شیرین، دلپسند، برای مثال لب نوشین، خواب نوشین بامداد رحیل / باز دارد پیاده را ز سبیل (سعدی - ۵۲) شفابخش، برای مثال دم نوشین عیسوی داری / زهر زرّاق مفتعل چه خوری؟ (خاقانی - ۸۰۱) گوارا، خوش گوار، برای مثال به جوی اندرون آب نوشین روان شد / از این عدل و انصاف نوشیروانی (فرخی - ۳۹۳)
شیرین، دلپسند، برای مِثال لب نوشین، خواب نوشین بامداد رحیل / باز دارد پیاده را ز سبیل (سعدی - ۵۲) شفابخش، برای مِثال دَمِ نوشین عیسوی داری / زهر زرّاق مفتعل چه خوری؟ (خاقانی - ۸۰۱) گوارا، خوش گوار، برای مِثال به جوی اندرون آب نوشین روان شد / از این عدل و انصاف نوشیروانی (فرخی - ۳۹۳)
کلمه ترکی مغولی است و به صورتهای نویان، نویین، نوئین، در فارسی به کار رفته است. رجوع به نویان شود: پسران و امرای بزرگ و نوینان و هزاره و صده و دهه را مرتب و مبین کرد. (جهانگشای جوینی). به وقت مراجعت ایشان پسران و نوینان و امرارا فرمود تا... (جهانگشای جوینی). چه هر ولایتی نوینی داشت و هر شهری را امیری بود. (جهانگشای جوینی)
کلمه ترکی مغولی است و به صورتهای نویان، نویین، نوئین، در فارسی به کار رفته است. رجوع به نویان شود: پسران و امرای بزرگ و نوینان و هزاره و صده و دهه را مرتب و مبین کرد. (جهانگشای جوینی). به وقت مراجعت ایشان پسران و نوینان و امرارا فرمود تا... (جهانگشای جوینی). چه هر ولایتی نوینی داشت و هر شهری را امیری بود. (جهانگشای جوینی)
دهی است از دهستان اورامان بخش رزاب شهرستان سنندج، در 12 هزارگزی جنوب غربی رزاب و یک هزارگزی جنوب رود خانه اورامان، در منطقۀ کوهستانی معتدل هوایی واقع است و 360 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و میوه ها و لبنیات، شغل مردمش زراعت و کرایه کشی و گله داری و کرباس بافی و شال بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از دهستان اورامان بخش رزاب شهرستان سنندج، در 12 هزارگزی جنوب غربی رزاب و یک هزارگزی جنوب رود خانه اورامان، در منطقۀ کوهستانی معتدل هوایی واقع است و 360 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و میوه ها و لبنیات، شغل مردمش زراعت و کرایه کشی و گله داری و کرباس بافی و شال بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از دهستان ابهررود بخش ابهر شهرستان زنجان، در 6 هزارگزی جنوب شرقی ابهر در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 1158 تن سکنه دارد، آبش از قنات و رود خانه ابهررود، محصولش غلات و کشمش و انگور و گردو و یونجه و میوه های صیفی، شغل مردمش زراعت و قالیچه بافی و جاجیم بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2) دهی است از دهستان قره کهریز بخش سربند شهرستان اراک در 48 هزارگزی شمال شرقی آستانه، در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 455 تن سکنه دارد، آبش از قنات و چشمه، محصولش غلات و بنشن و پنبه و انگور، شغل مردمش زراعت و گله داری است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است از دهستان ابهررود بخش ابهر شهرستان زنجان، در 6 هزارگزی جنوب شرقی ابهر در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 1158 تن سکنه دارد، آبش از قنات و رود خانه ابهررود، محصولش غلات و کشمش و انگور و گردو و یونجه و میوه های صیفی، شغل مردمش زراعت و قالیچه بافی و جاجیم بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2) دهی است از دهستان قره کهریز بخش سربند شهرستان اراک در 48 هزارگزی شمال شرقی آستانه، در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 455 تن سکنه دارد، آبش از قنات و چشمه، محصولش غلات و بنشن و پنبه و انگور، شغل مردمش زراعت و گله داری است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
