دهی است از دهستان سردرود بخش رزن شهرستان همدان. در 20هزارگزی غرب رزن و 8هزارگزی جنوب دمق، در دامنۀ سردسیری واقع است و 387 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از دهستان سردرود بخش رزن شهرستان همدان. در 20هزارگزی غرب رزن و 8هزارگزی جنوب دمق، در دامنۀ سردسیری واقع است و 387 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
بیانکی می گوید فارسی است به معنی فشار برای گرفتن آب چیزی. (یادداشت مؤلف). آلات و ظروف نقره ای یا آهنین را با دست فشار دادن. (از شعوری ج 2 ورق 443). ظاهراً دگرگون شدۀ تنج باشد از مصدر تنجیدن. (یادداشت لغت نامه)
بیانکی می گوید فارسی است به معنی فشار برای گرفتن آب چیزی. (یادداشت مؤلف). آلات و ظروف نقره ای یا آهنین را با دست فشار دادن. (از شعوری ج 2 ورق 443). ظاهراً دگرگون شدۀ تنج باشد از مصدر تنجیدن. (یادداشت لغت نامه)
دهی است از دهستان آورزمان شهرستان ملایر که 1455 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و انگور، شغل اهالی زراعت و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان آورزمان شهرستان ملایر که 1455 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و انگور، شغل اهالی زراعت و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
عصارۀ نیل. (منتهی الارب). مأخوذ از نیلۀ فارسی و به معنای آن. (ناظم الاطباء). معرب نیله که به نیل مشهور است و بدان چیزها رنگ کنند. (برهان قاطع) ، ثوب نیلج، جامۀ نیلی. (از مهذب الاسماء). جامۀ نیله. (منتهی الارب) ، نیلنج. (منتهی الارب)
عصارۀ نیل. (منتهی الارب). مأخوذ از نیلۀ فارسی و به معنای آن. (ناظم الاطباء). معرب نیله که به نیل مشهور است و بدان چیزها رنگ کنند. (برهان قاطع) ، ثوب نیلج، جامۀ نیلی. (از مهذب الاسماء). جامۀ نیله. (منتهی الارب) ، نیلنج. (منتهی الارب)
نیلج. (از آنندراج) (از منتهی الارب). معرب نیلنگ است. (از تاج العروس). عصارۀ برگ نیل است، دخان پیه که زنان بر وشم پاشند تا نگار سبز نماید. (منتهی الارب). دودۀ پیه که بدان خال کوفته (وشم) را سبز کنند. نیلنگ. (یادداشت مؤلف)
نیلج. (از آنندراج) (از منتهی الارب). معرب نیلنگ است. (از تاج العروس). عصارۀ برگ نیل است، دخان پیه که زنان بر وَشم پاشند تا نگار سبز نماید. (منتهی الارب). دودۀ پیه که بدان خال کوفته (وشم) را سبز کنند. نیلنگ. (یادداشت مؤلف)
جوال. ظرفی که از موی وپشم بافند و آرد و گندم و امثال آن در آن کنند. (برهان قاطع) (آنندراج). گوال. گاله. کیسۀ بزرگ پشمی. جوال. (فرهنگ خطی). جوال مویین و یا پشمین. (ناظم الاطباء) ، برجستگی سر گلهای مرکب که گلهای کوچک بر روی آن قرار دارند، مانند آفتاب گردان. (لغات فرهنگستان). بخشی از گل که اندامهای پوشش گلبرگها و کاسه برگها و اعضای زایشی مادگی و پرچم بر روی آن قرار گرفته اند و در گلهای مختلف به اشکال متفاوت است. (فرهنگ اصطلاحات علمی)
جوال. ظرفی که از موی وپشم بافند و آرد و گندم و امثال آن در آن کنند. (برهان قاطع) (آنندراج). گوال. گاله. کیسۀ بزرگ پشمی. جوال. (فرهنگ خطی). جوال مویین و یا پشمین. (ناظم الاطباء) ، برجستگی سر گلهای مرکب که گلهای کوچک بر روی آن قرار دارند، مانند آفتاب گردان. (لغات فرهنگستان). بخشی از گل که اندامهای پوشش گلبرگها و کاسه برگها و اعضای زایشی مادگی و پرچم بر روی آن قرار گرفته اند و در گلهای مختلف به اشکال متفاوت است. (فرهنگ اصطلاحات علمی)
