جدول جو
جدول جو

معنی نودوزق - جستجوی لغت در جدول جو

نودوزق
(نَ)
دهی است از دهستان تیرچائی از بخش ترکمان شهرستان میانه، در 25 هزارگزی مغرب ترکمان و 7 هزارگزی جادۀ تبریز به میانه در منطقۀ کوهستانی معتدل هوائی واقع است و 525 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه النجارق، محصولش غلات و برنج و بزرک و نخود، شغل مردمش زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نوروز
تصویر نوروز
(پسرانه)
روز نو، روز تازه، بزرگترین جشن ملی اقوام ایرانی که از نخستین لحظات سال نو آغاز می شود، نام یکی از لحنهای قدیم موسیقی ایرانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نوروز
تصویر نوروز
بزرگ ترین جشن ملی ایرانیان که از روز اول فروردین آغاز می شود، نوروز سلطانی، در موسیقی گوشه ای در دستگاه همایون
نوروز بیاتی: در موسیقی از شعبه های بیست و چهارگانۀ موسیقی ایرانی
نوروز خارا: در موسیقی از شعبه های بیست و چهارگانۀ موسیقی ایرانی
نوروز خاصه: روز ششم ازجشن نوروز، نوروز بزرگ، که پادشاهان ایران، خاصان و ندیمان خود را می پذیرفتند و به عیش و عشرت می گذرانیدند
نوروز صبا: در موسیقی گوشه ای در دستگاه همایون
نوروز عامه: پنج روز اول از جشن نوروز که پادشاهان ایران بار عام می دادند و حاجت های مردم را روا می کردند
نوروز عرب: در موسیقی از شعبه های بیست و چهارگانۀ موسیقی ایرانی
نوروز سلطانی: بزرگ ترین جشن ملی ایرانیان که از روز اول فروردین آغاز می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نودولت
تصویر نودولت
آنکه تازه به مال و مقام رسیده، برای مثال یا رب این نودولتان را با خر خودشان نشان / کاین همه ناز از غلام ترک و استر می کنند (حافظ - ۴۰۴)
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نُو)
منسوب به نوروز. (ناظم الاطباء). مربوط به جشن نوروز یا ایام نوروز. (فرهنگ فارسی معین) :
در این فرخنده فروردین و خرم جشن نوروزی
نصیب خسرو عادل سعادت باد و پیروزی.
فرخی.
آمدت نوروز و آمد جشن نوروزی فراز
کامکاراکار گیتی تازه از سر گیر باز.
منوچهری.
بوی می نوروزی در بزم شه شروان
آب گل و سیب تر بربار نمود اینک.
خاقانی.
بیا ای باد نوروزی نسیم باغ پیروزی
که بوی عنبرآمیزی به بوی یار ما ماند.
سعدی.
درختان را به خلعت نوروزی قبای سبز ورق در بر کرده. (گلستان)، عیدی و انعامی که در عید و نوروز می دهند. (ناظم الاطباء). چیزی که به عنوان عیدی در نوروز زیردستان را دهند:
ابیات من بخوان خط نوروزیم نویس
انصاف ده که با حکما مرد منصفی.
سوزنی.
عیدی و نوروزی از شه هیچ نستانم مگر
بارگیر خاص و ترکی درج گوهر بر میان.
؟ (از المعجم).
نه حافظ می کند تنها دعای خواجه تورانشاه
ز مدح آصفی خواهد جهان عیدی و نوروزی.
حافظ.
، تحفه که به روز نوروز به خدمت شاه برند. (غیاث اللغات) (آنندراج). هدیه ای که در ایام نوروز کهتران نزد مهتران برند.تحفه و هدیتی که به مناسبت جشن نوروز رعیت یا درباریان به خدمت بزرگان و شاهان برند:
بهترین نوروزی درگاه را
تحفه این ابیات غرا دیده ام.
خاقانی.
کآسمان پیش شه به نوروزی
در جل زر کشیده ادهم صبح.
خاقانی.
در اثنای سخن مه پری برسبیل مزاح از روح افزا نوروزی طلبید... گفت ای شاه خوبان به نوروزی ازبرای تو کنیزکی خریده ام و پرورده ام. (سمک عیار از فرهنگ فارسی معین)، قصیده ای که در تهنیت نوروز گویند. (یادداشت مؤلف)، مالیات یا عوارضی که به هنگام نوروز وصول می شد. (فرهنگ فارسی معین)، جامه ای که در نوروز می پوشند. (ناظم الاطباء)، کلاهی بوده است سپید که به فصل بهار به سر می نهاده اند تا حرارت کمتر کند. (یادداشت مؤلف) :
سخن ز چمته و نوروزی و قبا گوید
دهان قاری از آن دایماً پر از عسلی است.
