جمع واژۀ نازغه. (معجم متن اللغه) : سبب ذعری که در صمیم دل او متمکن گشته بود و خیالی که به حواشی خاطر او متطرق شده بود و نوازغ ظنون عنان طمأنینت و سکون از دست او ستده. (ترجمه تاریخ یمینی ص 156). از سر بصیرت بر نوازغ نحل و بدایع ملل انکار بلیغ کردی. (ترجمه تاریخ یمینی ص 398)
جَمعِ واژۀ نازغه. (معجم متن اللغه) : سبب ذعری که در صمیم دل او متمکن گشته بود و خیالی که به حواشی خاطر او متطرق شده بود و نوازغ ظنون عنان طمأنینت و سکون از دست او ستده. (ترجمه تاریخ یمینی ص 156). از سر بصیرت بر نوازغ نحل و بدایع ملل انکار بلیغ کردی. (ترجمه تاریخ یمینی ص 398)
اسم فاعل است از نشغ. (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به نشغ شود، کسی که به سبب شوق یا افسوس نعره می زند و گریه در سینه می گرداند چندانکه بیهوش می شود. (ناظم الاطباء). رجوع به تنشغ شود. ج، نشّغ، الذی یجی ٔ بعد الجهد. (معجم متن اللغه) (ذیل اقرب الموارد از تاج العروس) ، شاهق. (معجم متن اللغه). بلند. مرتفع
اسم فاعل است از نشغ. (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به نشغ شود، کسی که به سبب شوق یا افسوس نعره می زند و گریه در سینه می گرداند چندانکه بیهوش می شود. (ناظم الاطباء). رجوع به تنشغ شود. ج، نُشَّغ، الذی یجی ٔ بعد الجهد. (معجم متن اللغه) (ذیل اقرب الموارد از تاج العروس) ، شاهق. (معجم متن اللغه). بلند. مرتفع