معنی مهرپرورده - لغت نامه دهخدا
معنی مهرپرورده
مهرپرورده(شَ دَ / دِ)
پرورده به آفتاب. که تابش آفتاب آن را رسانده باشد، پرورده به محبت: میوه هایی است مهرپرورده هر درختی ز باغی آورده. نظامی
لغت نامه دهخدا
واژههای مرتبط با مهرپرورده
مهرپرورد
مهرپرورد
پرورده به مهر و محبت ودوستی. به عاطفه و وداد و محبت برآمده: زید آن سره مرد مهرپرورد کای رحمت باد بر چنین مرد. نظامی. نبرده جوانی جوانمرد بود که روشن دلش مهرپرورد بود. نظامی
لغت نامه دهخدا
نورپرورده
نورپرورده
که در نور و روشنی پرورده شده و بالیده است. - نورپروردۀ چیزی بودن، از فیض وجود آن مستفیض شدن: نورپروردۀ کشف است دلم که یقین پرده گشای است مرا. خاقانی
لغت نامه دهخدا
مهر پروردن
مهر پروردن
محبت و دوستی ورزیدن. دوستی و مهربانی و محبت کردن. بسط عطوفت و وداد دادن
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.