نیازردن. آزرده نشدن. نرنجیدن. رنجه نگردیدن. مقابل آزاردن و آزردن: آز بگذار تا نیازاری کاز آرد به روی ها خواری. سنائی. تا توانم دلت به دست آرم ور بیازاریم نیازارم. سعدی (از انجمن آرا). رجوع به آزاردن شود، آزار نکردن. آزرده نساختن. نرنجاندن. مقابل آزاردن و آزردن: مرد توبه کرد که به گفتۀ نمام... عیال نهفتۀ خود را نیازارد. (کلیله و دمنه)
نیازردن. آزرده نشدن. نرنجیدن. رنجه نگردیدن. مقابل آزاردن و آزردن: آز بگذار تا نیازاری کاز آرد به روی ها خواری. سنائی. تا توانم دلت به دست آرم ور بیازاریم نیازارم. سعدی (از انجمن آرا). رجوع به آزاردن شود، آزار نکردن. آزرده نساختن. نرنجاندن. مقابل آزاردن و آزردن: مرد توبه کرد که به گفتۀ نمام... عیال نهفتۀ خود را نیازارد. (کلیله و دمنه)
نم کردن و خیسانیدن. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (جهانگیری) : شود انگور زبیب آنگه کش خشک کنی چون بیاغاری انگور شود خشک زبیب. منوچهری. ، آمیختن و سرشتن با آب یا بخون. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (جهانگیری). رجوع به آغاریدن و آغشتن و آغالیدن شود
نم کردن و خیسانیدن. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (جهانگیری) : شود انگور زبیب آنگه کش خشک کنی چون بیاغاری انگور شود خشک زبیب. منوچهری. ، آمیختن و سرشتن با آب یا بخون. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (جهانگیری). رجوع به آغاریدن و آغشتن و آغالیدن شود
ناآزردن. نیازردن: که تا زنده ام هیچ نازارمت برم رنج و همواره ناز آرمت. اسدی. رجوع به آزردن و نیازردن شود. - امثال: خون بریزد که موی نازارد، شبیه با پنبه سر بریدن
ناآزردن. نیازردن: که تا زنده ام هیچ نازارمت برم رنج و همواره ناز آرمت. اسدی. رجوع به آزردن و نیازردن شود. - امثال: خون بریزد که موی نازارد، شبیه با پنبه سر بریدن