منسوب به نوش که به معنی شهد باشد، (غیاث اللغات)، شیرین، (غیاث اللغات) (برهان قاطع)، آلوده به نوش، از نوش، (یادداشت مؤلف)، پرنوش، پر از شهد و شیرینی: گفتم که مرا توشه ده از دو لب نوشین کآهنگ سفر کردم و وقت سفر آمد، مسعودسعد، به بهانۀ حدیثی بگشای لعل نوشین به خراج هر دو عالم گهری فرست ما را، خاقانی، انوشه منش باد دارای دهر ز نوشین جهان باد بسیاربهر، نظامی، به نوشین لب آن جام را نوش کرد ز لب جام را حلقه در گوش کرد، نظامی، دگرباره نوشابۀ هوشمند ز نوشین لب خویش بگشاد بند، نظامی، کنون که چشمۀ قند است لعل نوشینت سخن بگوی و ز طوطی شکر دریغ مدار، حافظ، ، گوارا، (برهان قاطع) (آنندراج)، خوش گوار: به جوی اندرون آب نوشین روان شد از این عدل و انصاف نوشین روانی، فرخی، بگیر بادۀ نوشین و نوش کن به صواب به بانگ شیشم با بانگ افسر سگزی، منوچهری، زیرا که تا به صبح شب دوشین بیدار داشت بادۀ نوشینم، ناصرخسرو، چو دوری چند رفت از جام نوشین گران شد هر سری از خواب دوشین، نظامی، لاله بوی می نوشین بشنید از دم صبح داغدل بود به امید دوا بازآمد، حافظ، ، مطبوع، دلنشین، دلپسند، ملایم طبع: هزار لشکرجنگی شکست لشکر او به خواب نوشین اندر شده به لشکرگاه، فرخی، چشم فتنه در خواب نوشین شد و دیدۀ داد و عدل بیدار گشت، (ترجمه تاریخ یمینی ص 5)، لشکر سلطان عطفه کردند و همه را بر مضاجع قتل در خواب نوشین بخوابانیدند، (ترجمه تاریخ یمینی ص 295)، به برخورداری آمد خواب نوشین که برناخورده بود از خواب دوشین، نظامی، تو مست خواب نوشین تا بامداد و من را شبها رود که گویم هرگز سحر نباشد، سعدی، خواب نوشین بامداد رحیل بازدارد پیاده را ز سبیل، سعدی، ، جان بخش، روح نواز: رهائی نیابم سرانجام از این خوشا باد نوشین ایران زمین، فردوسی، ، شفابخش: دم نوشین عیسوی داری زهر زراق مفتعل چه خوری ؟ خاقانی، ، مخفف نیوشین، گوش کردنی، شنیدنی (؟)، (از برهان قاطع) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء)
منسوب به نوش که به معنی شهد باشد، (غیاث اللغات)، شیرین، (غیاث اللغات) (برهان قاطع)، آلوده به نوش، از نوش، (یادداشت مؤلف)، پرنوش، پر از شهد و شیرینی: گفتم که مرا توشه ده از دو لب نوشین کآهنگ سفر کردم و وقت سفر آمد، مسعودسعد، به بهانۀ حدیثی بگشای لعل نوشین به خراج هر دو عالم گهری فرست ما را، خاقانی، انوشه منش باد دارای دهر ز نوشین جهان باد بسیاربهر، نظامی، به نوشین لب آن جام را نوش کرد ز لب جام را حلقه در گوش کرد، نظامی، دگرباره نوشابۀ هوشمند ز نوشین لب خویش بگشاد بند، نظامی، کنون که چشمۀ قند است لعل نوشینت سخن بگوی و ز طوطی شکر دریغ مدار، حافظ، ، گوارا، (برهان قاطع) (آنندراج)، خوش گوار: به جوی اندرون آب نوشین روان شد از این عدل و انصاف نوشین روانی، فرخی، بگیر بادۀ نوشین و نوش کن به صواب به بانگ شیشم با بانگ افسر سگزی، منوچهری، زیرا که تا به صبح شب دوشین بیدار داشت بادۀ نوشینم، ناصرخسرو، چو دوری چند رفت از جام نوشین گران شد هر سری از خواب دوشین، نظامی، لاله بوی می نوشین بشنید از دم صبح داغدل بود به امید دوا