جدول جو
جدول جو

معنی نویین

نویین
نویان، شاهزاده، پادشاه زاده، امیر، فرمانده سپاه
تصویری از نویین
تصویر نویین
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با نویین

نویین

نویین
کلمه مغولی، نویَن، نویان، نوئین:
سخن شیرین بود پیر کهن را
ندانم بشنود نویین اعظم،
سعدی،
رجوع به نویان شود
لغت نامه دهخدا

نویدن

نویدن
لرزیدن، جنبیدن
زاری کردن، نالیدن، برای مِثال کنون زود پیرایه بگشای و رو / به پیش پدر رو به زاری بنو (فردوسی - ۱/۲۲۰)
نویدن
فرهنگ فارسی عمید

نوشین

نوشین
شیرین، دلپسند، برای مِثال لب نوشین، خواب نوشین بامداد رحیل / باز دارد پیاده را ز سبیل (سعدی - ۵۲) شفابخش، برای مِثال دَمِ نوشین عیسوی داری / زهر زرّاق مفتعل چه خوری؟ (خاقانی - ۸۰۱) گوارا، خوش گوار، برای مِثال به جوی اندرون آب نوشین روان شد / از این عدل و انصاف نوشیروانی (فرخی - ۳۹۳)
نوشین
فرهنگ فارسی عمید