که از شور نوایش عالمی بی دست و پاست نیچه عیاری بیهوش داروی نواست. (سعیداشرف. بها. فرنظا) 2آلتی است برای تقطیر. یا عرق نیچه. نوعی مشروب مرغوب که آن را به وسیله نیچه تقطیر کنند. توضیح در کرمان عرق نعناع - بیدمشک پودنه و غیره را که به وسیله نیچه استخراج شود، عرق نیچه گویند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

جمعی که دیوانیان بر اصناف حرفت و املاک می بندند ارزیابی مالیاتی دسته جمعی یک ده و امثال آن، تعهد اهالی هر ده مبنی بر آماده کردن عده ای سرباز برای حکومت. توضیح بنیچه ظاهرا از کلمه بن بمعنی ریشه اخذ شده و بمعنی اساسنامه در اصطلاح مالیه سابق عبارت از صورت تقسیم مالیات هر ده بر آب و خاک آن ده است که سهم هر جریب زمین با ساعت آب یعنی واحد مالیاتی را معین و بدهی هر ملک را از کل مبلغ مالیات مشخص نماید. برای اینکه قشونگیری هم مثل مالیات بر پایه اساسی مستقر شود بنیچه مالیاتی را ماخذ دادن سرباز هم مقرر داشتند. خرج سفر سرباز تا محل اردوگاه و فرستادن کمک خرج برای سرباز و پادارنه دادن بخانواده در مدت بودن او در سر خدمت بر عهده صاحب بنیچه بود. دولت هم جیره جنسی و مواجب نقدی در ششماهه مدت خدمت باو میپرداخت که در ششماهه مرخصی خانه نصف میشد. حقوق ششماهه مرخصی خانه این افواج باسم ششماهه محلی در دستور العمل (بودجه) هر ولایت بخرج میامد. هر سال موق نوشتن دستور العمل هر ولایت معین میکردند که هر ولایتی چند فوج ساخلو (پادگان) لازم دارد تا مصارف ششماهه سر خدمت آنها هم در دستور العمل ولایت پیش بینی شود (قاجاریه) یا صاحب بنیچه. کسی که مجاز بوصول مالیات بنیچه بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنیچه
تصویر بنیچه
((بُ چِ یا چَ))
جمعی که دیوانیان بر اصناف حرفت و املاک می بندند، ارزیابی مالیاتی دسته جمعی یک ده و امثال آن، تعهد اهالی هر ده مبنی بر آماده کردن عده ای سرباز برای حکومت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بنیچه
تصویر بنیچه
صورت تقسیم مالیات هر ده، مالیات و عوارضی که به دهقانان یا روستاییان تعلق می گیرد، مالیات، عوارض یا سرباز که به طور مقاطعه از دهقانان گرفته می شد. در گذشته مالیات هر روستا را یک قلم معین می کردند و روستاییان مبلغ معین شده را میان خود سرشکن می کردند. در موقع سربازگیری نیز معین می کردند که هر ده چه تعداد سرباز باید بدهد
صاحب بنیچه: در دورۀ قاجار، کسی که در روستاها مالیات هر ده را جمع آوری می کرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیره
تصویر نیره
(دخترانه)
مؤنث نیر، روشن و منور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نیمه
تصویر نیمه
نصف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بیچه
تصویر بیچه
کاهیده بی بی چه ترکی بانو چه دلدار
فرهنگ لغت هوشیار
قسمی روی بند که از موی یال و دم اسب برنگ سیاه بافند نقاب حجاب (زنان)، عصابه ای که زنان بر پیشانی بندند، پیرایه مرصع که بر سر عروس بند کنند، زهی که آنرا مقراض کرده زنان و پسران صاحب جمال بروی گذارند به جهت زیبایی، گیس عاریه، طره و زلف و کاکل ک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیوه
تصویر نیوه
ناله، افغان، خروش، گریه، نوحه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیمه
تصویر نیمه
نیم، نصف چیزی، نصف آجر یا خشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوچه
تصویر نوچه
جوان، نوجوان، کنایه از پهلوان کوچک یا تازه کار، در ورزش ورزشکاری که در ورزش های باستانی زیر دست پهلوان بزرگ ورزش می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیمچه
تصویر نیمچه
شمشیر یا تفنگ کوتاه، لباس کوتاه، نیم تنه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیله
تصویر نیله
کبودرنگ، به رنگ نیل، نیل فام، هر چیز کبودرنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نایچه
تصویر نایچه
نای کوچک، لولۀ کوچک، در علم زیست شناسی نایژه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیزه
تصویر نیزه
نی یا چوب دراز و سخت که بر سر آن آهن نوک تیز نصب کنند
نیزۀ آتشین: کنایه از شعاع آفتاب
نیزۀ خطی: نیزۀ راست و بلندی که از محلی در بحرین به نام الخط می آورده اند
فرهنگ فارسی عمید