نظام قاری.
فغان کاین موزۀ برجسته و نوروزی چمته
چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را.
نظام قاری.
قبائی به ایلچی گری خواستند
به نوروزی و چمته آراستند.
نظام قاری.
ای آصف جم مرتبۀ کیوان قدر
مانند هلال حلقه درگوش تو بدر
بسیار خنک شده ست در شهر هرات
زنجیر من و کلاه نوروزی صدر.
و امیر اویس صدر مردی خنک بود و در شصت سالگی هفتاد روز پیشتر از حمل کلاه نوروزی بر سر نهادی و آن کلاه سفید بر سر او چون برف نمودی... (یادداشت مؤلف از تذکرۀ دولتشاهی ص 462)، قسمی لالۀ پایه بلوری که کاسۀ آن نشان های برجستۀ سرخ و زرین و جز آن دارد. قسمی لالۀ تک پایۀ بلورین. قسمی جار. (یادداشت مؤلف)، میر نوروزی، شاه نوروزی، پادشاه نوروزی، شاه یا امیری که ظاهراً در جشن نوروز صورهً بر تخت نشانیده و اوامر او را موقتاً به کار می بسته اند. ولی در چه زمان این رسم معمول بوده است بر من مجهول است. (یادداشت مؤلف) : چون در آن سواد اعظم و مجمع بنی آدم (خوارزم) هیچ سرور معین نبود که از نزول حادثات امور و کیفیت مصالح و مهمات جمهور با او مراجعت نمایند... خمارتکین را به اتفاق به اسم سلطنت موسوم کردند و پادشاه نوروزی از او برساختند. (جهانگشای جوینی از یادداشت مؤلف).
سخن در پرده می گویم چو گل از پرده بیرون آی
که بیش از چند روزی نیست حکم میر نوروزی.
حافظ.
، مرغ نوروزی، مرغ قهقهه. کاکی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به مرغ نوروزی شود، دراهمی است که به اسم امیر نوروز حافظی نایب دمشق سکه زده بوده اند. رجوع به نقود ص 62 و 72 و 171 شود
لغت نامه دهخدا
(فَقْوْ)
نزدیک کسی شدن و قادر گردانیدن وی را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) : ودق الیه ودوقاً و ودقاً فی المثل ودق العیر الی الماء، ای دنا منه، در حق شخصی گویند که به حرص و آزمندی چیزی فروتنی نماید. (منتهی الارب) ، آرام یافتن و انس گرفتن به کسی یا چیزی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، فراخ شدن شکم کسی یا روان گردیدن شکم کسی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد از قاموس) ، باریدن باران، تیز گشتن شمشیر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، فروهشته شدن ناف یا برآمدن آن همچو ناف مرد برآمده ناف. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
آزمند گشن از خر ماده و اسب ماده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آن اسب که گشن خواهد. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(نَ قَ دِ)
دهی است کوچک از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان اهر. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(نَ زَ)
دهی است از دهستان بشاریات بخش آبیک شهرستان قزوین، در 68 هزارگزی مغرب آبیک و 5 هزارگزی جادۀ بوئین به قزوین، در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 556 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و چغندرقند و پنبه، شغل مردمش زراعت و جاجیم بافی و جوراب بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
نام یکی از طوایف هفت لنگ بختیاری است که در مال امیرسوسن سکنی دارند. رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان ص 74 شود
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان دیزمار غربی از بخش ورزقان شهرستان اهر، رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ص 532 شود
لغت نامه دهخدا