بازآمد، حافظ، ، مطبوع، دلنشین، دلپسند، ملایم طبع: هزار لشکرجنگی شکست لشکر او به خواب نوشین اندر شده به لشکرگاه، فرخی، چشم فتنه در خواب نوشین شد و دیدۀ داد و عدل بیدار گشت، (ترجمه تاریخ یمینی ص 5)، لشکر سلطان عطفه کردند و همه را بر مضاجع قتل در خواب نوشین بخوابانیدند، (ترجمه تاریخ یمینی ص 295)، به برخورداری آمد خواب نوشین که برناخورده بود از خواب دوشین، نظامی، تو مست خواب نوشین تا بامداد و من را شبها رود که گویم هرگز سحر نباشد، سعدی، خواب نوشین بامداد رحیل بازدارد پیاده را ز سبیل، سعدی، ، جان بخش، روح نواز: رهائی نیابم سرانجام از این خوشا باد نوشین ایران زمین، فردوسی، ، شفابخش: دم نوشین عیسوی داری زهر زراق مفتعل چه خوری ؟ خاقانی، ، مخفف نیوشین، گوش کردنی، شنیدنی (؟)، (از برهان قاطع) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء)
دهی است از دهستان سدن رستاق بخش مرکزی شهرستان گرگان، در 18 هزارگزی غرب گرگان، در دشت معتدل هوای مرطوب واقع است و185 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش برنج و غلات و لبنیات و توتون سیگار، شغل اهالی زراعت و گله داری و پارچه بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان سدن رستاق بخش مرکزی شهرستان گرگان، در 18 هزارگزی غرب گرگان، در دشت معتدل هوای مرطوب واقع است و185 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش برنج و غلات و لبنیات و توتون سیگار، شغل اهالی زراعت و گله داری و پارچه بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
امیر اعظم، (غیاث اللغات)، سردار، (فرهنگ خطی)، فرمانده، سردار، نویان، نوین، (فرهنگ فارسی معین)، پادشاهزاده، (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء)، فرمانده ده هزار نفر، (ناظم الاطباء) : دولت نوئین اعظم شهریار باد تا باشد بقای روزگار، سعدی، خاقان منصور قلب و میمنۀ سپاه ظفرپناه را به نور طلعت شاهزادگان آفتاب احتشام و فر وجود نوئینان بهرام انتقام زینت و استحکام داد، (حبیب السیر از فرهنگ فارسی معین)
امیر اعظم، (غیاث اللغات)، سردار، (فرهنگ خطی)، فرمانده، سردار، نویان، نوین، (فرهنگ فارسی معین)، پادشاهزاده، (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء)، فرمانده ده هزار نفر، (ناظم الاطباء) : دولت نوئین اعظم شهریار باد تا باشد بقای روزگار، سعدی، خاقان منصور قلب و میمنۀ سپاه ظفرپناه را به نور طلعت شاهزادگان آفتاب احتشام و فر وجود نوئینان بهرام انتقام زینت و استحکام داد، (حبیب السیر از فرهنگ فارسی معین)
تثنیه نور دوشید خورشید و ماهتاب تثنیه نور: دو نور دو روشنایی، نور آفتاب و نور ماه. یا نورین نیرین. دو نور تابنده (معمولا بدو دوست نیک که باهم باشند خطاب شود)
تثنیه نور دوشید خورشید و ماهتاب تثنیه نور: دو نور دو روشنایی، نور آفتاب و نور ماه. یا نورین نیرین. دو نور تابنده (معمولا بدو دوست نیک که باهم باشند خطاب شود)
مغولی فرمانده سردار فرمانده سردار: خاقان منصور قلب مسمنه و میسره سپاه ظفرپناه را بنور طلعت شاهزادگان آفتاب احتشام و فر وجود نوئینان بهرام انتقام زینت و استحکام داده بمیدان جنگ ومعرکه نام و ننگ فرستاد
مغولی فرمانده سردار فرمانده سردار: خاقان منصور قلب مسمنه و میسره سپاه ظفرپناه را بنور طلعت شاهزادگان آفتاب احتشام و فر وجود نوئینان بهرام انتقام زینت و استحکام داده بمیدان جنگ ومعرکه نام و ننگ فرستاد