محله کوچک بر زن: تا چهار دانگ شب در کوچه ها و محلات بسیار بود، خیابان: کوچه ای بود که آنرا کو طراز میگفتند در آن کوچه پنجاه کاروانسرای نیکو و در هر یک از بیاعان و حجره داران بسیار نشسته بودند، راه تنگ و باریک در شهر یا ده. یا کوچه باستان. دنیا عالم. یا کوچه بن بست. کوچه ای که آخر آن مسدود است و راه بخارج ندارد. دل مرا زخ زلف او رها یی نیست بدرز کوچه بن بست هیچکس نزده است. (صائب) یا کوچه خطر. عالم دنیا. یا کوچه خموشان. گورستان قبرستان: یاد شهادت عشق در کوچه خموشان کاسودگی ز ما برد غوغای زندگانی. یا کوچه سلامت. کوچه ای که برای گرفتن قلعه در زیر زمین کنند و قلعه گیران بدان راه دارند: دیوانه شو که عشرت طفلانه جهان در کوچه سلامت زنجیر بوده است. (صائب) توضیح یا خود را به کوچه علی چپ زدن، از موضوع مورد بحث بموضوع دیگر پرداختن، تجاهل کردن، یا کوچه را عوض کردن، اشتباه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نایچه
تصویر نایچه
نای کوچک، نی کوچکی که جولاهگان بکاربرند، نوعی ازمار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوچه
تصویر نوچه
خردسال، شاگرد مربی، شاگرد پهلوان، جوان نوخاسته، نوجوان، تازه کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیله
تصویر نیله
هر چیز نیلی و کبود، عصاره نیل: نیلج، اسب و استر کبود رنگ: (زهر قسم اسب الوان در طویله سمند و ابلق و کورنگ و تیله) (ویس ورامین فرنظا)
فرهنگ لغت هوشیار
نصف هر چیز (هر بیت را بدو نیمه باشد که در تحرکات و سواکن بهم نزدیک باشند)، پارچه ای که بوسیله آن روی خود را پوشند برقع، نصف ار خالق، نصفه آجر یا خشت. یا نیمه پسین. نصف موخر: (نیمه پسین از پیکر گاو) یا نیمه پیشین. نصف مقدم: (نیمه پشین از شکل ثور) یا نیمه دینار. نصف دینار، لب معشوق، بوسه. یا نیمه شب. نصف نصف یک ربع. یا نیمه نیمه نیمه. نصف نصف نصف یک هشتم. یا به دو نیمه شدن نصف شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیمچه
تصویر نیمچه
نیمه نصفه: (بشاه بهرام که حالا باید برای خودش نیمچه مردی شده باشد بگو)، جوجه تازه از تخم در آمده، بالا پوش کوتاه: (چو سبز نیمچه علم نیمکش کردی سیاه چهره شود راست جهل چون فرنج) (سنجر... بیشتر اوقات قباء زند نیجی پوشیدی... و نیمچه پوستین بره داشتی)، دندان نهنگ: (صدف مغفر بر سر نهاد نهنگ نیمچه بکشید)، تفنگ کوتاه، هنوز بکمال نرسیده غیر کامل و جوان: (امین الدوله و حاجی میرزا محمدرضا و یکی دو نفر نیمچه آخوند دیگر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیزه
تصویر نیزه
حربه معروف که بعربی آنرا رمح و سنان گویند
فرهنگ لغت هوشیار
نیره در فارسی مونث نیر شید بخش و نامی برای زنان مونث نیر، نامی است از نامهای زنان
فرهنگ لغت هوشیار
موضع گذرانیدن بند شلوار کمر شلوار که بند را از آن گذرانند، بند شلوار: (هست پیراهنی و شلواری نیست بر هر دو نیفه و تیریز) (مسعود سعد. 603)، پوستی که از حوالی ناف روباه و جز آن گیرند: (شیر کز مالش عدل تو دباغت یابد گردنش نرم تر از نیفه روباه شود) (شرف شفروه رشیدی)، پارچه چهار گوشه ای که در آن لباس و غیره پیچند: بقچه: (جگر سوخته در نیفه که این نافه مشک سرب در گوشه رومال که این نقره خام) (وحشی. چا. امیر کبیر 47)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیشه
تصویر نیشه
قسمی از آلو آلوی طبری: (و گر شکم سخت بود سبا ناخ با خرمای هندی و بانشو یا آلو بزرگ سیاه با روغن بادام پخته) نی کوچک، توتک: (زان دل که در او جاه بود ناید تسلیم زان نی که از او نیشه کنی ناید جلاب) (خاقانی. سج. 57)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیوه
تصویر نیوه
گریه، افغان، نوحه
فرهنگ لغت هوشیار
((چِ))
نوعی روبند بافته شده از موی یال و دم اسب به رنگ سیاه که زنان بر چهره می زنند، نقاب، حجاب، گیس عاریه، سایبان بالای در
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نایچه
تصویر نایچه
((چ))
نای کوچک، لوله کوچک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیوه
تصویر نیوه
((وِ))
ناله، فغان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیمه
تصویر نیمه
((مِ))
نصف هر چیز، پارچه ای که به وسیله آن روی خود را پوشند، برقع، نصف آجر یا خشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیمچه
تصویر نیمچه
((چِ))
بالاپوش کوتاه، شمشیر و تفنگ کوتاه، هرچیز کوتاه و ناقص
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوچه
تصویر نوچه
((نُ چِ))
جوان، کم سن، پهلوان کم سن و تازه کار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیله
تصویر نیله
((لِ))
نیل، کبود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیفه
تصویر نیفه
((فِ))
بندازار و شلوار، پوستین و پوست حیوان مرده
فرهنگ فارسی معین