دهی است از دهستان شاخنات بخش درمیان شهرستان بیرجند، در 71هزارگزی شمال غربی درمیان، در درۀ معتدل هوائی واقع است و 485 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و لبنیات، شغل اهالی زراعت و مالداری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان شاخنات بخش درمیان شهرستان بیرجند، در 71هزارگزی شمال غربی درمیان، در درۀ معتدل هوائی واقع است و 485 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و لبنیات، شغل اهالی زراعت و مالداری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است جزء دهستان خرقان غربی بخش آوج شهرستان قزوین. در 22هزارگزی شمال غربی آوج و در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 1187 تن سکنه دارد. آبش از چشمه سار، محصولش غلات و میوه ها و عسل، شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان قالی و جاجیم بافی است. از آثار قدیم آن بنائی است که در حدود 150 سال قبل به وسیلۀ خوانین قره گوزلو ساخته شد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی است جزء دهستان خرقان غربی بخش آوج شهرستان قزوین. در 22هزارگزی شمال غربی آوج و در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 1187 تن سکنه دارد. آبش از چشمه سار، محصولش غلات و میوه ها و عسل، شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان قالی و جاجیم بافی است. از آثار قدیم آن بنائی است که در حدود 150 سال قبل به وسیلۀ خوانین قره گوزلو ساخته شد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
معرب نیرنگ است. (غیاث اللغات) (منتهی الارب). افسونی مانند سحر. (منتهی الارب). مکر. حیله. سحر. افسون. (رشیدی) (برهان قاطع) (آنندراج). طلسم. جادوئی. (از برهان) رجوع به نیرنگ شود: مهر مفکن بر این سرای سپنج کاین جهان هست بازی و نیرنج. رودکی. سحر و نیرنج و طلسمات که سودی ننمود هم به افسونگر هاروت سیر باز دهید. خاقانی. در حب و بغض و حل و عقد و افسون و نیرنج ید بیضا و دم مسیحا دارد. (سندبادنامه ص 242). در جمله به تزویر و شعوذه و نیرنج فقیره همگی زن در ضبط آورد. (سندبادنامه ص 191). - نیرنجات، حقه بازی. چشم بندی: علم نیرنجات، علم الحیل. (یادداشت مؤلف). جمع نیرنج است. رجوع به نیرنج و نیرنگ شود: اگر اجازه یابم از طلسمات و نیرنجات ایشان حکایتی باز نمایم. (سندبادنامه ص 189). چون قضا آهنگ نیرنجات کرد روستائی شهریی را مات کرد. مولوی. علم نیرنجات و سحر و فلسفه گرچه نشناسند حق المعرفه. مولوی
معرب نیرنگ است. (غیاث اللغات) (منتهی الارب). افسونی مانند سحر. (منتهی الارب). مکر. حیله. سحر. افسون. (رشیدی) (برهان قاطع) (آنندراج). طلسم. جادوئی. (از برهان) رجوع به نیرنگ شود: مهر مفکن بر این سرای سپنج کاین جهان هست بازی و نیرنج. رودکی. سحر و نیرنج و طلسمات که سودی ننمود هم به افسونگر هاروت سیر باز دهید. خاقانی. در حب و بغض و حل و عقد و افسون و نیرنج ید بیضا و دم مسیحا دارد. (سندبادنامه ص 242). در جمله به تزویر و شعوذه و نیرنج فقیره همگی ِ زن در ضبط آورد. (سندبادنامه ص 191). - نیرنجات، حقه بازی. چشم بندی: علم نیرنجات، علم الحیل. (یادداشت مؤلف). جمع نیرنج است. رجوع به نیرنج و نیرنگ شود: اگر اجازه یابم از طلسمات و نیرنجات ایشان حکایتی باز نمایم. (سندبادنامه ص 189). چون قضا آهنگ نیرنجات کرد روستائی شهریی را مات کرد. مولوی. علم نیرنجات و سحر و فلسفه گرچه نشناسند حق المعرفه. مولوی
دهی است از دهستان قیس آباد بخش خوسف شهرستان بیرجند. واقع در 27هزارگزی جنوب خاوری خوسف و 5هزارگزی شمال قیس آباد. محلی جلگه و هوای آن گرمسیر و سکنۀ آن 27 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان قیس آباد بخش خوسف شهرستان بیرجند. واقع در 27هزارگزی جنوب خاوری خوسف و 5هزارگزی شمال قیس آباد. محلی جلگه و هوای آن گرمسیر و سکنۀ آن 27 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان پشت گدار بخش حومه شهرستان محلات. در 15هزارگزی شمال شرقی محلات و 12هزارگزی غرب جادۀ قم به اصفهان در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 450 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات، بنشن، بادام، گردو و شغل اهالی زراعت و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی است از دهستان پشت گدار بخش حومه شهرستان محلات. در 15هزارگزی شمال شرقی محلات و 12هزارگزی غرب جادۀ قم به اصفهان در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 450 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات، بنشن، بادام، گردو و شغل اهالی زراعت و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
