جدول جو
جدول جو

معنی نکودل - جستجوی لغت در جدول جو

نکودل
(نِ دِ)
نیک دل. نکوطینت. نیکوضمیر. نکونیت. خیرخواه. نیک خواه:
نکودل است و نکوسیرت و نکومذهب
نکونهاد ونکوطلعت و نکوکردار.
فرخی.
نکودلی و نکومذهب و نکوسیرت
نکوخوئی و نکومخبر و نکومنظر.
فرخی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نکول
تصویر نکول
خودداری از پرداخت وجه برات یا حواله، برگشتن و روگرداندن از چیزی، خودداری از جواب دادن یا سوگند خوردن، ترسیدن و رو بر گرداندن از دشمن
فرهنگ فارسی عمید
(دِ)
نیک دل. (فرهنگ فارسی معین). مهربان. مشفق. خیرخواه:
پاکیزه دین و پاک نژاد و بزرگ عفو
نیکودل و ستوده خصال و نکوشیم.
فرخی.
نیکودل و نکونیت است و نکوسخن
خوش عادت است و طبع خوش او را و خوش زبان.
فرخی.
بواسحاق مردی نیکودل و مسلمان و نیکوسیرت بود. (تاریخ سیستان)
لغت نامه دهخدا
(نَ دَ)
پستان. (منتهی الارب) (آنندراج). ثدی. (از اقرب الموارد) (متن اللغه). تثنیۀ آن نودلان است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
روغن یا آبی که در آن دواهائی بجوشانند و پس از سرد شدن بر عضو ریزند کم کم. (از بحر الجواهر) (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نکول
تصویر نکول
باز ایستادن از سوگند و امتناع کردن از آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکول
تصویر نکول
((نُ))
برگردیدن و روگرداندن از چیزی، ترسیدن و روبرگرداندن از دشمن، خودداری کردن از پرداخت وجه حواله، برات و مانند آن
فرهنگ فارسی معین
استنکاف، اعراض، انکار، تخطی، خودداری، رد، نقض، واخواهی
متضاد: قبول
فرهنگ واژه مترادف متضاد