نسر، محلی که پشت به آفتاب باشد و آفتاب به آنجا نرسد یا کمتر برسد، قسمت جنوبی حیاط رو به شمال، خانۀ پشت به آفتاب، بنایی که در سایۀ کوه از چوب و خاشاک درست کنند، نسا
نَسَر، محلی که پشت به آفتاب باشد و آفتاب به آنجا نرسد یا کمتر برسد، قسمت جنوبی حیاط رو به شمال، خانۀ پشت به آفتاب، بنایی که در سایۀ کوه از چوب و خاشاک درست کنند، نَسا
رشتۀ پهن شبیه تسمه که از پشم یا پنبه یا ابریشم می بافند، رشته ای از پارچه که برای تزئین در حاشیۀ آن به کار می رود، رشتۀ باریک و طولانی که با امواج مغناطیسی، صوت وتصویر بر روی آن ضبط شده است و در داخل قاب مخصوص قرار دارد
رشتۀ پهن شبیه تسمه که از پشم یا پنبه یا ابریشم می بافند، رشته ای از پارچه که برای تزئین در حاشیۀ آن به کار می رود، رشتۀ باریک و طولانی که با امواج مغناطیسی، صوت وتصویر بر روی آن ضبط شده است و در داخل قاب مخصوص قرار دارد
نگاشتن، کنایه از بت، کنایه از زیور، رنگین، نقش، تصویر، برای مثال از نقش و نگار در و دیوار شکسته / آثار پدید است صنادید عجم را (عرفی - ۸) کنایه از معشوق، محبوب، پسوند متصل به واژه به معنای نگارنده مثلاً روزنامه نگار، پسوند متصل به واژه به معنای نقاش مثلاً چهره نگار
نگاشتن، کنایه از بت، کنایه از زیور، رنگین، نقش، تصویر، برای مِثال از نقش و نگار در و دیوار شکسته / آثار پدید است صنادید عجم را (عرفی - ۸) کنایه از معشوق، محبوب، پسوند متصل به واژه به معنای نگارنده مثلاً روزنامه نگار، پسوند متصل به واژه به معنای نقاش مثلاً چهره نگار
گاو آهن، آهن شیار ظروف، اسباب خانه دستگاهی که با آن آب انگور بگیرند، چرخشت، جایی که در آنجا انگور را لگد کنند و بفشارند برای شراب ساختن پسوند متصل به واژه به معنای سپارنده مثلاً جان سپار
گاو آهن، آهن شیار ظروف، اسباب خانه دستگاهی که با آن آب انگور بگیرند، چرخشت، جایی که در آنجا انگور را لگد کنند و بفشارند برای شراب ساختن پسوند متصل به واژه به معنای سپارنده مثلاً جان سپار
ناهار، گرسنه، کنایه از کاهش، کاستی، برای مثال ملک برفت و علامت بدان سپاه نمود / بدان زمان که بسیج نهار کرد «نهار» (فرخی - ۵۲) کنایه از کاهش تن، لاغری روز
ناهار، گرسنه، کنایه از کاهش، کاستی، برای مِثال ملک برفت و علامت بدان سپاه نمود / بدان زمان که بسیج نهار کرد «نهار» (فرخی - ۵۲) کنایه از کاهش تن، لاغری روز
دهی است از بخش هوراند شهرستان اهربا 200 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، حبوب و سردرختی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4) ، کشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). از اضداد است. (منتهی الارب) (آنندراج) ، بیکبار شتاب برداشتن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، انتبال خطب، بزرگ شدن آن. (از اقرب الموارد) ، انتبل له، متوجه شد و او را احساس کرد و برای او آماده شد، و همچنین گویند ’ما انتبل نباله و نبالته و نبله و نبلته’. (از اقرب الموارد)
دهی است از بخش هوراند شهرستان اهربا 200 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، حبوب و سردرختی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4) ، کشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). از اضداد است. (منتهی الارب) (آنندراج) ، بیکبار شتاب برداشتن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، انتبال خطب، بزرگ شدن آن. (از اقرب الموارد) ، انتبل له، متوجه شد و او را احساس کرد و برای او آماده شد، و همچنین گویند ’ما انتبل نباله و نبالته و نبله و نبلته’. (از اقرب الموارد)