جدول جو
جدول جو

معنی نویس - جستجوی لغت در جدول جو

نویس
پسوند متصل به واژه به معنای نویسنده مثلاً دعانویس، روزنامه نویس، نامه نویس، پسوند متصل به واژه به معنای نوشته شده مثلاً پاک نویس، چرک نویس
تصویری از نویس
تصویر نویس
فرهنگ فارسی عمید
نویس
(نُ)
دهی است از دهستان وزوا بخش دستجرد شهرستان قم در 22 هزارگزی شمال غربی دستجرد، در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 1194تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و میوه، شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
نویس
بنویس، مینویسم
تصویری از نویس
تصویر نویس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اویس
تصویر اویس
(پسرانه)
گرگ کوچک، شخصی پارسا که از تابعین بوده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نوید
تصویر نوید
(پسرانه)
مژده و بشارت، مژده، خبرخوش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نوین
تصویر نوین
(پسرانه)
تازه، جدید، تازه، جدید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نفیس
تصویر نفیس
مال بسیار، هر چیز گران مایه و مرغوب، گران بها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نورس
تصویر نورس
میوۀ نورسیده، تازه رس، نهال نازک، کنایه از نوجوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوید
تصویر نوید
مژده، بشارت، خبر خوش، مژدگانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نویسا
تصویر نویسا
نویسنده، آنکه کتاب، مقاله یا داستان می نویسد، دبیر، باسواد
فرهنگ فارسی عمید
(نِ)
به معنی نوشتن به صورت مزید مؤخر در این ترکیبات مستعمل است: تندنویسی. خفیه نویسی. خوش نویسی. دعانویسی. رقعه نویسی. روزنامه نویسی. رونویسی. نامه نویسی. و دیگر ترکیباتی که ذیل نویس آمده است. رجوع به هر یک از این ترکیبات در ردیف خود شود
لغت نامه دهخدا
(نِ)
نویسنده. آنکه داند و تواند نوشت. که نویسد. (یادداشت مؤلف). رجوع به نانویسا و نیز رجوع به نویسائی شود
لغت نامه دهخدا
(نُ وی)
آنوبیس
لغت نامه دهخدا
(تَ جُ)
اقامت کردن در جای. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ نَ هََ)
دهی از دهستان تبادکان است که در بخش حومه وارادک شهرستان مشهد واقع و 1366 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نوین
تصویر نوین
جدید، بدیع، خوبترین از هر چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تازه رسیده تازه وارد، میوه تازه رسیده نوبر، نهال نازک، نوجوان: این جوان نو رسی شد وان نهال نوبری در بهشت ساحتت گر پیری آید با عصا. (وحشی. چا. امیرکبیر. 303)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نویص
تصویر نویص
توانایی، جنبش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوید
تصویر نوید
خبرخوش، بشارت، مژدگانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفیس
تصویر نفیس
گرانمایه و مرغوب و نیکو از هر چیزی، قیمتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نحیس
تصویر نحیس
خشکسال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نویچ
تصویر نویچ
عشقه
فرهنگ لغت هوشیار
ظروف شیر و ماست و دوغ، چوبی که بدان دوغ را جهت بر آوردن مسکه زنند شیرزنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نواس
تصویر نواس
فرو هشته لرزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نویج
تصویر نویج
عشقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سویس
تصویر سویس
غفلت و آگاه نبودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنویس
تصویر تنویس
جایگزینی جایگیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نویسا
تصویر نویسا
نویسنده: مقابل نا نویسا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفیس
تصویر نفیس
باارزش، گرانمایه، ارزنده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نوید
تصویر نوید
بشارت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نویسه
تصویر نویسه
وات
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نویسش
تصویر نویسش
رسم الخط
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نویسه
تصویر نویسه
الفبا، متن، وات
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نوین
تصویر نوین
جدید، مدرن
فرهنگ واژه فارسی سره