جدول جو
جدول جو

معنی نوجان - جستجوی لغت در جدول جو

نوجان(مِ)
دهی است از دهستان ارنگۀ بخش کرج شهرستان تهران، در 20 هزارگزی شمال کرج و 3 هزارگزی غرب راه کرج به چالوس در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 461 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و میوه های سردسیری و لبنیات و عسل، شغل مردمش زراعت و گله داری و کرباس بافی است. مزرعۀ وفس جزو این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نوشان
تصویر نوشان
(دخترانه)
نوشنده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نوژان
تصویر نوژان
(دخترانه)
درخت صنوبر و کاج
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نوران
تصویر نوران
(دخترانه)
نور (عربی) + ان (فارسی) ،مرکب از نور (روشنایی) + ان (پسوند اتصاف)، نام روستایی در نزدیکی اردبیل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از موجان
تصویر موجان
اضطراب و موج زدن دریا، موج دار شدن دریا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موجان
تصویر موجان
ویژگی چشم زیبا و پرکرشمه، چشم خواب آلود، موژان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوسان
تصویر نوسان
جنبیدن و تکان خوردن چیزی در جای خود مانند تکان خوردن آویز ساعت، تغییر پیوسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوغان
تصویر نوغان
پیلۀ کرم ابریشم، پردۀ نازکی که کرم ابریشم از لعاب دهن خود به دور خود می تند و در میان آن محصور می شود، پیله ها را به ترتیب مخصوصی گرم می کنند و می ریسند تا ابریشم به دست آید، بادامه، پله، فیلچه، پیله
کرم ابریشم، نوزاد کرمی شکل پروانه با بدنی استوانه ای و دارای حلقه که از برگ درخت توت تغذیه می کند و از پیلۀ آن الیاف ابریشمی تهیه می شود، دیوه، کرم پیله، کناغ، کرم بادامه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوژان
تصویر نوژان
فوژان، بانگ بلند، نعره، فریاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوپان
تصویر نوپان
سبدی که از شاخه های بید می بافتند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نویان
تصویر نویان
شاهزاده، پادشاه زاده، امیر، فرمانده سپاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
کسی که تازه به سن جوانی رسیده، تازه جوان
فرهنگ فارسی عمید
(مَ چِ)
یا منقان. منوغان. قریه ای است به کرمان. قریه ای است در جانب شمال بارز به مسافت سی فرسنگ. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نوپان
تصویر نوپان
سبدی که از شاخه های بید بافند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوعان
تصویر نوعان
تکان خوردن شاخه
فرهنگ لغت هوشیار
کرم ابریشم. یا اداره نوغان. اداره ای که امور مربوط به تربیت کرم ابریشم و پیله را بعهده دارد
فرهنگ لغت هوشیار
مغولی میر، سردار، شاهزاده ایمر، فرمانده سپاه سردار. توضیح در عنوان سرداران مغول و ترک آید
فرهنگ لغت هوشیار
شکرو جنبانگی نوانش جنبیدن چیزی در جای خود (مانند جنبیدن لنگر ساعت)، پایین و بالا رفتن: (نوسان نرخ ارز)، جنبش چیزی در جای خود:جمع نوسانات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نبجان
تصویر نبجان
بیم دادن بیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
پسری که تازه پا بمرحله جوانی گذاشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نجوان
تصویر نجوان
پارسی است و برابر است با زعفران (زعفران)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موجان
تصویر موجان
چشم نیکو که کم کم متحرک بنظر آید و لطفی خاص دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوجان
تصویر قوجان
نادرست نویسی غوجان واژه پارسی است پوستینی که پشم آن ازروست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صوجان
تصویر صوجان
خشک اندام: آدمی یا ستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زوجان
تصویر زوجان
نر و ماده تایان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موجان
تصویر موجان
موژان، چشم زیبا و پر کرشمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوسان
تصویر نوسان
((نَ وَ))
جنبش، حرکت، حرکت چیزی در جای خود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوژان
تصویر نوژان
نعره، فریاد، بانگ بلند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوپان
تصویر نوپان
((نُ))
سبدی که از شاخه های درخت بید بافند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نویان
تصویر نویان
مأخوذ از مغولی به معنای شاهزاده، امیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوغان
تصویر نوغان
((نُ))
تخم کرم ابریشم یا خود کرم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوسان
تصویر نوسان
ارتعاش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نوسان
تصویر نوسان
Fluctuation, Oscillation, Volatility
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
Adolescent, Juvenile, Teenager
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
adolescente, juvenil
دیکشنری فارسی به پرتغالی