جدول جو
جدول جو

معنی نگارگری - جستجوی لغت در جدول جو

نگارگری
(نِ گَ)
صورتگری. نقاشی. بتگری. عمل نگارگر. رجوع به نگارگر شود:
ایا که فتنه شدستی در آزر و مانی
پی نگارگری روی آن نگار نگر.
سوزنی.
نگار ایزد بی چونی ای نگار رهی
زهی نگارنگار و زهی نگارگری.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
نگارگری
نقاشی
تصویری از نگارگری
تصویر نگارگری
فرهنگ واژه فارسی سره
نگارگری
ترسیم، صورتگری، طراحی، نقاشی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نگارگر
تصویر نگارگر
نقاش، صورتگر
فرهنگ فارسی عمید
(زُ / زَ گَ)
کار گازری کردن. به گازری پرداختن. شغل گازری داشتن:... و محمد بن جریر طبری آورده است: که مقنع مردی بود از اهل روستای مرو از دیهی که آن را کازه خوانند و نام او هاشم بن حکیم بود و وی در اول گازرگری کردی. (تاریخ بخارا)
لغت نامه دهخدا
(گو گَ)
کار آگورگر
لغت نامه دهخدا
(نِ گَ)
نقاش. (تفلیسی) (آنندراج) (از مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). مصور. رسم کننده. (ناظم الاطباء). صورتگر. چهره گشا. نگارنده. (یادداشت مؤلف) :
چندان نگار دارد رویش که هر زمان
حیران شود نگارگر اندر نگار او.
فرخی.
با حله ای بریشم ترکیب او سخن
با حله ای نگارگر نقش او زبان.
فرخی.
چو جامۀ نگارگر شود هوا
نقطّ زر شود بر او نقای او.
منوچهری.
نگارگر فلک جادوی بهارآرای
بهاری آورد اینک چو صدهزار نگار.
مسعودسعد.
باد صبا نگارگر بوستان شده ست
در بوستان چگونه توان بود بی نگار.
امیرمعزی (از آنندراج).
نسخۀ چشم و ابرویت پیش نگارگر برم
گویمش اینچنین بکش صورت قوس و مشتری.
سعدی.
، بت ساز. بتگر:
خرد و جان بود نگارپرست
تا چنوئی نگارگر باشد.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
تصویری از آگورگری
تصویر آگورگری
عمل و شغل آگورگر آجر پزی
فرهنگ لغت هوشیار
نقاش صورتگر: چو جامه نگار گر شود هوا نقط زر شود بر او نقای او. (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گازرگری
تصویر گازرگری
شغل گازری داشتن رخت شویی: وی (مقنع)، . . در اول گازر گری کردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نگارگر
تصویر نگارگر
((ن گَ))
نقاش، صورتگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نگارگر
تصویر نگارگر
نقاش
فرهنگ واژه فارسی سره
صورتگر، طراح، مصور، نقاش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از شکارگری
تصویر شکارگری
الصّيد
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از شکارگری
تصویر شکارگری
Predation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شکارگری
تصویر شکارگری
prédation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شکارگری
تصویر شکارگری
טריפה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از شکارگری
تصویر شکارگری
شکار
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از شکارگری
تصویر شکارگری
শিকার
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از شکارگری
تصویر شکارگری
การล่า
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از شکارگری
تصویر شکارگری
uwindaji
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از شکارگری
تصویر شکارگری
捕食
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از شکارگری
تصویر شکارگری
शिकार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از شکارگری
تصویر شکارگری
포식
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از شکارگری
تصویر شکارگری
pemangsaan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از شکارگری
تصویر شکارگری
predatie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شکارگری
تصویر شکارگری
depredación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شکارگری
تصویر شکارگری
predazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شکارگری
تصویر شکارگری
捕食
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شکارگری
تصویر شکارگری
drapieżnictwo
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شکارگری
تصویر شکارگری
хижацтво
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شکارگری
تصویر شکارگری
Prädation
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شکارگری
تصویر شکارگری
хищничество
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شکارگری
تصویر شکارگری
predação
دیکشنری فارسی به پرتغالی