گل انار، گلنار، (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (جهانگیری) (فرهنگ نظام) (شمس اللغات)، جلنار، (السامی فی الاسامی)، گلنار که آن را به عربی جلنار گویند، (از شعوری)، مرد تند و تیز و آتش مزاج، (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، از نار (عربی به معنی آتش) + خو (خوی)، (حاشیۀ برهان چ معین)
گل انار، گلنار، (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (جهانگیری) (فرهنگ نظام) (شمس اللغات)، جلنار، (السامی فی الاسامی)، گلنار که آن را به عربی جلنار گویند، (از شعوری)، مرد تند و تیز و آتش مزاج، (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، از نار (عربی به معنی آتش) + خو (خوی)، (حاشیۀ برهان چ معین)
بیننده. تماشاچی. تماشاگر. نظّارگی. نظارگی: هم پیکر سلامت و هم نقش عافیت از دیدۀ نظارگیان در نقاب شد. خاقانی. در دیدۀ نظارگیان جمال تست بی نورتر ز خانه بی روزن آینه. صائب (از آنندراج)
بیننده. تماشاچی. تماشاگر. نَظّارَگی. نظارِگی: هم پیکر سلامت و هم نقش عافیت از دیدۀ نظارگیان در نقاب شد. خاقانی. در دیدۀ نظارگیان جمال تست بی نورتر ز خانه بی روزن آینه. صائب (از آنندراج)
نقاش. (تفلیسی) (آنندراج) (از مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). مصور. رسم کننده. (ناظم الاطباء). صورتگر. چهره گشا. نگارنده. (یادداشت مؤلف) : چندان نگار دارد رویش که هر زمان حیران شود نگارگر اندر نگار او. فرخی. با حله ای بریشم ترکیب او سخن با حله ای نگارگر نقش او زبان. فرخی. چو جامۀ نگارگر شود هوا نقطّ زر شود بر او نقای او. منوچهری. نگارگر فلک جادوی بهارآرای بهاری آورد اینک چو صدهزار نگار. مسعودسعد. باد صبا نگارگر بوستان شده ست در بوستان چگونه توان بود بی نگار. امیرمعزی (از آنندراج). نسخۀ چشم و ابرویت پیش نگارگر برم گویمش اینچنین بکش صورت قوس و مشتری. سعدی. ، بت ساز. بتگر: خرد و جان بود نگارپرست تا چنوئی نگارگر باشد. مسعودسعد
نقاش. (تفلیسی) (آنندراج) (از مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). مصور. رسم کننده. (ناظم الاطباء). صورتگر. چهره گشا. نگارنده. (یادداشت مؤلف) : چندان نگار دارد رویش که هر زمان حیران شود نگارگر اندر نگار او. فرخی. با حله ای بریشم ترکیب او سخن با حله ای نگارگر نقش او زبان. فرخی. چو جامۀ نگارگر شود هوا نُقَطّ زر شود بر او نقای او. منوچهری. نگارگر فلک جادوی بهارآرای بهاری آورد اینک چو صدهزار نگار. مسعودسعد. باد صبا نگارگر بوستان شده ست در بوستان چگونه توان بود بی نگار. امیرمعزی (از آنندراج). نسخۀ چشم و ابرویت پیش نگارگر برم گویمش اینچنین بکش صورت قوس و مشتری. سعدی. ، بت ساز. بتگر: خِرَد و جان بود نگارپرست تا چنوئی نگارگر باشد. مسعودسعد
افشاننده. نثارکننده. (ناظم الاطباء). آنکه بر کسی نثار را بریزد. (آنندراج). نثارافشان: باز تیغزبان سخن گهر است سخنم بر سخن نثارگر است. ثنائی (ازآنندراج)
افشاننده. نثارکننده. (ناظم الاطباء). آنکه بر کسی نثار را بریزد. (آنندراج). نثارافشان: باز تیغزبان سخن گهر است سخنم بر سخن نثارگر است. ثنائی (ازآنندراج)
دهی است از دهستان آل حرم بخش کنگان شهرستان بوشهر واقع در 88 هزارگزی جنوب خاوری کنگان کنار راه فرعی کنگان به لنگه دارای 154 تن سکنه، آب آن از چاه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان آل حرم بخش کنگان شهرستان بوشهر واقع در 88 هزارگزی جنوب خاوری کنگان کنار راه فرعی کنگان به لنگه دارای 154 تن سکنه، آب آن از چاه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)