(نَ لِ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش صفی آباد شهرستان سبزوار، در 22 هزارگزی مشرق صفی آباد و 4 هزارگزی مغرب جادۀ سلطان آباد به صفی آباد، در منطقۀکوهستانی معتدل هوائی واقع است و 538 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و بنشن و زیره و پنبه، شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو دَ / دُو لَ)
مردم بداصل نانجیب تازه به دولت رسیده. (ناظم الاطباء). آنکه تازه به مال و جاه رسیده. (فرهنگ فارسی معین). نوکیسه. (آنندراج). ندیدبدید. تازه به دوران رسیده. (یادداشت مؤلف). بی بته. جانگرفته. کم ظرفیت. نوخاسته:
یارب این نودولتان را بر خر خودشان نشان
کاینهمه ناز از غلام ترک و استر می کنند.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(نَ دِهْ)
دهی است از دهستان بروانان بخش ترکمان شهرستان میانه، در 10 هزارگزی مشرق ترکمان و 4 هزارگزی جادۀ تبریز به میانه، در منطقۀ کوهستانی معتدل هوائی واقع است و 680 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و حبوبات، شغل مردمش زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دوخت و دوزی که درظاهر و روی کفش و لباس و توشک و توشک صندلی اتومبیل و امثال آنها بکنند، در مقابل تودوزی یا زیردوزی
لغت نامه دهخدا
(نَ دِ شِ)
دهی است از دهستان منوجان بخش کهنوج شهرستان جیرفت، در 78 هزارگزی جنوب غربی کهنوج و 15 هزارگزی مغرب راه کهنوج به میناب، در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 1000 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه، محصولش غلات و خرما و مرکبات، شغل اهالی زراعت و گله داری است. در این ده زیارتگاهی است به نام امام سلطان سیف الدین. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نودول
تصویر نودول
فرانسوی گرهک
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته نوروز فرانسوی پی پرتی پرتی (اختلال) روز نو روز تازه، بزرگترین جشن ملی ایرانیان که در نخستین روز از نخستین ماه (فروردین) سال شمسی آنگاه که روز وشب برابرگردد - آغاز شود جشن فروردین جشن بهاربهارجشن. جشن سال نو نزد آریاییان - این جشن در اصل یکی از دو جشن بزرگ بود: آریاییان در اعصار باستانی دو فصل گرما و سرما داشتند (طبقه بندی سال بچهار فصل بعدها پیدا شد) فصل سرما شامل ده ماه و فصل گرما دو ماه بودچنانکه در وندیداد فر گرد اول بند 2 و 3 آمده ولی بعدها در دو فصل مزبور تغییری پدیدآمد چه تابستان دارای هفت ماه و زمستان پنج ماه گردید. چنانکه این امر نیز در شرح بندهای مزبور از وندیداد مسطور است. در هر یک از این دو فصل جشنی برپا میداشتندکه هر دو آغاز سال نو بشمار میرفته نخست جشنی که بهنگام آغاز فصل گرما یعنی وقتی که گله ها را از آغلها بچمنهای سبز و خرم میکشانیدند و از دیدن چهره دلارای خورشید شاد و خرم میشدند و دیگر در آغاز فصل سرما که گله را باغل کشانیده توشه روزگار سرما را تهیه میدیدند. نوروز و مهرگان. از یک طرف میبینم که در عهد بسیار کهن سال از اول تابستان (انقلاب صیفی) و با ماه تیر آغاز میشده و دلیل آن لغت} میذیایری {است که اسم گاهنبار پنجم از شش گاهنبار سال است این جشن در حوالی انقلاب شتوی برپا میشده و معنی لغوی آن (نیمه سال) است. از بیان بندهشن پهلوی چنین برمیاید که} میذیایری {در اصل در حوالی انقلاب شتوی (اول جدی) و بنابراین اول سال در حوالی انقلاب صیفی (اول سرطان) و مطابق} میذیری شم {بوده است. از سوی دیگر درمییابیم که در زمانی سال با اول تابستان