جدول جو
جدول جو

معنی نودارانی - جستجوی لغت در جدول جو

نودارانی
(نَ / نُو)
شاگردانه. (لغت فرس اسدی از یادداشت مؤلف) (برهان قاطع). نودارانه. نوداران. (رشیدی). رجوع به نوداران شود، زری باشد که به شعرا دهند. (از جهانگیری) (از برهان قاطع). صله. رجوع به نوداران شود، زری باشد که به کسی که مژده و خبر خوش آورده، دهند. (ازجهانگیری) (از برهان قاطع). رجوع به نوداران شود
لغت نامه دهخدا
نودارانی
پولی که بعنوان انعام بشاگردان اصناف دهند، مژدگانی، صله
تصویری از نودارانی
تصویر نودارانی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نودران
تصویر نودران
شاگردانه و انعامی که به شاگرد خیاط بدهند
فرهنگ فارسی عمید
(نَ)
نداری. نادار بودن. ناداری. فقر. تهیدستی. مقابل دارائی. رجوع به دارائی شود:
چنین زربفت وقت سوختن گفتا به دارائی
ندارائی لباس عافیت باشد نه دارائی.
؟
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو)
دستاران. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی از یادداشت مؤلف). شاگردانه. (رشیدی) (از سروری) (انجمن آرا) (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آنچه اجرۀ شاگرد دهند. (رشیدی). دو سه پولی باشدکه بعد از اجرت استاد به شاگرد دهند. (برهان قاطع). پولی است که آنانکه لباس نو دوزند و شاگرد خیاط بیاورد به وی دهند. (انجمن آرا) (آنندراج). حلوابهائی است که چون چیزی نو خرند به شاگرد دکان یا به اهل خانه دهند، و امروز شیرینی گویند. (یادداشت مؤلف). شادیانه. (فرهنگ خطی). نودارانه. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (رشیدی) (شعوری) (آنندراج). نودارانی. (رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج) ، زری که به شعرا دهند. (از رشیدی) (از جهانگیری). صله. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). پولی که به شعرا می دهند. (ناظم الاطباء). نودارانه. نودارانی. (رشیدی) ، زری که به آنکه خبر خوش آورد، دهند. (از رشیدی). مژدگانی. (ناظم الاطباء). نودارانه. نودارانی. (رشیدی)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان فشگلاره است که در بخش آبیک شهرستان قزوین واقع است و 294 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
نام هندیهای (سرخ پوستان) آمریکای جنوبی که از نظر زبانشناسی جزو گروه تاپی گوارانی هستند، اینها در پاراگوئه اکثریت ملت را تشکیل میدهند و زبانشان زبان رسمی آن ناحیه است
لغت نامه دهخدا
آذرنگ درفشان شیدا تاپیک روشن منسوب به نور دارای نورمنور مقابل ظلمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نودران
تصویر نودران
پولی که بعنوان انعام بشاگردان اصناف دهند، مژدگانی، صله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نودارانه
تصویر نودارانه
پولی که بعنوان انعام بشاگردان اصناف دهند، مژدگانی، صله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوداران
تصویر نوداران
پولی که بعنوان انعام بشاگردان اصناف دهند، مژدگانی، صله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوداران
تصویر نوداران
نودران، نودرانه، انعام، شاگردانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
منسوب به نور، دارای نور، منور، مقابل ظلمانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
درخشان، روشن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
Luminescent
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
luminescent
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
bercahaya
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
ลูมิเนสเซนต์
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
זורח
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
蛍光の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
发光的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
yanayoangaza
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
발광성의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
ışıldayan
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
luminescencyjny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
উজ্জ্বল
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
प्रकाशमान
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
luminescente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
leuchtend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
luminescent
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
люмінесцентний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
люминесцентный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
luminiscente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
luminescente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
روشنی دینے والا
دیکشنری فارسی به اردو