جدول جو
جدول جو

معنی نکژده - جستجوی لغت در جدول جو

نکژده
نگژده، ظرف آبخوری سفالی، کوزه
تصویری از نکژده
تصویر نکژده
فرهنگ فارسی عمید
نکژده(نَکَ دَ / دِ)
کوزه و مشربۀ سفالین. (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرا). نگژده. (برهان قاطع) (جهانگیری) (رشیدی). بعضی به زای تازی (نکزده) گویند. (از انجمن آرا) (از رشیدی). رجوع به نگژده شود
لغت نامه دهخدا
نکژده
کوزه سفالین مشربه سفالی
تصویری از نکژده
تصویر نکژده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نگژده
تصویر نگژده
ظرف آبخوری سفالی، کوزه
فرهنگ فارسی عمید
(نَ گَ دَ / دِ)
کوزه و مشربۀ سفالین. (برهان قاطع) (آنندراج). در بعضی فرهنگها به کاف (نکژده) مرقوم است. (جهانگیری) (از رشیدی). و بعضی به زای تازی (نگزده) نیز گفته اند. (رشیدی از مؤیداللغات) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نِ کَ دَ / دِ)
بخیه. (فرهنگ خطی). بخیه و آجیدۀ جامه و سوزنی را گویند. (انجمن آرا). بخیۀ دورادور. آژده. (یادداشت مؤلف). رجوع به نگنده شود:
چون دست همتم بود آجیده نیمچه
عرض نکنده هاش پریشان فراخ و تنگ.
نظام قاری.
- نکنده زدن، بخیه زدن. آجیده کردن: شطاب، آنچه بدان نکنده زنند گلیم را از پشم و جز آن. (منتهی الارب). التضریب، نکنده زدن. (مجمل اللغه) (از منتهی الارب) (تاج المصادر).
- نکنده کردن، تشریج. دوردور بخیه زدن جامه را. کوک زدن. کوک کردن. استیشام. آژدن. خال کوفتن. قلاب دوزی کردن. (یادداشت مؤلف). رجوع به نگنده شود.
- نکنده کرده، قلاب دوزی. (یادداشت مؤلف) : ژند، جامه ای باشد که قلندران پوشند از لباس نکنده کرده. (یادداشت مؤلف) (از فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(گُ تَ دَ / دِ)
نیاژده. ناآژده. مقابل آژده
لغت نامه دهخدا
تصویری از نگژده
تصویر نگژده
ظرف آبخوری، سفالی
فرهنگ لغت هوشیار
آجیده شده (جامه) بخیه کرده (سوزنی)، آنچه در زمین و غیره پنهان کنند دفینه، دفن شده چال شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نگژده
تصویر نگژده
((نِ گَ دِ))
کوزه، ظرف آبخوری سفالی
فرهنگ فارسی معین
چوب های نازک که در دیوار ساختمان های کاه گلی به کار می رود
فرهنگ گویش مازندرانی