جدول جو
جدول جو

معنی نورپرورده - جستجوی لغت در جدول جو

نورپرورده(تَ کُ)
که در نور و روشنی پرورده شده و بالیده است.
- نورپروردۀ چیزی بودن، از فیض وجود آن مستفیض شدن:
نورپروردۀ کشف است دلم
که یقین پرده گشای است مرا.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نازپرورده
تصویر نازپرورده
آنکه در رفاه و نازونعمت پرورش یافته
فرهنگ فارسی عمید
(شَ دَ / دِ)
پرورده به آفتاب. که تابش آفتاب آن را رسانده باشد، پرورده به محبت:
میوه هایی است مهرپرورده
هر درختی ز باغی آورده.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ / دِ)
نازپرور. نازپرورد. رجوع به نازپرورد شود:
نازپروردۀ هزار نیاز
پردۀ رمز برگرفت از راز.
نظامی.
چو شد نازپرورده آن شاخ سرو
خرامنده شد چون خرامان تذرو.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(فَ هَِ تَ / تِ)
پرورش نیافته. پرورده نشده، ناتمام. ناقص. کامل نشده. (یادداشت مؤلف). مقابل پرورده. رجوع به پرورده شود: در علاج زنیکه بچۀ ناپرورده از وی بیفتد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نازپرورده
تصویر نازپرورده
نازپرورد: ناز پرورده هزار نیاز پرده رمز برگرفت از راز. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازپرورده
تصویر نازپرورده
((پَ وَ دِ))
کسی که در رفاه و آسایش پرورش یافته
فرهنگ فارسی معین
ظریف، لطیف، ملوس، نازپرورد، نازدیده، نازنین، حساس، زودرنج
متضاد: محنت کشیده
فرهنگ واژه مترادف متضاد