جدول جو
جدول جو

معنی نورعلی - جستجوی لغت در جدول جو

نورعلی
(عَ بَ)
دهی است از دهستان گندزلو از بخش مرکزی شهرستان شوشتر، در 15 هزارگزی جنوب شرقی شوشتر و 7 هزارگزی جنوب غربی راه مسجدسلیمان به اهواز، در دشت گرمسیری واقع است و 200 تن سکنه دارد. آبش از رود گرگر، محصولش غلات، شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
نورعلی
(رِ عَ)
اسم یکی از طوایف ایل دلفان از ایلات کرد ایران است. قریب یکهزار خانوارند و در خاوه و شمال طرهان سکونت دارند. رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان ص 64 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شورعلی
تصویر شورعلی
(پسرانه)
شور (فارسی + علی (عربی) مرکب از شور (هیجان) + علی (بلندمرتبه)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نظرعلی
تصویر نظرعلی
(پسرانه)
چشم و دیده علی (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خیرعلی
تصویر خیرعلی
(پسرانه)
خیری که از علی (ع) رسیده است، آنکه خیر و نیکی اش چون خیر و نیکی علی (ع) است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شیرعلی
تصویر شیرعلی
(پسرانه)
مرکب از شیر (شجاع) + علی (بلند مرتبه)، نام طایفه ای از طوایف کهگیلویه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شکرعلی
تصویر شکرعلی
(پسرانه)
(به ضم شین) عربی مرکب از شکر (سپاس) + علی (بلندمرتبه)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نقدعلی
تصویر نقدعلی
(پسرانه)
مرکب از نقد (ارزیابی و سنجش سره از ناسره) + علی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نادعلی
تصویر نادعلی
(پسرانه)
علی را بخوان، نام دعایی است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فکرعلی
تصویر فکرعلی
(پسرانه)
آنکه دارای فکر و اندیشه ای چون اندیشه علی (ع) است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از یارعلی
تصویر یارعلی
(پسرانه)
یار (فارسی) + علی (عربی) یار و یاور علی (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
(نَ ظَ عَ)
ابن اسماعیل شریف حائری کرمانی، از وعاظ امامیۀ معاصر است، به سال 1348 هجری قمری درگذشت. از تألیفات اوست: انیس النفس، لجهاللاّلی، هر دو در اخلاق. (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 360) (الذریعه ج 2 ص 467)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نور اعلی
تصویر نور اعلی
برین شید
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به نوروز: مربوط به جشن نوروز یا ایام نوروز باد نوروزی. یا پادشاه نوروزی (میر نوروزی)، یا مرغ نوروزی. مرغ قهقهه (کاکی)، یا میر نوروزی. یا میر نوروز (میر)، عیدیی که در جشن نوروز دهند: (در اثنای سخن مه پری بر سبیل مزاح از روح افزا نوروزی طلبید... گفت: ای شاه خوبان بنوروزی از برای تو کنزکی خریده ام و پروده ام) (سمک عیار 50: 1)، مالیات عوارضی که بهنگام نوروز وصول میشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نواقلی
تصویر نواقلی
منسوب به نواقل. یا اداره نواقلی اداره طرق اداره راه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نور حی
تصویر نور حی
زیشید روان (نفس)
فرهنگ لغت هوشیار
آذرنگ درفشان شیدا تاپیک روشن منسوب به نور دارای نورمنور مقابل ظلمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نورالهی
تصویر نورالهی
ورچک خره خوره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوروزی
تصویر نوروزی
عیدی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
منسوب به نور، دارای نور، منور، مقابل ظلمانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
درخشان، روشن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
Luminescent
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
luminescent
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
bercahaya
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
উজ্জ্বল
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
प्रकाशमान
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
luminescente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
люминесцентный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
leuchtend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
luminescent
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
люмінесцентний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
luminescencyjny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
luminiscente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
luminescente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
ışıldayan
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی