جدول جو
جدول جو

معنی نچسبی - جستجوی لغت در جدول جو

نچسبی(نَ چَ)
نچسبیدن، سماجت. اصرار بی جا و بی مزه. بی مزگی. صفت آدم نچسب.
- نچسبی کردن، به سماجت و پافشاری بی جاخود را لوس و بی ارج کردن. اصرار ورزیدن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نسبی
تصویر نسبی
دارای روند مقبول، دارای نسبیت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
مربوط به نسب، مقابل سببی، دارای قرابت و خویشاوندی مستقیم از طریق پدر و مادر
فرهنگ فارسی عمید
تخلص داوید روس لوک ناقد و هزل نویس آمریکائی است، وی به سال 1833 میلادی در بینگهامتون به دنیا آمد و در سال 1888 میلادی دنیا را بدرود گفت
لغت نامه دهخدا
(نِ بی ی / نِ)
منسوب به نسبه. رجوع به نسبت و نسبه شود.
- شرکت نسبی. رجوع به همین ترکیب ذیل مدخل شرکت شود.
- صفت نسبی. رجوع به همین ترکیب ذیل مدخل صفت شود.
، اضافی. اعتباری. متضایف. متضایفه. (یادداشت مؤلف).
- امور نسبی، امور اعتباری
لغت نامه دهخدا
(نَچَ)
ناچسب. ناچسبنده. که نمی چسبد، نادلپسند. نادلنشین، سمج. مصرّ
لغت نامه دهخدا
(چِ)
دهی از دهستان نیگنان بخش بشرویۀ شهرستان فردوس که در 39هزارگزی شمال بشرویه و 4هزارگزی شمال نیگنان واقع است. دامنه و گرمسیراست و 275 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات، ارزن، ابریشم و باغات، شغل اهالی زراعت و کرباس بافی و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(نَ سَ)
منسوب به نسب. (ناظم الاطباء) ، مقابل سببی.
- قرابت نسبی، خویشاوندی از طرف پدران، چون برادری وعموزادگی
لغت نامه دهخدا
آنچه که نمی چسبد، آنکه شخص از معاشرت بااواحساس ملال کند نادلپسند گران جان: این یکی کج خلق ستیزه جوایرادگیر و نچسب بوده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
قرابت و خویشاوندی مستقیم و پدر مادری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نچسب
تصویر نچسب
((نَ چَ))
آن که شخص از معاشرت با او احساس ملال کند، نادلپسند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
((نَ سَ))
منسوب به نسب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
کمابیش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
نسبيٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
Relative
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
relatif
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
relativ
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
相対的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
relativo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
relativo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
względny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
относительный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
نسبتی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
เชิงสัมพันธ์
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
יחסי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
相对的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
relatief
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
wa jamaa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
상대적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
relatif
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
відносний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
আপেক্ষিক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
रिश्तेदार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
relativo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
relatif
دیکشنری فارسی به اندونزیایی