جدول جو
جدول جو

معنی نگذاشته - جستجوی لغت در جدول جو

نگذاشته
مقابل گذاشته
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انگاشته
تصویر انگاشته
تصور شده، پنداشته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گذاشتن
تصویر گذاشتن
گذاردن، چیزی را در جایی قرار دادن، نهادن، گذاشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نگاشتن
تصویر نگاشتن
نوشتن، نقش و نگار کردن، تصویر کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نگاشته
تصویر نگاشته
نوشته، نقش کرده شده
فرهنگ فارسی عمید
(خِ / خَ / خُ)
متروک. رها شده. ول شده، مفوض. تسلیم شده. سپرده شده. تحویل شده
لغت نامه دهخدا
(دَ زَ)
به تازگی مرده. (یادداشت مؤلف). تازه گذشته. تازه درگذشته
لغت نامه دهخدا
(لَ)
نیفراشته. نیفراخته
لغت نامه دهخدا
(لَءْ مَ)
ننهادن. نگذاشتن. ناگذاردن
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
نگذشته. گذرناکرده:
چو لشکر شد از خواسته بی نیاز
بر او ناگذشته زمانی دراز.
فردوسی.
خداوند را بگوی که بنده به شکر این نعمت ها چون تواند رسید که هر ساعتی نواختی یابد به خاطر ناگذشته. (تاریخ بیهقی ص 126)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
گماشته ناشده. مقابل گماشته
لغت نامه دهخدا
(نِ دَ / دِ)
نکشته. کاشته ناشده. نکاشته. غیرمزروع. دست نخورده. مقابل کاشته: زمین معمور ناکاشته بدین مرد به اجارت دادیم. (سندبادنامه ص 263)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ناگداخته. مقابل گداخته
لغت نامه دهخدا
(چُ)
مقابل گذارده
لغت نامه دهخدا
(نَ گُ تَ / نَ تَ)
مقابل گذاشتنی
لغت نامه دهخدا
(لَ)
مقابل گماشتن
لغت نامه دهخدا
(اَ / اِ تَ / تِ)
پنداشته. تصورشده. (فرهنگ فارسی معین) ، مصغر انگز. (ناظم الاطباء). و رجوع به انگژ شود
لغت نامه دهخدا
(لَ خا)
مقابل گذاشتن. رجوع به گذاشتن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
گذاشته ناشده. مقابل گذاشته
لغت نامه دهخدا
(نِ تَ / تِ)
نوشته. (برهان قاطع) (آنندراج). نوشته شده. (ناظم الاطباء). مکتوب. (یادداشت مؤلف). تحریرکرده. (فرهنگ فارسی معین). مرقوم، انشاشده. (یادداشت مؤلف) ، ساخته شده. (برهان قاطع) ، نقش. (یادداشت مؤلف) ، نقش کرده. (برهان قاطع) (انجمن آرا). نقش شده. رسم شده. (ناظم الاطباء). منقوش. (منتهی الارب) (از تفلیسی). نگاریده. مصور: یک درقه بودش سر مردی بر آن نگاشته. (ترجمه طبری بلعمی). و بر وی صورتهای گوناگون از کردار هندوان نگاشته. (حدود العالم). و صدهزار گونه تصاویر بر او نگاشته. (مجمل التواریخ) ، رنگارنگ شده. (ناظم الاطباء). رنگین. رنگ آمیزی شده:
رخ ز دیده نگاشته به سرشک
وآن سرشکش به رنگ تازه زرشک.
عنصری.
، حنابسته. خضاب شده:
چو دست و پای عروسان نگاشته سر و دم
چو روی خوبان آراسته همه پر و بال.
فرخی.
، زرنگارشده، لکه دارشده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
مقابل گذشته
لغت نامه دهخدا
(گُ تَ / تِ)
صفت مفعولی از گذاشتن. رجوع به معانی گذاشتن شود: سائبه، گذاشته شده. مسردح، بر سر خود گذاشته. (منتهی الارب). متروک:
بسی قلعۀ نامور داشته
ز بیداد بدخواه بگذاشته.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناگذاشته
تصویر ناگذاشته
گذاشته نا شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نگاشته
تصویر نگاشته
نوشته، مکتوب، مرقوم، نقش
فرهنگ لغت هوشیار
نهاده قرار داده، جا داده مقیم کرده، واگذاشته تسلیم کرده، بجا گذاشته باقی گذاشته، ترک کرده رها کرده، اجازه داده رخصت داده، قرار داده سنت گذاشته، عفو کرده بخشوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گذاشتن
تصویر گذاشتن
نهادن، قرار دادن، وضع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
گذر نکرده نگذشته: چو لشکر شد از خواسته بی نیاز بر او ناگذشته زمانی دراز. مقابل گذشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگاشته
تصویر انگاشته
پنداشته تصور شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واگذاشته
تصویر واگذاشته
تسلیم کرده، ترک کرده، حواله کردنه بعهده کسی انداخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگاشته
تصویر انگاشته
((اِ تِ))
پنداشته، تصور شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نگاشته
تصویر نگاشته
نوشته شده، نقش و نگار شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گذاشته
تصویر گذاشته
((گُ تِ یا تَ))
عبور داده، گذرانیده، عبور کرده، گذشته، سپری کرده، نهاده، قرار داده، جا داده، مقیم کرده، رها کرده، ترک کرده، عفو کرده، بخشوده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گذاشتن
تصویر گذاشتن
قراردادن، نصب کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گماشته
تصویر گماشته
عامل، منتصب
فرهنگ واژه فارسی سره
بایر، نامزروع
متضاد: کاشته، مزروع
فرهنگ واژه مترادف متضاد