جدول جو
جدول جو

معنی نودولت

نودولت
آنکه تازه به مال و مقام رسیده، برای مثال یا رب این نودولتان را با خر خودشان نشان / کاین همه ناز از غلام ترک و استر می کنند (حافظ - ۴۰۴)
تصویری از نودولت
تصویر نودولت
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با نودولت

نودولت

نودولت
آنکه تازه بمال و جاه رسیده: یارب، این نودولتان را با خر خودشان نشان کاین همه ناز از غلام ترک و استر میکنند. (حافظ. 135)
فرهنگ لغت هوشیار

نودولت

نودولت
مردم بداصل نانجیب تازه به دولت رسیده. (ناظم الاطباء). آنکه تازه به مال و جاه رسیده. (فرهنگ فارسی معین). نوکیسه. (آنندراج). ندیدبدید. تازه به دوران رسیده. (یادداشت مؤلف). بی بته. جانَگرفته. کم ظرفیت. نوخاسته:
یارب این نودولتان را بر خر خودشان نشان
کاینهمه ناز از غلام ترک و استر می کنند.
حافظ
لغت نامه دهخدا

نودولتی

نودولتی
تازه به دوران رسیدگی. جانَگرفتگی. صفت نودولت، به عزت رسیدن پس از مذلت:
کوس نودولتی از بام سعادت بزنم
گر ببینم که مه نوسفرم بازآید.
حافظ.
رجوع به نودولت شود
لغت نامه دهخدا

نومولیت

نومولیت
فرانسوی تکروزن جانورانی تک سلولی از رده روزن داران که دارای صدفی مارپیچی و کم ضخامت شبیه سکه بوده اند و صدف آنها مشتمل بر تعداد زیادی خانه های کوچک بود که همیشه آخرین خانه محل زندگی حیوان بوده است. این جانوران در دوران سوم زمین شناسی بسیار فراوان بوده اند بطوری که ته نشست های دریایی دو دوره اول دوران سوم با فسیل این جانوران مشخص است و تعداد آنها در این دو دوره اول دوران سوم بقدری زیاد بوده که این دو دوره را بنام دوره نومولیتیک میخوانند
فرهنگ لغت هوشیار