دارای شانه های پهن و گشاده. با سینه ای پهن و قوی و پشتی فراخ. میانه بالائی با استخوان های درشت و سینه و کتفهای پهن و گشاده. دوبهری. مربوع الخلق. مربوع القامه، تنومند. رجوع به چارشانه شود
دارای شانه های پهن و گشاده. با سینه ای پهن و قوی و پشتی فراخ. میانه بالائی با استخوان های درشت و سینه و کتفهای پهن و گشاده. دوبهری. مربوع الخلق. مربوع القامه، تنومند. رجوع به چارشانه شود
دانۀانار. (ناظم الاطباء). ناردان. حب الرمان: داغ ها چون شاخهای بسد یاقوت رنگ هریکی چون ناردانه گشته اندر زیر نار. فرخی. اشک من ناردانه شد نه عجب گر دل من کفیده نار شود. مسعودسعد. گرچه دارد ناردانه رنگ لعل نابسود نیست لعل نابسوده در بها چون ناردان. ازرقی. لب ساقی چو نوش نوش کند نقل از آن ناردانه بستانیم. خاقانی. سرخ سیبی دل از میان کنده به دلش ناردانه آکنده. نظامی. ساقی ز می شرابخانه پیش آر می چو ناردانه. نظامی. نار کز ناردانه گردد پر پخته لعل و نپخته باشد در. نظامی. آن کوزه بر کفم نه کاب حیات دارد هم طعم ناردان و هم رنگ ناردانه. سعدی. ، کنایه از اشک خونین و سرشک گلگون است: شد از بادام عنابش روانه بهش نارنج گشت از ناردانه. وحشی
دانۀانار. (ناظم الاطباء). ناردان. حب الرمان: داغ ها چون شاخهای بسد یاقوت رنگ هریکی چون ناردانه گشته اندر زیر نار. فرخی. اشک من ناردانه شد نه عجب گر دل من کفیده نار شود. مسعودسعد. گرچه دارد ناردانه رنگ لعل نابسود نیست لعل نابسوده در بها چون ناردان. ازرقی. لب ساقی چو نوش نوش کند نقل از آن ناردانه بستانیم. خاقانی. سرخ سیبی دل از میان کنده به دلش ناردانه آکنده. نظامی. ساقی ز می شرابخانه پیش آر می چو ناردانه. نظامی. نار کز ناردانه گردد پر پخته لعل و نپخته باشد در. نظامی. آن کوزه بر کفم نه کاب حیات دارد هم طعم ناردان و هم رنگ ناردانه. سعدی. ، کنایه از اشک خونین و سرشک گلگون است: شد از بادام عنابش روانه بهش نارنج گشت از ناردانه. وحشی
کسی که قدش کوتاه و شانه هایش پهن و قوی باشد. (از آنندراج) : ز ضرب گرز کین از هر کرانه شده بالا بلندان چارشانه. محمد قلی سلیم (از آنندراج). ، قوی هیکل و تنومند. (آنندراج). تنومند و قوی هیکل و فربه. (ناظم الاطباء). کسی که سینه و بر پهن و قوی و درشت دارد. قوی جثه. تناور و سطبر اندام: کمان ابروش کوتاه خانه قد شمشاد پیشش چارشانه. اشرف (از آنندراج). ، ناموزون قد و بداندام. (ناظم الاطباء)
کسی که قدش کوتاه و شانه هایش پهن و قوی باشد. (از آنندراج) : ز ضرب گرز کین از هر کرانه شده بالا بلندان چارشانه. محمد قلی سلیم (از آنندراج). ، قوی هیکل و تنومند. (آنندراج). تنومند و قوی هیکل و فربه. (ناظم الاطباء). کسی که سینه و بر پهن و قوی و درشت دارد. قوی جثه. تناور و سطبر اندام: کمان ابروش کوتاه خانه قد شمشاد پیشش چارشانه. اشرف (از آنندراج). ، ناموزون قد و بداندام. (ناظم الاطباء)
دانه انار ناردان: داغها چون شاخهای بسد یاقوت رنگ هر یکی چون ناردانه گشته اندر زیر نار. (فرخی)، (استعاره) اشک خونین: شد از بادام عنابش روانه بهش نارنج گشت از ناردانه. (وحشی لغ) یا ناردانه دشتی. دانه انار صحرایی را گویند که حب القلقل نیز نامیده میشود
دانه انار ناردان: داغها چون شاخهای بسد یاقوت رنگ هر یکی چون ناردانه گشته اندر زیر نار. (فرخی)، (استعاره) اشک خونین: شد از بادام عنابش روانه بهش نارنج گشت از ناردانه. (وحشی لغ) یا ناردانه دشتی. دانه انار صحرایی را گویند که حب القلقل نیز نامیده میشود