- نیسان (پسرانه)
- باران بهاری، بارانی که در اردیبهشت می بارد، نام ماه دومین ماه بهار
معنی نیسان - جستجوی لغت در جدول جو
- نیسان
- نی مانند، شبیه نی
ماه هفتم از ماه های سریانی، ماه دوم از فصل بهار
کنایه از بهار
- نیسان
- مخالفت، پیمان خلاف و دروغ نام ماه هفتم است از ماههای رومیان و ماه دوم از فصل بهار را گویند
- نیسان ((نِ))
- ماه هفتم از ماه های سریانی برابر با اردیبهشت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
منسوب به نیسان. یا ابر نیسانی. ابری که در ماه نیسان پدید آید: ز گریه ابر نیسانی دم سرد زمستانی چه حیلت کرد کز بپرده مدام آورد مستان را (دیوان کبیر 45: 1)
سخن دروغ، گفتار بیهوده، خلاف
ارتعاش
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
مثل ماه، دارای گذشته درخشان، زیبا مانند ماه، آی (ماه به ترکی) + سان (پسوند شباهت فارسی)
دغایی، پیمان شکنی، کاهش بها بازار سردی، بویناکی
دارای مرض پیسی مبروص: وبسیار خلق پیش او (عیسی) گرد شدند چیزی لنگان و چیزی پیسان و بعضی لال
فراموش کردن، فراموشی
غیر ایران
جمع نار، آتش ها
جمع نار، آتش ها
جایی که نی فراوان روییده باشد، نیزار
خیساندن، خیس کردن چیزی برای آنکه آب را به خود بکشد
اول جوانی
بیوفائی
باد سار بر منش، خرامان، ستاره درخشان
فراموشی، فرو شدن از خاطر
شکرو جنبانگی نوانش جنبیدن چیزی در جای خود (مانند جنبیدن لنگر ساعت)، پایین و بالا رفتن: (نوسان نرخ ارز)، جنبش چیزی در جای خود:جمع نوسانات
جاییس که در آن نی فراوان روید: نی زار
جمع نار، آتش ها
آنچه که سبب شناختن کسی یا چیزی شود علامت نشانه آیه: نسیم صبح سعادت بدان نشان که تودانی گذربکوی فلان کن در آن زمان که تودانی. (حافظ. 337)، اثر نشانه: بهر سونشان ماند از خون ایشان چو آتش بمنزل پس از کاروانی. (وحشی بافقی. چا. امیر کبیر 269)، حصبه بهره نصیب، خال شامه، هدف تیر آماج، شعار، قطعه ای فلزی (غالبا از طلا یا نقره) که بشکلهای گوناگون سازند و از طرف مقامات دولتی یا موسسات ملی بنشانه تقدیراز زحمت و کوشش و خدمت شخصی بدو دهند. صاحب نشان آنرا در مواقع معین به جامه خود - محاذی چپ سینه نصب کند، در ترکیب جزو موخر آید بمعنی: الف - دارنده علایم و نشانه های جزو مقدم ترکیب: پادشاه نشان پیمبر نشان: گفتار در وصول رایت فیروزی نشان بحدود گرجستان. ب - معرف شیئی (جعبه قوطی بسته و غیره) است که نقش جزو مقدم ترکیب بر روی آن منقوش است. پلنگ نشان خروس نشان دختر نشان، طور جور. یا این نشان. این طور این سان: شکن زین نشان در جهان کس ندید نه از کار دانان پیشین شنید. (قول دارابه بزرگان پس از شکست از اسکندر شا. بخ 6 ص 1796) یا نشان کار. علامت خوبی کار و پیش آمد خوب: کاری بکن ای نشان کارم زین چه که فرو شدم بر آرم. (نظامی گنجینه گنجوی. ص 358)
(گلستان. چا. فروغی بخ. 18)، بسیار سخت: (چه سخت سست گرفتی و نیک بد کردی هزار بار ازین رای باطل استغفار) (سعدی. فرنظا)، تمام کامل: (ساعتی نیک ماندم افتاده دل به اندیشه های بد داده) (هفت پیکر. ارمغان. 158)، خوبی نیکی: مقابل بدی بد: (... خطا و صواب آن معلوم گردد و بد و نیک آن روشن شود) یا نیک کار. (کشتی زور خانه) کاری که مخصوص یک کشتی گیر است مثلا گفته میشود: (نیک کار فلان پهلوان رن سرپاست) یعنی در این فن تخصص دارد
انیران، غیرایران، خارج از ایران
جنبیدن و تکان خوردن چیزی در جای خود مانند تکان خوردن آویز ساعت، تغییر پیوسته