جدول جو
جدول جو

معنی نکوگفتار - جستجوی لغت در جدول جو

نکوگفتار
(نِ گُ)
نکوگوی. خوش سخن. نیکوکلام. که گفتاری خوش و پسندیده دارد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شکرگفتار
تصویر شکرگفتار
شیرین سخن، شیرین زبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نغزگفتار
تصویر نغزگفتار
آنکه گفتارش نغز و دل نشین باشد، خوش سخن، فصیح
فرهنگ فارسی عمید
(نِ گُ)
نکوگفتار بودن. رجوع به نیکوگفتاری و نکوگفتار شود
لغت نامه دهخدا
(نِ رَ)
نکوسیرت. نیکوروش. خوش رفتار. خلیق. مهربان
لغت نامه دهخدا
(گُ)
نکوگوی. نیکوبیان. خوش گفتار
لغت نامه دهخدا
(شَ کَ گُ)
شیرین زبان و شیرین سخن. (ناظم الاطباء). شیرین گفتار. (آنندراج) :
آنان که پریروی و شکرگفتارند
حیف است که روی خوب پنهان دارند.
سعدی.
مگر طوبی برآمد در سرابستان جان من
که بر هر شعبه ای مرغی شکرگفتار می بینم.
سعدی.
سعدی اندازه ندارد که چه شیرین سخنی
باغ طبعت همه مرغان شکرگفتارند.
سعدی.
کجا همی رود آن شاهد شکرگفتار
چرا همی نکند بر دو چشم من رفتار.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(نِ رَ)
نکورفتار بودن. رجوع به نکورفتار شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
خوش رفتار
لغت نامه دهخدا
(گُ)
خوش بیانی. فصاحت
لغت نامه دهخدا
(گُ)
نیکوگفتار. خوش بیان. نیکوسخن
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو رَ)
نوبه پاآمده. نوقدم. (از آنندراج). کودکی که به تازگی راه رفتن را آموخته است. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو گُ)
نوگفاره. (ناظم الاطباء). رجوع به نوگفاره و نوگواره شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نکورفتار
تصویر نکورفتار
خوشرفتار و خلیق و مهربان
فرهنگ لغت هوشیار
خوش بیان، خوش سخن، خوش کلام، خوش گفتار
متضاد: بدگفتار
فرهنگ واژه مترادف متضاد