شروع میشده ولی نه با تیرماه بلکه با فروردین ماه. بیرونی اول سال ایرانیان را در فروردین و در انقلاب صیفی میداندو اعیاد خوارزمی نیز مویداین مدعاست. مسعودی در التنبیه والاشراف گوید: آغاز سال ایرانیان در اول تابستان و مهرگان در آغاز فصل زمستان بوده است. در نوروزنامه منسوب به خیام آمده: فروردین آن روز (سی سال گذشته از پادشاهی گشتاسب که زردشت بیرون آمد) آفتاب باول سرطان قرار کرد و جشن کرد. در کتابالتاج منسوب بحاحظ آمده: نوروز و مهرگان دو فصل سال هستند: مهرگان دخول زمستان و فصل سرماست و نوروز اذن دخول فصل گرماست. هنگام جشن قراینی در دست است که میرساند این جشن در عهد قدیم یعنی بهنگام تدوین بخش کهن و اوستا نیز در آغاز برج حمل یعنی اول بهار برپا میشده و شاید بنحوی که اکنون بر ما معلوم نیست آنرا در اول برج مزبور ثابت نگاه میداشتند. چنانکه از تواریخ برمیایددر عهد ساسانیان نوروز یعنی روز اول سال ایرانی و نخستین روز فروردین ماه - در اول فصل بهار نبود بلکه مانند عید فطر و عید اضحی در میان مسلمانان آن هم در فصول میگشت (منتهی نه بدان سرعت که اعیاد عربی میگردند)، در سال یازدهم هجرت که مبدا تاریخ یزدگردی و مصادف با جلوس یزدگرد پسر شهریار آخرین شاهنشاه ساسانی است نوروز در شانزدهم حزیران رومی (ژوئن فرنگی) - یعنی نزدیک باول تابستان - بودو از آن تاریخ باین طرف بتدریج هر چهار سال یک روز عقب تر ماندتا در حدود سال 392 هجری قمری نوروز نوروز و مهرگان دو فصل باول حمل رسید. در سال 467 هجری قمری نوروز در 23 برج حوت - یعنی 17 روز بپایان زمستان مانده واقع بود در این هنگام جلال الدین ملکشاه سلجوقی ترتیب تقویم جدید جلالی را بنانهاد ونوروز را در روز اول بهار که موقع نجومی تحویل آفتاب به برج حمل است قرارداده ثابت نگاهداشت بدین طریق که قرارشد در هر چهار سال یکبار سال را 366 روز محسوب دارند و پس از تکرار این عمل هفت بار - یعنی پس از هفت مرتبه چهار سال (یا 28 سال) بار هشتم بجای اینکه سال چهارم را 366 روز حساب کنندبا سال پنجم (یعنی در واقع با سال سی و سوم از آغاز عمل) این معامله رابکنندو بدین ترتیب روی هم رفته سال جلالی نزدیکترین سالهای دنیا بسال شمسی حقیقی که 365 روز و 5 ساعت و 48 دقیقه و 64 ثانیه است میباشد. ایرانیان باستان جشنی داشته اند بنام فروردگان و آن ده روز طول میکشیده. فروردگان که در پایان سال گرفته میشدظاهرا در واقع روزهای عزا و ماتم بوده نه جشن شادیچنانکه بیرونی راجع بهمین روزهای آخر سال در نزد سغدیان گوید: در آخر ماه دوازدهم} حشوم {اهل سغد برای اموات قدیم خود گریه و نوحه سرایی کنند و چهره های خود را بخراشندو برای مردگان خوردنیها و آشامیدنیها گذارند. و ظاهرا بهمین جهت جشن نوروز که پس از آن میاید روز شادی بزرگ بوده است (علاوه بر آنکه جشن آغاز سال محسوب میشده)، در داستانهای ملی - فردوسی که بدون شک مواد شاهنامه خود را معالواسطه از خداینامک و دیگر کتب و رسایل پهلوی اتخاذکرده اندر پادشاهی جمشید گوید: بفرکیانی یکی تخت ساخت چه مایه بدو گوهر اندر نشاخت که چون خواستی دیو برداشتی ز هامون بگردون برافراشتی چو خورشید تابان میان هوا نشسته برو شاه فرمانروا جهان انجمن شد بر تخت اوی فرومانده از فره بخت اوی بجمشید بر گوهر افشاندند مرآن روز را روز نو خواندند سر سال نو هرمز فرودین بر آسوده از رنج تن دل زکین بزرگان بشادی بیاراستند می و جام و رامشگران خواستند چنین روز فرخ از آن روزگار بمانده از آن خسروان یادگار. وجه تسمیه - از همین داستان