جدول جو
جدول جو

معنی نیماگری - جستجوی لغت در جدول جو

نیماگری
قرارداد شراکت نگاهداری گاو یا گوسفند میان کشاورز و دامدار
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نیم گرم
تصویر نیم گرم
آنچه نه داغ باشد نه سرد، ولرم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیم گرد
تصویر نیم گرد
نیم دایره، نوعی آجر که لبۀ آن پخ و گرد است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نامادری
تصویر نامادری
زن پدر، زن پدر کسی غیر از مادر او، مادراندر، مایندر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیساری
تصویر نیساری
سپاهی، لشکری، سرباز داوطلب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کیمیاگری
تصویر کیمیاگری
شغل و عمل کیمیاگر، برای مثال حافظ غبار فقر و قناعت ز رخ مشوی / کاین خاک بهتر از عمل کیمیاگری (حافظ - ۹۰۰)، علم شیمی در قرون وسطی که هدف آن تبدیل فلزات پست و ناقص به طلا و یافتن دارویی برای همۀ بیماری ها بود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیماری
تصویر بیماری
رنجوری، ناخوشی، مرض
بیماری ارثی: در پزشکی هر یک از بیماری هایی که به وسیلۀ پدر و مادر یا اجداد به فرد منتقل می شود
بیماری های زهروی: در پزشکی بیماری های مقاربتی، از قبیل سوزاک و سیفلیس
بیماری عفونی: در پزشکی مرضی که به واسطۀ میکروب مخصوص عارض می شود و با تماس مستقیم یا غیر مستقیم قابل انتقال به دیگری است
بیماری مقاربتی: در پزشکی هر یک از بیماری هایی که به وسیلۀ آمیزش جنسی با شخص بیمار به فرد منتقل می شود
فرهنگ فارسی عمید
(گِ)
که شکل آن به گردی نزدیک باشد. نزدیک به کروی. شبیه به دایره یا کره، آنچه به شکل نصف دایره باشد. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به معنی قبلی شود، (اصطلاح بنایی) آجری که یک نبش آن را چون قوسی بسایند زینت ظاهر بنا را. (یادداشت مؤلف). نوعی آجر که لبه اش پخ و گرد باشد. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
اکسیرسازی. (ناظم الاطباء). تبدیل فلزات ناقص به فلزات کاملتر. اکسیرسازی. (فرهنگ فارسی معین) :
حافظ غبار فقر و قناعت زرخ مشوی
کاین خاک بهتر از عمل کیمیاگری.
حافظ.
غلام همت آن رند عافیت سوزم
که در گداصفتی کیمیاگری داند.
حافظ.
رجوع به کیمیاگر شود، مکاری. مکر. حیله. (فرهنگ فارسی معین) ، عشقبازی و عاشقی. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(پُ)
نیم پر بودن. در ظرفی تانیمه چیزی بودن، (اصطلاح نجوم) نصف الامتلاء. وقتی که ماه در تربیع باشد و آن در شب هفتم و بیست ویکم است. (یادداشت مؤلف) (از مقدمۀ التفهیم)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
رنگرزی. شغل نیل گر. عمل نیلگر، کنایه از رویانیدن سبزه. (از فرهنگ فارسی معین).
- نیل گری کردن، کنایه از سبزه رویانیدن باشد. (انجمن آرا) (برهان قاطع) (آنندراج) :
مدتی از نیل خم آسمان
نیلگری کرد (آدم) به هندوستان.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(دَ)
نمادری. زن پدر را گویند. (آنندراج). زن دیگر پدر کسی غیر از مادر او. (فرهنگ نظام). مادراندر. مادرندر. مارندر. زن پدر. زن بابا. مایندر
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دری کوتاه. دری به درازی نصف درهای معمولی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ کَ)
نام حلوایی است. نمشکری. (برهان قاطع) (جهانگیری) (ازرشیدی). نیم شکنی. (رشیدی). نیم اشکنی. (از برهان)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
شیرگرم. (آنندراج) (ناظم الاطباء). فاتر. هر مایعی که گرمی آن مانند شیر تازه دوشیده باشد. (ناظم الاطباء). نه گرم و نه سرد. ملایم. ممهد. ولرم. ملول. (یادداشت مؤلف) : چشمی که سرمازده باشد کاه گندم اندر آب بپزند و آن آب نیم گرم به چشم اندر چکانند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). این آبها و روغنها نیم گرم اندر دهان می دارند و بدان غرغره می کنند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). بامداد کشکاب دهند نیم گرم. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(خُ گَ)
مطربی. نوازندگی. آوازخوانی. (ناظم الاطباء). تغنّی. غنا. رامشگری. (یادداشت بخط مؤلف) :
اگر شاعری را توپیشه گرفتی
یکی نیز بگرفت خنیاگری را.
ناصرخسرو.
ور زهره جز به بزم تو خنیاگری کند
جاوید دف دریده و بربط شکسته باد.
انوری.
خنده بغمخوارگی لب کشاند
زهره بخنیاگری شب نشاند.
نظامی.
چنان برکش آواز خنیاگری
که ناهید جنگی برقص آوری.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(خُ گَ)
عمل بوجود آوردن خرما. عمل ساختن خرما:
خرماگری بخاک که آمخته ست
این نغزپیشه دانۀ خرما را؟
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
تصویری از نیماور
تصویر نیماور
نامور نام آور. توضیح در اسامی اسپهبدان طبرستان آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیلگری
تصویر نیلگری
شغل و عمل نیگر، رویانیدن سبزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمدگری
تصویر نمدگری
عمل و شغل نمد مال نمد گری
فرهنگ لغت هوشیار
مینایی شیئی که بر روی آن میناکاری شده باشد، آنچه برنگ مینا باشد، یاآسمان (گردون) مینایی. آسمان آبی سپهرلاجوردی: فروغ از تست انجم را براین ایوان مینوگون شعاع ازتست مرمه را برین گردون مینایی (سنائی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیماری
تصویر تیماری
اندوهگینی، گرفتگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیماری
تصویر بیماری
ناتندرستی ناخوشی مرض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیساری
تصویر نیساری
لشکری، سرباز داوطلب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامادری
تصویر نامادری
زن پدر غیر از مادر شخص ما در اندر مادندر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیم پری
تصویر نیم پری
حالت تربیع در ماه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یغماگری
تصویر یغماگری
چپاول، غارتگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنیاگری
تصویر خنیاگری
خوانندگی سرود خوانی آواز خوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامادری
تصویر نامادری
((دَ))
زن پدر غیر از مادر شخص
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیساری
تصویر نیساری
((نِ))
سپاهی، لشکری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیشگری
تصویر نیشگری
اپراسیون
فرهنگ واژه فارسی سره
تغنی، رامشگری، سرودخوانی، قوالی، مطربی، نوازندگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ولرم
متضاد: سرد، داغ
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بیماری
تصویر بیماری
Ailment, Illness, Morbidity, Sickness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
با بی میلی، نیمه گرم
دیکشنری اردو به فارسی