خوک کوچک، در پزشکی خنازیر خوکچۀ هندی: پستانداری کوچک و علف خوار، با پشم های ریز، پوزۀ پهن و پاهای کوتاه که در آزمایشگاه های زیست شناسی مورد استفاده قرار می گیرد
خوک کوچک، در پزشکی خنازیر خوکچۀ هندی: پستانداری کوچک و علف خوار، با پشم های ریز، پوزۀ پهن و پاهای کوتاه که در آزمایشگاه های زیست شناسی مورد استفاده قرار می گیرد
دهی است از دهستان آبسرده از بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد، در 18 هزارگزی شمال چقلوندی و 9 هزارگزی مغرب جادۀ چقلوندی به بروجرد، در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 120 تن سکنه دارد. آبش از چشمۀ سراب، محصولش غلات و صیفی و لبنیات و پشم، شغل مردمش زراعت و گله داری و پلاس بافی و فرش بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان آبسرده از بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد، در 18 هزارگزی شمال چقلوندی و 9 هزارگزی مغرب جادۀ چقلوندی به بروجرد، در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 120 تن سکنه دارد. آبش از چشمۀ سراب، محصولش غلات و صیفی و لبنیات و پشم، شغل مردمش زراعت و گله داری و پلاس بافی و فرش بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
ضمیمه. (اقرب الموارد)، معرب نوردۀ فارسی است به معنی سبت (سبد) ، طبقی که در آن گل و ریحان نهند. کثن. (اقرب الموارد)، مأخوذ از نوردۀ فارسی، کاربدکننده. (ناظم الاطباء)
ضمیمه. (اقرب الموارد)، معرب نوردۀ فارسی است به معنی سبت (سبد) ، طبقی که در آن گل و ریحان نهند. کثن. (اقرب الموارد)، مأخوذ از نوردۀ فارسی، کاربدکننده. (ناظم الاطباء)
تازه روییده. نهال. (ناظم الاطباء). نورس. نودمیده. نوشکفته. نوبالیده. تازه. شاداب: زین سپس وقت سپیده دم هر روزبه من بوی مشک آرد از آن سنبل نورسته نسیم. فرخی. که آراید چه میگوئی تو هر شب سبز گنبد را بدین نورسته نرگس ها و زراندود پیکانها. ناصرخسرو. از چمن دهر بشد ناامید هر گل نورسته که از گل بزاد. مسعودسعد. به نورستگان چمن بازبین مکش خط بر آن خطۀ نازنین. مسعودسعد. این همه نورستگان بچۀ نورند پاک خورده گه از جوی شیر گاه ز جوی شراب. خاقانی. هست چون نورسته نی مرد هنرمند از قیاس تا فزونتر می شود بند دگر می زایدش. (از تاج المآثر). گیاهان نورسته از قطره پر چو بر شاخ مینابرآموده در. نظامی. نورسته گلی چو نار خندان چه نار و چه گل، هزارچندان. نظامی. از پی آن گل نورسته دل ما یارب خود کجا شد که ندیدیم در این چند گهش. حافظ
تازه روییده. نهال. (ناظم الاطباء). نورس. نودمیده. نوشکفته. نوبالیده. تازه. شاداب: زین سپس وقت سپیده دم هر روزبه من بوی مشک آرد از آن سنبل نورسته نسیم. فرخی. که آراید چه میگوئی تو هر شب سبز گنبد را بدین نورسته نرگس ها و زراندود پیکانها. ناصرخسرو. از چمن ِ دهر بشد ناامید هر گل نورسته که از گل بزاد. مسعودسعد. به نورستگان چمن بازبین مکش خط بر آن خطۀ نازنین. مسعودسعد. این همه نورستگان بچۀ نورند پاک خورده گه از جوی شیر گاه ز جوی شراب. خاقانی. هست چون نورسته نی مرد هنرمند از قیاس تا فزونتر می شود بند دگر می زایدش. (از تاج المآثر). گیاهان نورسته از قطره پر چو بر شاخ مینابرآموده دُر. نظامی. نورسته گلی چو نار خندان چه نار و چه گل، هزارچندان. نظامی. از پی آن گل نورسته دل ما یارب خود کجا شد که ندیدیم در این چند گهش. حافظ
تالاب. استخر. (رشیدی) (جهانگیری) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج) : چند خوری آب ز نورنجه چند دست نه و زور به سرپنجه چند آب سیه گشت به نورنجه ات زور خزان کرد به سرپنجه ات. فیضی (از رشیدی)
تالاب. استخر. (رشیدی) (جهانگیری) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج) : چند خوری آب ز نورنجه چند دست نه و زور به سرپنجه چند آب سیه گشت به نورنجه ات زور خزان کرد به سرپنجه ات. فیضی (از رشیدی)
دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان، در 14 هزارگزی شمال غرب کوزران و 3 هزارگزی مغرب راه کوزران به ثلاث در دامنۀ کوه بنی گز، در منطقۀ سردسیری واقع است و 220 تن سکنه دارد. آبش ازچشمه، محصولش غلات و حبوبات و چغندرقند و لبنیات، شغل مردمش زراعت و گله داری است. این ده شامل دو قسمت است به نام نورولۀ بزرگ و نورولۀ کوچک، فاصله دو قسمت از یکدیگر در حدود هزار گز است و نورولۀ بزرگ 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان، در 14 هزارگزی شمال غرب کوزران و 3 هزارگزی مغرب راه کوزران به ثلاث در دامنۀ کوه بنی گز، در منطقۀ سردسیری واقع است و 220 تن سکنه دارد. آبش ازچشمه، محصولش غلات و حبوبات و چغندرقند و لبنیات، شغل مردمش زراعت و گله داری است. این ده شامل دو قسمت است به نام نورولۀ بزرگ و نورولۀ کوچک، فاصله دو قسمت از یکدیگر در حدود هزار گز است و نورولۀ بزرگ 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان آتابای بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس، در 6 هزارگزی جنوب گنبد، در دشت معتدل هوائی واقع است و 185 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه نوده، محصولش غلات و حبوبات و صیفی و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری وقالیچه بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان آتابای بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس، در 6 هزارگزی جنوب گنبد، در دشت معتدل هوائی واقع است و 185 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه نوده، محصولش غلات و حبوبات و صیفی و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری وقالیچه بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان آتابای بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس، در جنوب آبادی فوجم، در دشت معتدل هوائی واقع است و 165 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه گرگان، محصولش غلات و حبوبات و صیفی، شغل مردمش زراعت وقالیچه بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان آتابای بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس، در جنوب آبادی فوجم، در دشت معتدل هوائی واقع است و 165 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه گرگان، محصولش غلات و حبوبات و صیفی، شغل مردمش زراعت وقالیچه بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
ده کوچکی است از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندرعباس واقع در 30000 گزی خاور میناب، سر راه مالرو بشاگرد به میناب، سکنۀ آن 40 تن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندرعباس واقع در 30000 گزی خاور میناب، سر راه مالرو بشاگرد به میناب، سکنۀ آن 40 تن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
نام یکی از دهستانهای بخش سرخس. این دهستان از هشت آبادی تشکیل شده و ساکنان آن از طوایف بلوچی هستند و 2152 تن سکنه دارد. قریۀ مهم آن چاکی در است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
نام یکی از دهستانهای بخش سرخس. این دهستان از هشت آبادی تشکیل شده و ساکنان آن از طوایف بلوچی هستند و 2152 تن سکنه دارد. قریۀ مهم آن چاکی در است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
در تاریخ خاندان نوبختی بنقل از مروج الذهب آرد: از فرق خرمیه و بومسلمیه است. گویا این کلمه که ضبط صحیح آن معلوم نشد با برکوکیه یکی باشد. (خاندان نوبختی تألیف عباس اقبال ص 262)
در تاریخ خاندان نوبختی بنقل از مروج الذهب آرد: از فرق خرمیه و بومسلمیه است. گویا این کلمه که ضبط صحیح آن معلوم نشد با برکوکیه یکی باشد. (خاندان نوبختی تألیف عباس اقبال ص 262)
نام شاعری فارسی زبان. و نظامی عروضی ذکر وی در عداد شاعرانی چون قمری گرگانی و رافعی نیشابوری و کفائی گنجه ای و کوسۀ فالی که اسامی ملوک طبرستان بدانان باقی مانده، آورده است. (چهار مقالۀ عروضی چ اروپا ص 28)
نام شاعری فارسی زبان. و نظامی عروضی ذکر وی در عداد شاعرانی چون قمری گرگانی و رافعی نیشابوری و کفائی گنجه ای و کوسۀ فالی که اسامی ملوک طبرستان بدانان باقی مانده، آورده است. (چهار مقالۀ عروضی چ اروپا ص 28)