جدول جو
جدول جو

معنی نگرفتن - جستجوی لغت در جدول جو

نگرفتن
(لِ دَ)
مقابل گرفتن. رجوع به گرفتن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گرفتن
تصویر گرفتن
ستاندن، به چنگ آوردن، دریافت کردن
کنایه از درهم شدن، مبتلا شدن
کنایه از بازخواست، مؤاخذه، برای مثال حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر او / ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم (حافظ - ۷۵۸)
فرض کردن، پنداشتن، برای مثال گرفتم سرو آزادی، نه از ماء معین زادی؟ / مکن بیگانگی با ما، چو دانستی که از مایی (سعدی۲ - ۶۰۷)
انجام تکلیف کردن مثلاً روزه گرفت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نگرستن
تصویر نگرستن
مخفّف واژۀ نگریستن، برای مثال منگر اندر بتان که آخر کار / نگرستن گرستن آرد بار (سنائی - ۱۲۵)
فرهنگ فارسی عمید
(تُ کَ دَ)
مخفف نگریستن. دیدن. نگاه کردن. (آنندراج) (ناظم الاطباء). نظر کردن. نظاره کردن. نگریدن. (یادداشت مؤلف) :
منگراندر بتان که آخر کار
نگرستن گرستن آرد بار.
سنائی.
بنگرستند گشنی دیدند در راهی با زنی سروبازی می کرد. (سندبادنامه ص 81). در میان این حریت و فکرت بر درختی انجیر نگرست. (سندبادنامه ص 165). پادشاه کتاب برگرفت و در وی نگرست. (سندبادنامه ص 261).
از روی نگارین تو بیزارم اگر من
تا روی تو دیدم به دگر کس نگرستم.
سعدی.
دل پیش تو و دیده به جای دگر استم
تا خلق ندانند تو را می نگرستم.
سعدی.
- اندرنگرستن با او نشسته بود بر این بام خورنق در فصل بهار اندرنگرست از چپ و راست:. (ترجمه طبری بلعمی).
، التفات کردن. توجه کردن. عنایت کردن: مأمون به خراسان داد بگسترد و هر روزی به مزگت آدینه اندرآمدی و... علما و فقها را پیش خویش بنشاندی وداوری خود کردی و به قضا خود نگرستی و داد بدادی. (ترجمه طبری بلعمی) ، نگریدن. تفکر کردن. اندیشیدن. (فرهنگ فارسی معین) ، به دقت نظر کردن. کاویدن:
دگرباره درختان را بجستند
میان هر درختی بنگرستند.
(ویس و رامین).
، دقت کردن. مواظبت کردن. پائیدن. رجوع به نگریستن و نگریدن شود، طمع بستن.
- در چیزی نگرستن،در آن طمع بستن
لغت نامه دهخدا
(نَ گِ رِ تَ / نَ رِ تَ)
مقابل گرفتنی. رجوع به گرفتنی شود
لغت نامه دهخدا
(لَبْءْ)
نگرفتن. مقابل گرفتن
لغت نامه دهخدا
(کَ هََ لَ)
نرفتن. مقابل رفتن. رجوع به رفتن شود
لغت نامه دهخدا
مقابل گرفته، دستگیرناشده. به چنگ نیفتاده. به دام نیفتاده. آزاد. رها
لغت نامه دهخدا
(لَ)
اثر نکردن. تأثیر نبخشیدن:
با وی از هیچ لابه درنگرفت
پرده از روی کار برنگرفت.
نظامی.
، نچسبیدن. درنپیوستن: چون گل بر دیوار زنی اگر درنگیرد نقش آن لامحاله بماند. (مرزبان نامه)
لغت نامه دهخدا
(لَ غَنْ)
موافقت نکردن و درنگرفتن صحبت، درنگرفتن. (غیاث) (آنندراج). انجام نشدن: معامله سر نگرفت
لغت نامه دهخدا
تصویری از نگرفته
تصویر نگرفته
بچنگ نیفتاده، بدام نیفتاده، آزاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرفتن
تصویر گرفتن
حبس کردن، ستاندن، تسخیر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
نگریستن: پیغامبر علیه السلام گفت پنج چیزاست که نگریستن اندر و عبادت است: اول نگرستن بروی علما از عبادت است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرفتن
تصویر گرفتن
((گِ رِ تَ))
دریافت کردن، به دست آوردن، شروع کردن، اثر کردن، مؤاخذه کردن، مورد عتاب قرار دادن، انتخاب کردن، فرض کردن، پوشانیدن، به تصرف درآوردن، تسخیر کردن، پر کردن، فراگرفتن، کرایه کر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرفتن
تصویر گرفتن
اخذ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گرفتن
تصویر گرفتن
Capture, Catch, Get, Grab, Scoop, Trap
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گرفتن
تصویر گرفتن
capturer, attraper, obtenir, ramasser, piéger
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از گرفتن
تصویر گرفتن
捕获 , 抓住 , 得到 , 抓 , 捞 , 陷阱
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از گرفتن
تصویر گرفتن
לתפוס , לתפוס , לקבל , לתפוס , לשאוב , ללכוד
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از گرفتن
تصویر گرفتن
จับ , ได้รับ , จับ , ตัก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از گرفتن
تصویر گرفتن
捕まえる , 得る , すくう
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از گرفتن
تصویر گرفتن
yakalamak, almak, kapmak, kepçe ile almak, tuzağa düşürmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از گرفتن
تصویر گرفتن
kuchukua, kushika, kupata, kuvua
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از گرفتن
تصویر گرفتن
menangkap, mendapatkan, mengambil
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از گرفتن
تصویر گرفتن
잡다 , 얻다 , 퍼내다 , 함정에 빠뜨리다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از گرفتن
تصویر گرفتن
fangen, bekommen, greifen, schaufeln
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گرفتن
تصویر گرفتن
पकड़ना , पकड़ना , प्राप्त करना , पकड़ना , निकालना , फँसाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از گرفتن
تصویر گرفتن
vangen, krijgen, grijpen, scheppen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از گرفتن
تصویر گرفتن
catturare, prendere, ottenere, afferrare, raccogliere, intrappolare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از گرفتن
تصویر گرفتن
capturar, atrapar, obtener, agarrar, sacar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از گرفتن
تصویر گرفتن
захоплювати , ловити , отримати , схопити , черпати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از گرفتن
تصویر گرفتن
захватывать , ловить , получать , схватить , черпать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از گرفتن
تصویر گرفتن
złapać, łapać, otrzymać, chwytać, nabierać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از گرفتن
تصویر گرفتن
capturar, pegar, obter, agarrar, colher
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گرفتن
تصویر گرفتن
ধরা , ধরানো , পেতে , ধরতে থাকা , তুলে নেওয়া , ফাঁদে ফেলা
دیکشنری فارسی به بنگالی