سرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گلگونه، غازه، غنج، غنجر، غنجار، غنجاره، گنجار، آلگونه، آلغونه، بلغونه، غلغونه، گلگونه، گلغونه، ولغونه، لغونه، بهرامن
سُرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گُلگونِه، غازِه، غَنج، غَنجَر، غَنجار، غَنجارِه، گَنجار، آلگونِه، آلغونِه، بُلغونِه، غُلغونِه، گُلگونِه، گُلغونِه، وُلغونِه، لَغونِه، بَهرامَن
به این نحو. این نحو. این قبیل: بر اینگونه تا بر که آید شکن شدندی سپاه دو شاه انجمن. فردوسی. گاه گفتند قصد کرمان و عراق میداریم از اینگونه تقریبها و تلبیسها میساختند. (تاریخ بیهقی)
به این نحو. این نحو. این قبیل: بر اینگونه تا بر که آید شکن شدندی سپاه دو شاه انجمن. فردوسی. گاه گفتند قصد کرمان و عراق میداریم از اینگونه تقریبها و تلبیسها میساختند. (تاریخ بیهقی)
سوداوی. عصبی. تندخوی. (حاشیۀ برهان چ معین) : منصور بن اسحاق را برادرزاده ای بود برنا و تیزگونه گفت: ما سرای و جماع از خراسان نیاورده ایم و مال کم از آن نستانیم که بیستگانی ما باشد. (تاریخ سیستان از حاشیۀ برهان ایضاً). رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود
سوداوی. عصبی. تندخوی. (حاشیۀ برهان چ معین) : منصور بن اسحاق را برادرزاده ای بود برنا و تیزگونه گفت: ما سرای و جماع از خراسان نیاورده ایم و مال کم از آن نستانیم که بیستگانی ما باشد. (تاریخ سیستان از حاشیۀ برهان ایضاً). رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود
به رنگ نیل، کبود، لاجوردی، آسمانگون، (ناظم الاطباء)، آبی تند، آبی سیر، ادکن، نیل فام، نیل رنگ: هوا گشت چون چادر نیلگون زمین هم به کردار دریای خون، فردوسی، بپوشید پس جامۀ نیلگون همان نیلگون غرق گشته به خون، فردوسی، سپیده چو بر چرخ لشکر کشید شب نیلگون دامن اندرکشید، فردوسی، برآمد پیل گون ابری ز روی نیلگون دریا چو رای عاشقان گردان چو طبع بی دلان شیدا، فرخی، هوا به رنگ نیلگون یکی قبا شهاب بند سرخ بر قبای او، منوچهری، شاخ بنفشه باز چو زلفین دوست گشت افکند نیلگون به سرش معجر کتان، اسدی، در او شش ستون خیمۀ نیلگون ز سیمش همه میخ و از زر ستون، اسدی، چو دریاست این گنبد نیلگون زمین چون جزیره میان اندرون، اسدی، باقی است روح کردۀ یزدان و جسم تو فانی است زآنکه کردۀ این نیلگون رحاست، ناصرخسرو، خود چنین برشد بلند از ذات خویش خیر خیر این نیلگون بی در کلات، ناصرخسرو، چیزی همی عجب تر از این در چه بایدت بسته به بند سخت در این نیلگون کره، ناصرخسرو، گردون پیر گشت مرید کمال او پوشید از ارادتش این نیلگون وطا، خاقانی، چون سیب نخلبند بریزد به سوک او زرین ترنج فلکه این نیلگون خیام، خاقانی، بنفشه نیلگون و لاله دلسوز نقاب گل ربوده باد نوروز، نظامی، شب و روز ازین پردۀ نیلگون بسی بازی چابک آرد برون، نظامی، ز بس پیل کآمد به چالش برون شد از پای پیلان زمین نیلگون، نظامی، بطانۀ نیلگون از اجزاء غبار بر ظهارۀ کحلی فرودوختند، (ترجمه تاریخ یمینی ص 267)، - نیلگون پرده، نیلگون وطا، کنایه از آسمان است: در آن ماند کاین پردۀ نیلگون چه بازی شب از پرده آرد