پارسی تازی گشته نیلگ نیله رنگ نیل ماده ای است آبی رنگ که ازبرگ انواع مختلفه درختچه نیل بدست می آید، درختچه ای است از تیره پروانه واران دارای برگهای مرکب شانه ای و پوشیده از کرک گلهایش قرمز یا صورتی رنگند که دارای آرای خوشه یا سنبله میباشند میوه اش غلاف مانند است. (شبیه میوه لوبیا) در حدود 250 نوع از این گیاه شناخته شده که همگی متعلق بنواحی گرم کره زمینند و بیشتر بمنظور استفاده ماده آبی رنگ از برگ آنها کشت میشوند: ماده رنگی نیل را در نقاشی و جهت خوشرنگ کردن لباسیهای سفید پس از شستشو بکار میبرند نیلنج درخت رنگ. توضیح دانه های این گیاه بنام تخم رنگ موسومند، رنگ آبی از رنگهای رومی یا شفاف که نقاشان قدیمی ایران آنرا استعمال میکردند. یا نیل نحوست آسمانی. نحوست آسمانی. یا نیل فلک. سیاهی آسمان، نحوست فلک. یا نیل هندی. نیل. یا خود را در نیل کشیدن، جامه نیلی - که علامت عز است - در بر کردن: (چو عشق آمد خرد را میل درکش، بداغ عشق خود را نیل درکش خ) (اسرار نامه عطار. چا. دکتر گوهرین 35) یا در نیل زدن، یا نیل بزیان رفتن، هر وقت آب نیل خم رنگرزی فاسد شود رنگرز ببازار رود و دروغی مشهور کند پندارند که بدین وسیله آب نیل دوباره برنگ اصلی باز میگردد و آن را فاسد شدن و ضایع شدن نیل هم گویند: (حرف وصل من و تو میگویند بزبان رفته مگر نیل فلک) (نظام دست غیب بها. فرنظا)، سپند سوخته که برای دفع چشم زخم بر بناگوش و پیشانی کودکان مالند
پارسی تازی گشته نیلگ نیله رنگ نیل ماده ای است آبی رنگ که ازبرگ انواع مختلفه درختچه نیل بدست می آید، درختچه ای است از تیره پروانه واران دارای برگهای مرکب شانه ای و پوشیده از کرک گلهایش قرمز یا صورتی رنگند که دارای آرای خوشه یا سنبله میباشند میوه اش غلاف مانند است. (شبیه میوه لوبیا) در حدود 250 نوع از این گیاه شناخته شده که همگی متعلق بنواحی گرم کره زمینند و بیشتر بمنظور استفاده ماده آبی رنگ از برگ آنها کشت میشوند: ماده رنگی نیل را در نقاشی و جهت خوشرنگ کردن لباسیهای سفید پس از شستشو بکار میبرند نیلنج درخت رنگ. توضیح دانه های این گیاه بنام تخم رنگ موسومند، رنگ آبی از رنگهای رومی یا شفاف که نقاشان قدیمی ایران آنرا استعمال میکردند. یا نیل نحوست آسمانی. نحوست آسمانی. یا نیل فلک. سیاهی آسمان، نحوست فلک. یا نیل هندی. نیل. یا خود را در نیل کشیدن، جامه نیلی - که علامت عز است - در بر کردن: (چو عشق آمد خرد را میل درکش، بداغ عشق خود را نیل درکش خ) (اسرار نامه عطار. چا. دکتر گوهرین 35) یا در نیل زدن، یا نیل بزیان رفتن، هر وقت آب نیل خم رنگرزی فاسد شود رنگرز ببازار رود و دروغی مشهور کند پندارند که بدین وسیله آب نیل دوباره برنگ اصلی باز میگردد و آن را فاسد شدن و ضایع شدن نیل هم گویند: (حرف وصل من و تو میگویند بزبان رفته مگر نیل فلک) (نظام دست غیب بها. فرنظا)، سپند سوخته که برای دفع چشم زخم بر بناگوش و پیشانی کودکان مالند
کیسه ای که از موی و پشم و جز آن بافند و غلات در آن ریزند: جوال، محلی که گلچه های یک گل دارای آرایش کلاپرک بر روی آن قرار میگیرند. معمولا در انتهای دم گل یک گل کلاپرک قسمت مسطح یا محدی بنام طبق گل موجود است (مانند گل بابونه یا آفتاب گردان)، در روی این قمست مسطح یا محدب که بنام نهنج موسوم است گلچه های میرویند: طبق گل (گل آذین کلاپرک)
کیسه ای که از موی و پشم و جز آن بافند و غلات در آن ریزند: جوال، محلی که گلچه های یک گل دارای آرایش کلاپرک بر روی آن قرار میگیرند. معمولا در انتهای دم گل یک گل کلاپرک قسمت مسطح یا محدی بنام طبق گل موجود است (مانند گل بابونه یا آفتاب گردان)، در روی این قمست مسطح یا محدب که بنام نهنج موسوم است گلچه های میرویند: طبق گل (گل آذین کلاپرک)