جدول جو
جدول جو

معنی نوجوب - جستجوی لغت در جدول جو

نوجوب
(نَ جِ دِهْ)
دهی است از دهستان ماهی دشت بالا از بخش مرکزی کرمانشاهان، در 23 هزارگزی جنوب کرمانشاهان بر کنار رود خانه مرک، در دشت سردسیری واقع است و 195 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه، محصولش غلات دیم و لبنیات، شغل مردمش زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وجوب
تصویر وجوب
واجب بودن، ضرورت، لزوم
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
لازم شده و ثابت شده از بیع. واجب گشته. (ناظم الاطباء). لازم شده. (آنندراج).
- غیرموجوب، غیرلازم و ناروا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ نَ /نِ)
نوطلب. مبتکر. مبدع. که جویای چیزهای بدیع و تازه است
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو)
نوزوت. نوزود. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به نوزوت شود
لغت نامه دهخدا
(وُ جو)
ناواجب. ناسزا. ناروا.
- به ناوجوب، به ناواجب. به ظلم. به ستم. به ناروا. به ناحق:
حدیث میر خراسان و قصۀ توزیع
بگفت رودکی از روی فخر در اشعار
چنانچه داده بد او را هزار دیناری
به ناوجوب بهم کرده از صغار و کبار.
ازرقی.
رجوع به ناواجب شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
جبه. لازم شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به وجوب شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از موجوب
تصویر موجوب
واجب گشته، لازم شده
فرهنگ لغت هوشیار
نابایا، ناسزاوار آنچه که واجب نیست ناواجب، ناروا ناسزاوار. یابه ناوجوب. بناواجب بناحق: حدیث میرخراسان وقصه توزیع بگفت رودکی ازروی فخردراشعار چنانچه داده بداوراهزاردیناری بناوجوب بهم کرده ازصغاروکبار. (ازرقی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوجوت
تصویر نوجوت
پارسی هندی گشته نوزوت نوزود نورود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وجوب
تصویر وجوب
لازم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وجوب
تصویر وجوب
((وُ))
لازم بودن، ضرورت داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وجوب
تصویر وجوب
بایستگی
فرهنگ واژه فارسی سره
بایستگی، ضرورت، لزوم
فرهنگ واژه مترادف متضاد