برون، نظامی، - نیلگون پرده ها، کنایه از آسمان ها است، (انجمن آرا) (برهان قاطع)، - نیلگون چرخ، کنایه از آسمان است، - نیلگون چادر، کنایه از آسمان است: چو خورشید از آن چادر نیلگون غمی شد بدرید و آمد برون، فردوسی، - نیلگون حصار، کنایه از آسمان است، - نیلگون خیام، کنایه از آسمانها، (برهان قاطع) (آنندراج)، رو که ز میخ سرای پردۀ قدرت فلکۀ این نیلگون خیام برآمد، خاقانی، - نیلگون رحا (رحی)، آسیای کبود، -، کنایه از آسمان است: باقی است روح کردۀ یزدان و جسم تو فانی است زآنکه کردۀ این نیلگون رحاست، ناصرخسرو، - نیلگون گنبد، کنایه از آسمان است، - نیلگون وطا، کنایه از آسمان است، (از برهان) : گردون پیر گشت مرید کمال او پوشید بر ارادتش این نیلگون وطا، خاقانی
به رنگ نیل، کبود، لاجوردی، آسمانگون، (ناظم الاطباء)، آبی تند، آبی سیر، ادکن، نیل فام، نیل رنگ: هوا گشت چون چادر نیلگون زمین هم به کردار دریای خون، فردوسی، بپوشید پس جامۀ نیلگون همان نیلگون غرق گشته به خون، فردوسی، سپیده چو بر چرخ لشکر کشید شب نیلگون دامن اندرکشید، فردوسی، برآمد پیل گون ابری ز روی نیلگون دریا چو رای عاشقان گردان چو طبع بی دلان شیدا، فرخی، هوا به رنگ نیلگون یکی قبا شهاب بند سرخ بر قبای او، منوچهری، شاخ بنفشه باز چو زلفین دوست گشت افکند نیلگون به سرش معجر کتان، اسدی، در او شش ستون خیمۀ نیلگون ز سیمش همه میخ و از زر ستون، اسدی، چو دریاست این گنبد نیلگون زمین چون جزیره میان اندرون، اسدی، باقی است روح کردۀ یزدان و جسم تو فانی است زآنکه کردۀ این نیلگون رحاست، ناصرخسرو، خود چنین برشد بلند از ذات خویش خیر خیر این نیلگون بی در کلات، ناصرخسرو، چیزی همی عجب تر از این در چه بایدت بسته به بند سخت در این نیلگون کره، ناصرخسرو، گردون پیر گشت مرید کمال او پوشید از ارادتش این نیلگون وطا، خاقانی، چون سیب نخلبند بریزد به سوک او زرین ترنج فلکه این نیلگون خیام، خاقانی، بنفشه نیلگون و لاله دلسوز نقاب گل ربوده باد نوروز، نظامی، شب و روز ازین پردۀ نیلگون بسی بازی چابک آرد برون، نظامی، ز بس پیل کآمد به چالش برون شد از پای پیلان زمین نیلگون، نظامی، بطانۀ نیلگون از اجزاء غبار بر ظهارۀ کحلی فرودوختند، (ترجمه تاریخ یمینی ص 267)، - نیلگون پرده، نیلگون وطا، کنایه از آسمان است: در آن ماند کاین پردۀ نیلگون چه بازی شب از پرده آرد برون، نظامی، - نیلگون پرده ها، کنایه از آسمان ها است، (انجمن آرا) (برهان قاطع)، - نیلگون چرخ، کنایه از آسمان است، - نیلگون چادر، کنایه از آسمان است: چو خورشید از آن چادر نیلگون غمی شد بدرید و آمد برون، فردوسی، - نیلگون حصار، کنایه از آسمان است، - نیلگون خیام، کنایه از آسمانها، (برهان قاطع) (آنندراج)، رو که ز میخ سرای پردۀ قدرت فلکۀ این نیلگون خیام برآمد، خاقانی، - نیلگون رحا (رحی)، آسیای کبود، -، کنایه از آسمان است: باقی است روح کردۀ یزدان و جسم تو فانی است زآنکه کردۀ این نیلگون رحاست، ناصرخسرو، - نیلگون گنبد، کنایه از آسمان است، - نیلگون وطا، کنایه از آسمان است، (از برهان) : گردون پیر گشت مرید کمال او پوشید بر ارادتش این نیلگون وطا، خاقانی