جدول جو
جدول جو

معنی نیاغاردن - جستجوی لغت در جدول جو

نیاغاردن
(لَ لَ)
مقابل آغاردن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(لَ)
نیازردن. آزرده نشدن. نرنجیدن. رنجه نگردیدن. مقابل آزاردن و آزردن:
آز بگذار تا نیازاری
کاز آرد به روی ها خواری.
سنائی.
تا توانم دلت به دست آرم
ور بیازاریم نیازارم.
سعدی (از انجمن آرا).
رجوع به آزاردن شود، آزار نکردن. آزرده نساختن. نرنجاندن. مقابل آزاردن و آزردن: مرد توبه کرد که به گفتۀ نمام... عیال نهفتۀ خود را نیازارد. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
(کَ هََ)
مقابل آغاردن
لغت نامه دهخدا
(گِ شُ دَ)
نم کردن و خیسانیدن. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (جهانگیری) :
شود انگور زبیب آنگه کش خشک کنی
چون بیاغاری انگور شود خشک زبیب.
منوچهری.
، آمیختن و سرشتن با آب یا بخون. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (جهانگیری). رجوع به آغاریدن و آغشتن و آغالیدن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
نیاغاردنی
لغت نامه دهخدا
(لَصْوْ)
مقابل آغالیدن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(لَ لَ صَ)
مقابل آغازیدن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کَ ثَ ءَ)
ناآزردن. نیازردن:
که تا زنده ام هیچ نازارمت
برم رنج و همواره ناز آرمت.
اسدی.
رجوع به آزردن و نیازردن شود.
- امثال:
خون بریزد که موی نازارد، شبیه با پنبه سر بریدن
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
ناآغارده. رجوع به آغارده شود
لغت نامه دهخدا
(لِ)
ناآهاردن. رجوع به آهاردن و ناآهاردن شود
لغت نامه دهخدا
(کَ خُ کَ دَ)
آغاردن و سرشتن. (ناظم الاطباء). سرشته کردن. (از برهان) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
تصویری از نیا کردن
تصویر نیا کردن
تحفه دادن درویش، ادا کردن نذر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناهاردن
تصویر ناهاردن
ناآهاردن
فرهنگ لغت هوشیار