نحل، زنبور عسل، واحد آن نائب است، (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)، گروهی از سیاهان، نوبه، واحد آن نوبی است، (از منتهی الارب)، جیلی از مردم سودان، (از متن اللغه)، رجوع به نوبه شود
نحل، زنبور عسل، واحد آن نائب است، (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)، گروهی از سیاهان، نوبه، واحد آن نوبی است، (از منتهی الارب)، جیلی از مردم سودان، (از متن اللغه)، رجوع به نوبه شود
مقابل شمال، در علم جغرافیا یکی از چهار جهت اصلی برابر با طرف دست راست کسی که رو به مشرق ایستاده باشد، کنایه از شهرها و سرزمین های واقع در جنوب کشور، مقابل شمال، بادی که از سمت جنوب می وزد
مقابلِ شمال، در علم جغرافیا یکی از چهار جهت اصلی برابر با طرف دست راست کسی که رو به مشرق ایستاده باشد، کنایه از شهرها و سرزمین های واقع در جنوب کشور، مقابلِ شمال، بادی که از سمت جنوب می وزد
ملکۀ سوریه (پالمیر) و همسر اذینه امیر عرب که بر سوریه و قسمت عمده ایالات رومی آسیای قدامی تسلط داشت و از طرف قیصر روم به لقب امپراتوری نائل شده بود. زنوب یا زنوبی یا زنوبیا یا بث زبینه، پس از قتل شوی خود به اتفاق پسرش زمام حکومت را بدست گرفت و در دوران حکومت کوتاهش پالمیر مرکز شرق شد. و در سال 273 میلادی درجنگ با رومیان شکست خورد و اسیر گردید. رجوع به ایران در زمان ساسانیان و یشتها ج 1 ص 412 و لاروس شود
ملکۀ سوریه (پالمیر) و همسر اذینه امیر عرب که بر سوریه و قسمت عمده ایالات رومی آسیای قدامی تسلط داشت و از طرف قیصر روم به لقب امپراتوری نائل شده بود. زنوب یا زنوبی یا زنوبیا یا بث زبینه، پس از قتل شوی خود به اتفاق پسرش زمام حکومت را بدست گرفت و در دوران حکومت کوتاهش پالمیر مرکز شرق شد. و در سال 273 میلادی درجنگ با رومیان شکست خورد و اسیر گردید. رجوع به ایران در زمان ساسانیان و یشتها ج 1 ص 412 و لاروس شود
به لغت رومی نام درختی است در کوههای روم که قطران را از بیخ آن گیرند و آن را به عربی صنوبر صغیر خوانند، چه مانند صنوبر است لیکن کوچکتر از آن باشد. (برهان) (آنندراج). قسمی از درخت صنوبر. (ناظم الاطباء). رجوع به لکلرک ج 1 ص 320 و مادۀ بعد شود
به لغت رومی نام درختی است در کوههای روم که قطران را از بیخ آن گیرند و آن را به عربی صنوبر صغیر خوانند، چه مانند صنوبر است لیکن کوچکتر از آن باشد. (برهان) (آنندراج). قسمی از درخت صنوبر. (ناظم الاطباء). رجوع به لکلرک ج 1 ص 320 و مادۀ بعد شود
اسب درازدم بسیارموی. سطبردم. سطبردنبال. درازدم. که دم پرموی و سطبر دارد. فرس ذنوب، اسپ خوش دم، روز بسیارشرّ، دلو، یا دلو پرآب، یا دلوی که در آن آب باشد یا دلوی که آبش قریب پری آن بود، دلو بزرگ، دلو یک گوشه. دلو یک دسته. غرب. سجل، بهره. بهر. حظّ. نصیب. حصّه. بخش. ج، اذنبه، ذنائب، ذناب، گوشت پشت. گوشت پشت مردم. یا گوشت سرین و گوشت سرسرین و آن دواست، گور. قبر، نیاوه
اسب درازدم بسیارموی. سطبردم. سطبردنبال. درازدم. که دم پرموی و سطبر دارد. فرس ذنوب، اسپ خوش دُم، روز بسیارشرّ، دلو، یا دلو پرآب، یا دلوی که در آن آب باشد یا دلوی که آبش قریب پری آن بود، دلو بزرگ، دلو یک گوشه. دلو یک دسته. غرب. سجل، بهره. بهر. حظّ. نصیب. حصّه. بخش. ج، اَذنِبهَ، ذَنائب، ذِناب، گوشت پشت. گوشت پشت مردم. یا گوشت سرین و گوشت سرسرین و آن دواست، گور. قبر، نیاوه
جایگاهی است در شعر عبید بن الأبرص و جز آن. و درمعجم البلدان آمده است. نام موضعی است. عبید گوید: اقفر من اهله ملحوب فالقطبیات فالذّنوب. و بشر بن ابی خازم گوید: ای المنازل بعد الحی ّ تعترف أم هل صباک و قد حکمت مطرّف کانها بعد عهدالعاهدین بها بین الذنوب و حزمی واهب صحف. (معجم البلدان یاقوت)
جایگاهی است در شعر عبید بن الأبرص و جز آن. و درمعجم البلدان آمده است. نام موضعی است. عبید گوید: اقفر من اهله ملحوب فالقطبیات فالذّنوب. و بشر بن ابی خازم گوید: ای المنازل بعد الحی ّ تعترف أم هل صِباک و قد حکمت مطرّف کانها بعد عهدالعاهدین بها بین الذنوب و حزمی واهب صحف. (معجم البلدان یاقوت)
نیابت کرده شده. (غیاث) (آنندراج) : نفاذ حکمتش از فرمان منوب نافذتر گشت. (جهانگشای جوینی). رئیس مظفر که حاکم دامغان بود منوب خویش امر داد حبشی را بر آن داشت که... (جهانگشای جوینی). نی غلط گفتم که نایب یا منوب گر دو پنداری قبیح آید نه خوب. مولوی. رجوع به منوب عنه شود
نیابت کرده شده. (غیاث) (آنندراج) : نفاذ حکمتش از فرمان منوب نافذتر گشت. (جهانگشای جوینی). رئیس مظفر که حاکم دامغان بود منوب خویش امر داد حبشی را بر آن داشت که... (جهانگشای جوینی). نی غلط گفتم که نایب یا منوب گر دو پنداری قبیح آید نه خوب. مولوی. رجوع به منوب عنه شود