که بیرونی آنرا نیز نقل کرده نیک برمیاید که نوروز را بمعنی} روز نو و تازه {یعنی روزی که سال نو بدان آغازگرددمیدانستند. ابوریحان در التفهیم گوید: از رسمهای پارسیان نوروز چیست ک نخستین روز است از فروردین ماه وزین جهت روز نو نام کردندزیراک پیشانی سال نواست. درباره پیدایش نوروز افسانه های بسیارنقل شده که هر چند اساطیری است اما از تواتر آن اخبار وجه تسمیه نوروز و همچنین قدمت انتساب آن باعصار آریایی نیک آشکارمیگردد. نوروز عامه و نوروز خاصه - جشن نوروز فقط در روز اول فروردین ماه برپا نمیشده بلکه چند روز دوام مییافته. ابوریحان در التفهیم پس از ذکر نخستین روز فروردین: و آنچه از پس اوست از پنج روز همه جشنهاست و ششم فروردین ماه نوروز بزرگ استزیراکه خسروان بدان پنج روز حقهای حشم و گروهان بگزارندی و حاجتها رواکردندی. آنگاه بدین روز ششم خلوت کردندی خاصگانرا. و اعتقاد پارسیان اندر نوروز نخستین است که اول روزیست از فرنامه (زمانه خ) و بدو فلک آغازیدگردیدن، شهمردان رازی در روضه المنجمین آرد: نوروز بزرگ - آنچه معروف است آن دانند که خسروان چون نوروز بودی بر تخت نشستندی و پنج روز رسم بودی که حاجت مردم رواکردندی و عطاهای فراوان دادندی و چون این پنج روز بگذشتی بلهوکردن و باده خوردن مشغول شدندی. پس این روز از این سبب بزرگ کردندی و گفته اند که آن روزیست که جمشید مردم را بشارت دادی به بیمرگی وتندرستی وآموزندگی و گویند که هم اندرین روز بود که کیومرث. . دیو را بکشت و بسیار گونه گفته اندلکن چون درستی آن ندانم بدین اختصار شد، برخی در ضمن شرح رسوم درباری مدت این جشن را یک ماه نوشته اندو گروهی پنج روز اول را نوروز عامه و بقیه را نوروز خاصه نامیده اند. بدیهی است اگر فیالمثل در دربار شاهنشاهان ساسانی یک ماه جشن برپا میشده این امر مستلزم آن نبودکه همه مردم یک ماه تمام را جشن بگیرندبلکه در پنج روز اول همگی جشن برپا میکردند. نوروز خاصه را} نوروز بزرگ {و} جشن بزرگ {و} نوروز ملک {هم خوانده اند. در پنج روزاول فروردین حقهای حشم و لشکر را میگزاردند و حاجت آنان روامیکردند و چو نوروز بزرگ میرسید زندانیان را آزادمیکردند و مجرمان را عفومینمودند و بعشرت میپرداختند. بنابر قول جاحظ در زمان جمشید و بگفتار بیرونی پس از وی و بنظر محققان معاصربهنگام شاهنشاهی ساسانیان فروردین ماه بشش بخش تقسیم میشده که پنج روز اولی را شاهنشاه باشراف و پنج روز دوم را ببخشش اموال و دریافت هدیه های نوروز و پنجه سوم را بخدم خود و چهارم را بخواص خویش و پنجم را بلشکریان و ششم را برعایا اختصاص میداد. نخستین پادشاهی که دو قسمت نوروز عامه و خاصه را بهم پیوست و همه ایام مابین آنرا جشن گرفت هرمز پسر شاهپور بود. نوروز در ایران پیش از اسلام - از آنچه گفته شدظشکارگردید که نوروز از مراسم بسیار کهن ایرانیان آریایی است. اگر چه در اوستا از نوروز نامی نیست ولی برخی از کتابهای دینی پهلوی از نوروز و مراسم ایرانیان باستان یادکرده اند. در بندهش بزرگ و نیز درصد در بندهش آمده: زرتشت سه بار با} هوو} {یاهوگوی) (نام زن زرتشت دختر فرشوشترو او برادر جاماسپ و او وزیرکی گشتاسپ بود) نزدیک شدو هر بار نطفه ای ازو بر زمین افتادو این سه نطفه تحت مراقبت ایزد اناهیته (ناهید) در دریاچه کسوه (آنرا با} زره {} هامون {تطبیق کرده اند) نهاده شده. در آنجا کوهی است بنام} کوه خدا {که جایگاه گروهی از پارسایان است. هر سال در نوروز و مهرگان این مردم دختران خود را برای آب تنی در دریاچه مزبور میفرستندزیرا زرتشت