جدول جو
جدول جو

معنی نومیری - جستجوی لغت در جدول جو

نومیری(نَ وَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش سرولایت شهرستان نیشابور، در 12 هزارگزی جنوب غربی چکنه بالا در منطقۀ کوهستانی معتدل هوایی واقع است و 359 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات، شغل مردمش زراعت و کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناموری
تصویر ناموری
دارای نام بودن، نیک نامی، شهرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشمیری
تصویر کشمیری
از مردم کشمیر، برای مثال به شعر حافظ شیراز می رقصند و می نازند / سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی (حافظ - ۸۷۸)، تهیه شده در کشمیر مثلاً شال کشمیری
فرهنگ فارسی عمید
به هندی ثعلب است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو)
ناامیدی. یأس. حرمان. ناکامی. محرومی. خیبت. قنوط. نمیدی. مقابل امید و امیدواری. رجوع به ناامیدی شود:
اگر امید رنجوری نماید
ز نومیدی بسی نومیدی آید.
فخرالدین اسعد.
چودر چیز کسان امیدواری
ز نومیدی به رو آیدت خواری.
فخرالدین اسعد.
شتربه گفت موجب نومیدی چیست. (کلیله و دمنه).
بر دو عالم دامن جان درکشم هر صبحدم
پای نومیدی به دامان درکشم هر صبحدم.
خاقانی.
هوا خفته است و بستر کرده از پهلوی نومیدی
خرد مست است و بالین دارد از زانوی نادانی.
خاقانی.
به هر کاری که رو آورده او را گفته نومیدی
ترا این کار برناید تو با این کار برنایی.
؟ (از ترجمه تاریخ یمینی ص 169).
دولت اگر دولت جمشیدی است
موی سپید آیت نومیدی است.
نظامی.
در نومیدی بسی امید است
پایان شب سیه سپید است.
نظامی.
بعد نومیدی بسی امیدهاست
از پس ظلمت دو صد خورشیدهاست.
مولوی.
مناسب حال ارباب همت نیست یکی را امیدوار کردن و باز بنومیدی خسته کردن. (گلستان). پنداشتم گندم بریان است باز آن تلخی و نومیدی که معلوم کردم که مروارید است. (گلستان).
- به نومیدی، نومیدانه. با یأس و ناکامی. به ناامیدی:
به نومیدی از رزم گشتند باز
نیامد بر از رنج راه دراز.
فردوسی.
بیفکند شمشیر هندی ز مشت
به نومیدی از جنگ بنمود پشت.
فردوسی.
گرفتند خاقان چین را پناه
به نومیدی از نامبردار شاه.
فردوسی.
به جستن تا به شب دمساز گشتند
به نومیدی هم آخر بازگشتند.
نظامی.
به نومیدی دل از دلخواه برداشت
به دارالملک ارمن راه برداشت.
نظامی.
- نومیدی آمدن، مأیوس شدن:
چو نومیدی آمد ز بهرام شاه
گر او رفت با خوارمایه سپاه.
فردوسی.
- نومیدی داشتن، ناامید بودن. مأیوس بودن:
نسیمی گر نمی یابم ز زلف یوسف قدسم
ندارم هیچ نومیدی که بوی پیرهن دارم.
عطار.
- نومیدی کردن، اظهار یأس کردن. نومیدی نمودن: دیگر روز با من خالی داشت این خلوت دیر بکشید و بسیار نومیدی کرد. (تاریخ بیهقی ص 220).
- نومیدی نمودن، مأیوسی نمودن. یأس و ناامیدی ابراز کردن: مهتران در سخن آمدند و زمانی نومیدی نمودند از امیر. (تاریخ بیهقی ص 220). نومیدی نمود و پیغامی دراز داد. (تاریخ بیهقی ص 396)
لغت نامه دهخدا
(نُ وَی ی)
احمد بن عبدالوهاب بن محمد بن عبدالدائم بن منجی بکری قرشی کندی، ملقب به شهاب الدین و معروف به نویری کندی، از علما و مورخان و خطاطان برجستۀ مصر است. به سال 677 هجری قمری در قریۀ نویره از قراء صعید ادنی در مصر تولد یافت و به سال 732 یا 733 درگذشت. از تألیفات اوست: کتاب نهایهالارب فی فنون الادب در 30 جلد. (از ریحانه الادب ج 4 ص 253). و رجوع به الدررالکامنهج 1 ص 197 و کشف الظنون و قاموس الاعلام ج 6 ص 6424 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نومیدی
تصویر نومیدی
یاس، درماندگی بیچارگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناموری
تصویر ناموری
دارای نام بودن، نام دادگی مسمی بودن، شهرت معروفیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامیدی
تصویر نامیدی
ناامیدواری، یاس، نومیدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لومینری
تصویر لومینری
روشنایی (جسم روشن نورافشان) شید افشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشمیری
تصویر کشمیری
منسوب به کشمیر. از مردم کشمیر اهل کشمیر: (بشعر حافظ شیراز میرقصند و مینازند سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی)، (حافظ)، ساخته کشمیر: شال کشمیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامسری
تصویر نامسری
بی واگیر
فرهنگ لغت هوشیار
فرورتکیک آنچه وابسته به فرورتک است، روشن آشکار دبیره خوانا منسوب به طومار، خط و قلم جلی مقابل غباری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روگیری
تصویر روگیری
احتجاب زنان، حجاب زنان، رو گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوگیری
تصویر سوگیری
نگهبانی و حمایت و یاری و اعانت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوآوری
تصویر نوآوری
ابتکار، اختراع، آفرینشگری، نوآفرینی، نخست سازی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نومنشی
تصویر نومنشی
تجدد
فرهنگ واژه فارسی سره
حرمان، دلسردی، ناامیدی، ناکامی، یاس
متضاد: امیدواری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از نوآوری
تصویر نوآوری
Ingenuity, Innovation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نوآوری
تصویر نوآوری
ingéniosité, innovation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نوآوری
تصویر نوآوری
ubunifu, uvumbuzi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از نوآوری
تصویر نوآوری
창의력 , 혁신
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از نوآوری
تصویر نوآوری
yaratıcılık, yenilik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از نوآوری
تصویر نوآوری
kecerdikan, inovasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از نوآوری
تصویر نوآوری
উদ্ভাবন
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نوآوری
تصویر نوآوری
नवप्रवर्तन , नवाचार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نوآوری
تصویر نوآوری
винахідливість , інновація
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نوآوری
تصویر نوآوری
ingegnosità, innovazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نوآوری
تصویر نوآوری
Erfindungsgeist, Innovation
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نوآوری
تصویر نوآوری
vindingrijkheid, innovatie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نوآوری
تصویر نوآوری
изобретательность , инновация
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نوآوری
تصویر نوآوری
pomysłowość, innowacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نوآوری
تصویر نوآوری
ingenio, innovación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نوآوری
تصویر نوآوری
engenhosidade, inovação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نوآوری
تصویر نوآوری
创造力 , 创新
دیکشنری فارسی به چینی