جدول جو
جدول جو

معنی نوشین - جستجوی لغت در جدول جو

نوشین
(دخترانه)
گوارا و شیرین، شیرین، خوشایند، دلپذیر، گوارا، خوش گوار
تصویری از نوشین
تصویر نوشین
فرهنگ نامهای ایرانی
نوشین
شیرین، دلپسند، برای مثال لب نوشین، خواب نوشین بامداد رحیل / باز دارد پیاده را ز سبیل (سعدی - ۵۲) شفابخش، برای مثال دم نوشین عیسوی داری / زهر زرّاق مفتعل چه خوری؟ (خاقانی - ۸۰۱) گوارا، خوش گوار، برای مثال به جوی اندرون آب نوشین روان شد / از این عدل و انصاف نوشیروانی (فرخی - ۳۹۳)
تصویری از نوشین
تصویر نوشین
فرهنگ فارسی عمید
نوشین
مخفف نوشین روان، صورتی دیگر از انوشیروان، رجوع به انوشیروان شود:
که با شاه نوشین به سر برده ام
تو را نیز در بر بپرورده ام،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
نوشین
منسوب به نوش که به معنی شهد باشد، (غیاث اللغات)، شیرین، (غیاث اللغات) (برهان قاطع)، آلوده به نوش، از نوش، (یادداشت مؤلف)، پرنوش، پر از شهد و شیرینی:
گفتم که مرا توشه ده از دو لب نوشین
کآهنگ سفر کردم و وقت سفر آمد،
مسعودسعد،
به بهانۀ حدیثی بگشای لعل نوشین
به خراج هر دو عالم گهری فرست ما را،
خاقانی،
انوشه منش باد دارای دهر
ز نوشین جهان باد بسیاربهر،
نظامی،
به نوشین لب آن جام را نوش کرد
ز لب جام را حلقه در گوش کرد،
نظامی،
دگرباره نوشابۀ هوشمند
ز نوشین لب خویش بگشاد بند،
نظامی،
کنون که چشمۀ قند است لعل نوشینت
سخن بگوی و ز طوطی شکر دریغ مدار،
حافظ،
، گوارا، (برهان قاطع) (آنندراج)، خوش گوار:
به جوی اندرون آب نوشین روان شد
از این عدل و انصاف نوشین روانی،
فرخی،
بگیر بادۀ نوشین و نوش کن به صواب
به بانگ شیشم با بانگ افسر سگزی،
منوچهری،
زیرا که تا به صبح شب دوشین
بیدار داشت بادۀ نوشینم،
ناصرخسرو،
چو دوری چند رفت از جام نوشین
گران شد هر سری از خواب دوشین،
نظامی،
لاله بوی می نوشین بشنید از دم صبح
داغدل بود به امید دوا بازآمد،
حافظ،
، مطبوع، دلنشین، دلپسند، ملایم طبع:
هزار لشکرجنگی شکست لشکر او
به خواب نوشین اندر شده به لشکرگاه،
فرخی،
چشم فتنه در خواب نوشین شد و دیدۀ داد و عدل بیدار گشت، (ترجمه تاریخ یمینی ص 5)، لشکر سلطان عطفه کردند و همه را بر مضاجع قتل در خواب نوشین بخوابانیدند، (ترجمه تاریخ یمینی ص 295)،
به برخورداری آمد خواب نوشین
که برناخورده بود از خواب دوشین،
نظامی،
تو مست خواب نوشین تا بامداد و من را
شبها رود که گویم هرگز سحر نباشد،
سعدی،
خواب نوشین بامداد رحیل
بازدارد پیاده را ز سبیل،
سعدی،
، جان بخش، روح نواز:
رهائی نیابم سرانجام از این
خوشا باد نوشین ایران زمین،
فردوسی،
، شفابخش:
دم نوشین عیسوی داری
زهر زراق مفتعل چه خوری ؟
خاقانی،
، مخفف نیوشین، گوش کردنی، شنیدنی (؟)، (از برهان قاطع) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نوشین
شیرین، گوارا
تصویری از نوشین
تصویر نوشین
فرهنگ لغت هوشیار
نوشین
شیرین، گوارا
تصویری از نوشین
تصویر نوشین
فرهنگ فارسی معین
نوشین
شیرین، گوارا، ملایم
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خوشین
تصویر خوشین
(دخترانه)
خوش و زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نورین
تصویر نورین
(دخترانه)
نور (عربی) + ین (فارسی) نورانی، نوری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نوشینه
تصویر نوشینه
(دخترانه)
نوشین، شیرین، خوشایند، دلپذیر، گوارا، خوش گوار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نوشان
تصویر نوشان
(دخترانه)
نوشنده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نوشید
تصویر نوشید
(دخترانه)
مرکب از نو (تازه) + شید (خورشید)، نام مادر مانی دین آور معروف ایرانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نوشیدن
تصویر نوشیدن
خوردن آب یا مایع دیگر، آشامیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نویین
تصویر نویین
نویان، شاهزاده، پادشاه زاده، امیر، فرمانده سپاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوشین
تصویر اوشین
آویشن، گیاهی علفی، خودرو، معطر با برگ های کوچک و ساقۀ کوتاه که مصرف خوراکی دارد مثلاً آویشن کوهی، آویشن شیرازی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوشتن
تصویر نوشتن
مطلبی را با قلم بر روی کاغذ آوردن، نگاشتن، تحریر، کتابت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوشتن
تصویر نوشتن
فرو پیچیدن، در نوردیدن، نوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوشینه
تصویر نوشینه
نوشین، شیرین، دلپسند، شفابخش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوشین
تصویر دوشین
مربوط به شب گذشته، دیشبی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوشدن
تصویر نوشدن
تازه گردیدن: (اما آنکه هر چه نوشود با متغیر و را سببی باید)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوشتن
تصویر نوشتن
نور دیدن: (مسالک و طرق و زقاق بقدم اشتیاق می نوشت) (نوشت نویسد خواهد نوشت بنویس نویسنده نویسا نوشته) اندیشه و مطلبی را بوسیله مداد یا قلم بر روی کاغذ آوردن کتابت کردن تحریر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تثنیه نور دوشید خورشید و ماهتاب تثنیه نور: دو نور دو روشنایی، نور آفتاب و نور ماه. یا نورین نیرین. دو نور تابنده (معمولا بدو دوست نیک که باهم باشند خطاب شود)
فرهنگ لغت هوشیار
مغولی فرمانده سردار فرمانده سردار: خاقان منصور قلب مسمنه و میسره سپاه ظفرپناه را بنور طلعت شاهزادگان آفتاب احتشام و فر وجود نوئینان بهرام انتقام زینت و استحکام داده بمیدان جنگ ومعرکه نام و ننگ فرستاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوشین
تصویر دوشین
دوشینه، دیشبین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوشین
تصویر اوشین
مرزنجوش صحرائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوشینه
تصویر نوشینه
نوشین، شراب گوارا، نوایی است از موسیقی قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوشینه
تصویر نوشینه
((نِ))
شراب گوارا، نوایی از موسیقی قدیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوشین
تصویر دوشین
((ش))
دیشبی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوشیدن
تصویر نوشیدن
((دَ))
آشامیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوشتن
تصویر نوشتن
تحریر کردن، درنوردیدن، پیچیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جوشین
تصویر جوشین
آستیلن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نوشتن
تصویر نوشتن
تحریر، کتابت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نوشیدن
تصویر نوشیدن
Drink
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نوشتن
تصویر نوشتن
Author, Write
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نوشتن
تصویر نوشتن
escrever
دیکشنری فارسی به پرتغالی