بدانان گفته است که از دختران ایشان اوشیدر و اوشیدرماه و سوشیان (موعودان سه گانه مزدیسنا) بوجودخواهندآمد. بطورکلی ازمراسم نوروز در دربار شاهنشاهان هخامنشی واشکانی اطلاعات دقیقی در دست نیست و بعکس از عصر ساسانی اطلاعات گرانبها موجوداست که خلاصه آنها در ذیل نقل میشود: در بامداد نوروز شاهنشاه جامه ای که معمولااز بردیمانی بود بر تن میکردو زینت بر خود استوار میفرمود و به تنهایی در دربار حاضرمیشد و شخصی که قدم او را بفال نیک میگرفتند برشاه داخل میشد. در نوروزنامه آمده: آمدن موبد موبدان و نوروزیظوردن آیین ملوک عجم ازگاه کیخسرو تا بروزگار یزجرد که آخر ملک عجم بودچنان بوده است که روز نوروز نخست کس از مردمان بیگانه موبد موبدان پیش ملک آمدی با جام زرین پر می و انگشتری و درمی و دیناری خسروانی و یک دسته خوید سبز رسته و شمشیریو تیر وکمان و دوات و قلم واسپی و غلامی خوبرویو ستایش نمودی ونیایش کردی او را بزبان پارسی بعبارت ایشان. چون موبد موبدان از آفرین بپرداختی پس بزرگان دولت درآمدندی و خدمتها پیش آوردندی. آفرین موبد موبدان بعبارت ایشان: شهاخ بجشن فروردین بماه فروردین ظزادی گزینبروان و دین کیان سروش آورد ترا دانایی و بینایی بکاردانی و دیر زیو باخوی هژیرو شادباش بر تخت زرین وانوشه خور بجام جمشید و رسم نیاکاندر همت بلند و نیکوکاری و ورزش داد و راستی نگاهدار. سرت سبزباد و جوانی چو خوید. اسبت کامگار و پیروز و تیغت روشن و کاری بدشمن و بازت گیراو خجسته بشکارو کارت راست چون تیروهم کشوری بگیرنوبر تخت با درم و دینار پیشت هنری و داناگرامی و درم خوارو سرایت آباد و زندگانی بسیار. چون این بگفتی چاشنی کردی و جام بملک دادی و خوید در دست دیگر نهادی و دینار و درم در پیش تخت او بنهادی. و بدین آن خواستی که روز نو و سال نو هرچه بزرگان اول دیدار چشم بر آن افکنندتا سال دیگر شادمان و خرم با آن چیزها در کامرانی بمانند و آن بریشان مبارک گرددکه خرمی و آبادانی جهان درین چیزهاست که پیش ملک آوردندی. و این رسم بود در عصر خلفای اسلام نیز ادامه یافت. مالیاتهای کشوری در روزگار ساسانیان در نوروز افتتاح میشد (کتاب التاج چاپ مصر ص 146) و یکی از جهات اصلاح تقویم و کبیسه قرار دادن سالهای پارسی بتوسط متوکل و معتمد با. . . همین امربود (آثار الباقیه ص 31) در هریک از ایام نوروز پادشاه بازی سپید پرواز میداد و از چیزهایی که شاهنشاهان در نوروز بخوردن آن تبرم می جستند اندکی شیر تازه و خالص و پنیر نو بود و در هر نوروزی برای پادشاه با کوزه ای آهنین یا سیمین آب برداشته میشد. در گردن این کوزه قلاده ای قرار میدادند از یاقوتهای سبز که در زنجیری زرین گذشته و بر آن مهره های زبرجدین کشیده بودند. این آب را دختران دوشیزه از زیر آسیابها بر میداشتند (المحاسن و الاضداد ص 234)، جاحظ پس ازین قول نوشته که چون نوروز بشنبه میافتاد پادشاه میفرمود که از رئیس یهودیان چهار هزار درهم بستانند و کسی سبب این کار را نمیدانست جز اینکه این رسم بین ملوک جاری شده و مانند جزیه گردیده بود. بیست و پنج روز پیش از نوروز در صحن دایره المعارف دوازده ستون از خشت خام برپا میشد که بر ستونی گندم و بر ستونی جو و و بر ستونی برنج و بر ستونی باقلی و بر ستونی کاجیله و برستونی ارزن و بر ستونی ذرت و بر ستونی لوبیا و بر ستونی نخود و بر ستونی کنجد و بر ستونی ماش میکاشتند و اینها را نمیچیدند مگر بغنا و ترنم و لهو. در ششمین روز نوروز این حبوب را میکندند و میمنت را در مجلس میپراگندند و تا روز مهر از ماه