یله و سرخود، بی سرپرست حرف بی ربط و بی معنی، سخن بیهوده و بی سر و ته، چرند، ژاژ، ژاژه، چرند و پرند، دری وری، جفنگ، چرت، شرّ و ور، کلپتره، چرت و پرت، فلاده، بسباس، ترّهه
یله و سرخود، بی سرپرست حرف بی ربط و بی معنی، سخن بیهوده و بی سر و ته، چَرَند، ژاژ، ژاژه، چَرَند و پَرَند، دَری وَری، جَفَنگ، چِرت، شِرّ و وِر، کَلپَترِه، چِرت و پِرت، فَلادِه، بَسباس، تَرَّهِه
برگزیده و خلاصه. (غیاث اللغات). گزیده. پسندیده. نقوه. بهین چیزی. خیار مال. بهترین چیز. (یادداشت مؤلف) : خراسان که خلاصۀ بیضۀ دولت و نقاوۀ مملکت است بدو ارزانی داشت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 38)
برگزیده و خلاصه. (غیاث اللغات). گزیده. پسندیده. نقوه. بهین چیزی. خیار مال. بهترین چیز. (یادداشت مؤلف) : خراسان که خلاصۀ بیضۀ دولت و نقاوۀ مملکت است بدو ارزانی داشت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 38)
دهی است از دهستان گورگ سردشت بخش سردشت شهرستان مهاباد، در 23هزارگزی شمال سردشت در منطقۀ کوهستانی جنگلی معتدل هوائی واقع است و 127تن سکنه دارد. آبش از رود خانه سردشت، محصولش غلات وتوتون و کتیرا و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان گورگ سردشت بخش سردشت شهرستان مهاباد، در 23هزارگزی شمال سردشت در منطقۀ کوهستانی جنگلی معتدل هوائی واقع است و 127تن سکنه دارد. آبش از رود خانه سردشت، محصولش غلات وتوتون و کتیرا و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان نعلین بخش سردشت شهرستان مهاباد. در 34هزارگزی شمال سردشت و 13هزارگزی شمال غربی جادۀ سردشت به مهاباد، در منطقۀ کوهستانی معتدل هوایی واقع است و 129 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان نعلین بخش سردشت شهرستان مهاباد. در 34هزارگزی شمال سردشت و 13هزارگزی شمال غربی جادۀ سردشت به مهاباد، در منطقۀ کوهستانی معتدل هوایی واقع است و 129 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
نام نهری در خطۀ ونتی از ایتالیا و آن از جبال آلپ نوریک سرچشمه گیرد و نخست بسوی جنوب غربی و سپس بطرف جنوب شرقی روان شود و از میان دو قصبۀ پیاوه دی کادوره و بلوم بگذرد و ایالت وندیک بشکافد پس به دو بازو منشعب شود و بدریای آدریاتیک وارد گردد. طول مجرای آن بالغ به 225 هزارگز است. (قاموس الاعلام ترکی)
نام نهری در خطۀ ونتی از ایتالیا و آن از جبال آلپ نوریک سرچشمه گیرد و نخست بسوی جنوب غربی و سپس بطرف جنوب شرقی روان شود و از میان دو قصبۀ پیاوه دی کادوره و بلوم بگذرد و ایالت وندیک بشکافد پس به دو بازو منشعب شود و بدریای آدریاتیک وارد گردد. طول مجرای آن بالغ به 225 هزارگز است. (قاموس الاعلام ترکی)
نوبت. (لغت فرس اسدی) (صحاح الفرس) (ناظم الاطباء). بار. کرت. دفعه. مرتبه. رجوع به نیابت و نیابه شود: آن به که نیابه را نگه داری کردار تن خویش را کنی فربه. بوشکور (لغت فرس اسدی، از یادداشت مؤلف)
نوبت. (لغت فرس اسدی) (صحاح الفرس) (ناظم الاطباء). بار. کرت. دفعه. مرتبه. رجوع به نیابت و نیابه شود: آن به که نیابه را نگه داری کردار تن خویش را کنی فربه. بوشکور (لغت فرس اسدی، از یادداشت مؤلف)
ناوخرد، نوعی تیر، ناوی که ازآن گندم وجوازدول بگلوی آسیا ریزند، شیاری که درپشت آدمی است، شیاری که دردانه گندم و هسته خرماست، هرچیزمیان خالی، چوب کوتاه ومجوفی که گلکاران بوسیله آن گل کشند، طبقی چوبین که درآن خمیرکنند، ظرف چوبین: من فراموش نکردستم وهرگزنکنم آن تبوک جووآن ناوه اشنان ترا. (منجیک لغ)
ناوخرد، نوعی تیر، ناوی که ازآن گندم وجوازدول بگلوی آسیا ریزند، شیاری که درپشت آدمی است، شیاری که دردانه گندم و هسته خرماست، هرچیزمیان خالی، چوب کوتاه ومجوفی که گلکاران بوسیله آن گل کشند، طبقی چوبین که درآن خمیرکنند، ظرف چوبین: من فراموش نکردستم وهرگزنکنم آن تبوک جووآن ناوه اشنان ترا. (منجیک لغ)
نیابت در فارسی جانشینی، ستوانی، نمایندگی گزینستان در تازی نوین در یکی از فرهنگ های فارسی واژه نیابه (بنگرید به نوبه) برابر با نیابه تازی دانسته شده که برداشتی نادرست است نیابه به آرش نیابه یا (نوبت) در تازی پیشینه ندارد. نوبت بار پاس: (آن به که نیابه را نگه داری کردار تن خویش را کنی فربه) (ابو شکور. لفا اق. 488)، (نیابت)
نیابت در فارسی جانشینی، ستوانی، نمایندگی گزینستان در تازی نوین در یکی از فرهنگ های فارسی واژه نیابه (بنگرید به نوبه) برابر با نیابه تازی دانسته شده که برداشتی نادرست است نیابه به آرش نیابه یا (نوبت) در تازی پیشینه ندارد. نوبت بار پاس: (آن به که نیابه را نگه داری کردار تن خویش را کنی فربه) (ابو شکور. لفا اق. 488)، (نیابت)