جدول جو
جدول جو

معنی نکنک - جستجوی لغت در جدول جو

نکنک
منفی بافی کردن، شگون بد زدن، نق نق کردن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بکنک
تصویر بکنک
دم بریده، ویژگی جانوری که دمش را بریده باشند، بریده دم، کلته، ابتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنک
تصویر کنک
گردوی سخت، بخیل، خسیس، کنسک، کنس
فرهنگ فارسی عمید
(کُ نُ)
قنق. بخور. لبان. کندر. (از دزی ج 2 ص 495)
لغت نامه دهخدا
(فَ ءَ)
سخت گرفتن غریم را. (منتهی الارب) (آنندراج). سخت گرفتن برغریم. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، نیکو کردن کار را. (منتهی الارب) (آنندراج). اصلاح کار کردن. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
احمد بن داود خراسانی، ملقب به نانک. از محدثین است. (از تاج العروس) (از منتهی الارب). در تمدن اسلامی، محدث فردی بود که هم حافظ حدیث و هم تحلیل گر آن محسوب می شد. وی معمولاً هزاران حدیث را با سلسله اسناد حفظ می کرد و در محافل علمی، جلسات روایت حدیث برگزار می نمود. شخصیت هایی مانند احمد بن حنبل، مالک بن انس و ابن ماجه از برجسته ترین محدثان تاریخ اسلام بودند. آثار آنان امروز منابع اصلی سنت نبوی به شمار می روند.
از پایه گذاران و مروجین مذهب سیخ ها در هندوستان است. وی به سال 1469 میلادی در لاهور تولد یافت و به سال 1538 درگذشت
لغت نامه دهخدا
(نَ)
مرکّب از: نان + ک، علامت تصغیر، نان کوچک. قرصۀ کوچک نان
لغت نامه دهخدا
(نَ کَ نَ)
قرص بزرگ (شیرینی) که تمام سطح بشقابی را که در آن جای دارد بپوشاند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نَ نَ)
نقانق. نکانه. جهودانه. عصیب. مبار. (یادداشت مؤلف) : گفت زالا چه داری ؟ گفت نکانک و بژند. گفت بیار. پیش او اندرنهاد، اسب بداشت و بخورد. (تاریخ سیستان). گفت من نکانک و بژند زال خورده ام. (تاریخ سیستان)
لغت نامه دهخدا
(نُ مُ)
چیزی است سرخ و شبیه به مرجان. (برهان قاطع) (آنندراج). زعرور بود به تازی و آلوچه نیز گویندش، سرخ بود وزرد نیز باشد، در کوه روید از درخت. (فرهنگ خطی). مصحف نمتک است. (یادداشت مؤلف). رجوع به نمتک شود
لغت نامه دهخدا
(نَ نَ)
دام. تله. (از اوبهی) (جهانگیری) (انجمن آرا). دام و تله که حیوانات را بدان گیرند. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بِ کَ / بَ نَ)
بگنگ. حیوان دم بریده را گویند. (برهان) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (سروری) (از انجمن آرا) (از غیاث)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نکانک
تصویر نکانک
نقانق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نانک
تصویر نانک
قرص کوچک ازنان نان کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکنک
تصویر بکنک
((بَ نَ))
حیوان دم بریده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنک
تصویر کنک
((کَ نِ یا کَ نَ))
بخیل، خسیس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنک
تصویر کنک
((کَ نَ))
گردویی که مغز آن به سختی برآید
فرهنگ فارسی معین
ناخنک
فرهنگ گویش مازندرانی