فروردین (16 فروردین) آنرا جمع نمیکردند (چنانکه اکنون در ایران کاشتن سبزیهای مختلف پیش از عید و چیدن آن در روز سیزدهم سال معمولست)، این حبوب را برای تفال میکاشتند و گمان میکردند که هریک از آنها که نیکو تر و بارور تر شود محصولش در آن سال فراوادن خواهد بود و شاهنشاه بنظر کردن در جو بویژه تبرک میجست (المحاسن الاضداد ص 234)، شاه در این روزها بار عام میداد و ترتیب آنرا بطرق گوناگون نوشته اند: ابوریحان گوید که اول فروردین (نوروز عامه) چنین بود که شاه بروز اول نوروز ابتدا میکرد و عامه را از جلوس خویش برای ایشان و احسان بدانان می آگاهانید. در روز دوم باری کسانی که از عامه رفیعتر بودند یعنی دهگانان و اهل آتشکده ها حلوس میکرد. در روز سوم از برای اسواران و موبدان بزرگ و روز چهارم از برای افراد خاندان و نزدیکان و خاصان خود. در روز پنجم برای پسر و نزدیکان خویش و بهریک از اینان در خور رتبت اکرام و انعام مینمود و چون روز ششم فرا میرسید از ادای حقوق مردم فارغ میشد و از این پس نوروزآن خود او بود و دیگر کس جز ندیمان و اهل انس و شایستگان خلوت بنزد او نمیتوانست برود (آثار الباقیه ص 219)، همچنین در ایام نوروز نوا هایی خاص در خدمت پادشاه نواخته میشد که مختص همان ایام بود در بامداد نوروز مردم بیکدیگر آب میپاشیدند و این رسم در قرنهای نخستین اسلامی نیز رایج بوده است. دیگر هدیه دادن شکر متداول بود. نویسندگان اسلامی برای علت این دو امر افسانه هایی چند نقل کرده اند که از ذکر آنها صرف نظر میشود همچنین در شب نوروز آتش بر می افروختند (بلوغ الارب ج 1 ص 386)، و این رسم تا عهد عباسیان نیز (در بین النهرین) ادامه یافت و تحسین کسی که این رسم را نهاد هرمز د شجاع پسر شاپور پسر اردشیر بابکان است (آثار الباقیه ص 218) نوروز در عصر خلفا - در دربارهای نخستین خلفای اسلام بنوروز اعتنایی نداشتند ولی بعدها خلفای اموی برای افزودن در آمد خود هدایای نوروز را از نو معمول داشتند. بنی امیه هدیه ای درعید نوروز بر مردم ایران تحمیل میکردند که در زمان معاویه مقدار آن به 5 تا 10 میلیون درهم بالغ میشد (تمدن اسلامی جرجی زیدان ج 2 ص 22) و امیران ایشان برای جلب منافع خود مردم را باهدا ء تحف دعوت میکردند (نخستین کسی که در اسلام هدایای نوروز و مهرگان را رواج داد حجاج بن یوسف بود)، اندکی بعد این رسم نیز از طرف خلفای مزبور بعنوان گران آمدن اهدا ء تحف بر مردم منسوخ گردید. (زمان عمر بن عبد العزیز. بلوغ الارب ج 1 ص 387) ولی در تمام این مدت ایرانیان مراسم جشن نوروز را برپا میداشتند. در نتیجه ظهور ابو مسلم خراسانی و روی کار آمدن خلافت عباسی و نفوذ برمکیان و دیگر وزرای ایرانی و تشکیل سلسله های طاهریان و صفاریان جشنهای ایران از نو رونق یافتند. گویندگان درباره آنها قصاید پرداختند و نویسندگان مانند حمزه بن حسن اصفهانی مولف (( اشعار السائره فی النیروز و المهرجان) ) آنها را مدون ساختند (آثار الباقیه ص 31)، آثار و قراینی که در دستست میرساند پس از اسلام همواره جشن نوروز برپا میشده است و مراسم آن با تصرفات و تغییراتی از عهدی بعهد دیگر منتقل میگردیده است تا عصر حاضر که آن بزرگترین جشن ملی ایرانیان محسوب میشود، یکی از نغمات موسیقی قدیم ایرانی که بقول صفی الدین ارموی در مقام سه گانه نواخته میشده (حسینعلی ملاح. مجله موسیقی شماره 97 ص 31- 30) یا ترکیبات اسمی: نوروز اصل. یکی از آوازهای شش گانه قدما (گواشت گردانیا سلمک نوروز اصل مایه و شهناز)، این آواز با عراق زیر افکنده اصفهان