جدول جو
جدول جو

معنی گذاشته

گذاشته((گُ تِ یا تَ))
عبور داده، گذرانیده، عبور کرده، گذشته، سپری کرده، نهاده، قرار داده، جا داده، مقیم کرده، رها کرده، ترک کرده، عفو کرده، بخشوده
تصویری از گذاشته
تصویر گذاشته
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با گذاشته

گذاشته

گذاشته
نهاده قرار داده، جا داده مقیم کرده، واگذاشته تسلیم کرده، بجا گذاشته باقی گذاشته، ترک کرده رها کرده، اجازه داده رخصت داده، قرار داده سنت گذاشته، عفو کرده بخشوده
فرهنگ لغت هوشیار

گذاشته

گذاشته
صفت مفعولی از گذاشتن. رجوع به معانی گذاشتن شود: سائبه، گذاشته شده. مُسرَدَح، بر سر خود گذاشته. (منتهی الارب). متروک:
بسی قلعۀ نامور داشته
ز بیداد بدخواه بگذاشته.
نظامی
لغت نامه دهخدا

گذاشتن

گذاشتن
نهادن، قرار دادن، عبور دادن، گذرانیدن، سپری کردن، عبور کردن، اجازه دادن، مهلت دادن، واگذاشتن، تسلیم کردن، وضع کردن، تأسیس کردن. به جا گذاشتن، باقی گذاشتن، ترک کردن، رها کردن. 10
گذاشتن
فرهنگ فارسی معین