جدول جو
جدول جو

معنی مهرپرورده

مهرپرورده(شَ دَ / دِ)
پرورده به آفتاب. که تابش آفتاب آن را رسانده باشد، پرورده به محبت:
میوه هایی است مهرپرورده
هر درختی ز باغی آورده.
نظامی
لغت نامه دهخدا

واژه‌های مرتبط با مهرپرورده

مهرپرورد

مهرپرورد
پرورده به مهر و محبت ودوستی. به عاطفه و وداد و محبت برآمده:
زید آن سره مرد مهرپرورد
کای رحمت باد بر چنین مرد.
نظامی.
نبرده جوانی جوانمرد بود
که روشن دلش مهرپرورد بود.
نظامی
لغت نامه دهخدا

نورپرورده

نورپرورده
که در نور و روشنی پرورده شده و بالیده است.
- نورپروردۀ چیزی بودن، از فیض وجود آن مستفیض شدن:
نورپروردۀ کشف است دلم
که یقین پرده گشای است مرا.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

مهر پروردن

مهر پروردن
محبت و دوستی ورزیدن. دوستی و مهربانی و محبت کردن. بسط عطوفت و وداد دادن
لغت نامه دهخدا