و حسینی مناسب است. یا نوروز بزرگ. نوروز خاصه، گوشه ایست از آواز در موسیقی قدیم: : نوروز کیقبادی: (( نوروز بزرگم بزن ای مطرب امروز زیرا که بود نوبت نوروز به نوروز) ) (منوچهری) یا نوروز بیاتی. یکی از شعب بیست و چهار گانه موسیقی قدما و آن پنج نغمه است و از طرفین نغمات برای تزیین بر آن اضافه کنند. لحن آن محزون و رقت انگیز باشد و بحجازی و بوسلیک نزدیک شود. این شعبه با عشاق مناسب است. یا نوروز جلالی. جشن نوروز که در زمان جلال الدین ملکشاه طبق تقویم جلالی در آغاز برج حمل تثبیت شده: (( می اندر مجلس آصف به نوروز جلالی نوش که بخشد جرعه جامت جهان را ساز نوروزی) ) (حافظ. 318) یا نوروز خارا. نوروز خردک. یا نوروز خاصه. جشنی که از ششم فروردین ببعد در دنباله نوروز عامه برپا میداشتند. در این ایام شاهان زندانیان را آزاد و مجرمان را عفو میکردند و بعشرت می پرداختند. یا نوروز خردک. نغمه ایست که در آواز راست پنجگاه و آواز همایون نواخته میشود: نوروز کوچک نوروز خارا. یا نوروز صبا. نغمه ایست که در همایون و راست پنجگاه نواخته میشود. یا نوروز عامه. جشن پنج روز اول ماه فروردین. درین پنج روز شاهان حقهای حشم و لشکر را میگزاردند و حاجت آنان روا میکردند. یا نوروز عجم. شعبه ایست از موسیقی قدیم مناسب با حسینی که در راست پنجگاه نواخته شود. یا نوروز عرب. نغمه ایست که در همایون راست پنجگاه نواخته میشود. یا نوروز کوچک (نوروز خردک)، یا نوروز کیقبادی (نوروز بزرگ) : (( دستانهای چنگش سبزه بهار باشد نوروز کیقبادی و آزاد وار باشد) ) (منوچهری) بیماری عصبی و اختلال روحی بدون وجود ضایعه عصبی مشهور در ساختمان عصبی و مراکز اعصاب. این بیماری بصور مختلف از قبیل حمله غش (هیستری) و ضعف شدید اعصاب (نورا ستنی) و ضعف قوای روحی (پسیکا ستنی) و غیره مشاهده میشود و اختلال عصبی بیماری عصبی
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به نوروز: مربوط به جشن نوروز یا ایام نوروز باد نوروزی. یا پادشاه نوروزی (میر نوروزی)، یا مرغ نوروزی. مرغ قهقهه (کاکی)، یا میر نوروزی. یا میر نوروز (میر)، عیدیی که در جشن نوروز دهند: (در اثنای سخن مه پری بر سبیل مزاح از روح افزا نوروزی طلبید... گفت: ای شاه خوبان بنوروزی از برای تو کنزکی خریده ام و پروده ام) (سمک عیار 50: 1)، مالیات عوارضی که بهنگام نوروز وصول میشد
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه تازه بمال و جاه رسیده: یارب، این نودولتان را با خر خودشان نشان کاین همه ناز از غلام ترک و استر میکنند. (حافظ. 135)
فرهنگ لغت هوشیار
نادوخته: عجب مدار که اندیشه مندیی دارم بتازه کردن این کهنه های نا دوزه. (انوری) مقابل دوزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوروزی
تصویر نوروزی
عیدی
فرهنگ فارسی معین
((نِ رُ))
بیماری عصبی و اختلال روحی بدون وجود ضایعه عصبی مشهود در ساختمان رشته های عصبی و مراکز اعصاب. این بیماری به صور مختلف از قبیل حمله غش (هیستری) و ضعف شدید اعصاب (نوراستنی) و غیره مشاهده می شود، اختلال عصبی، بیماری عصبی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوروز
تصویر نوروز
((نُ))
روز نو، روز تازه، روز اوّل فروردین که بزرگترین جشن ملی و آغاز سال نو ایرانیان است آن گاه که روز و شب برابر گردد، عید
فرهنگ فارسی معین
تازه به دوران رسیده، نوکیسه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گاو نر جوان که برای اولین بار جهت شخم مورد استفاده قرار گیرد
فرهنگ گویش مازندرانی