جدول جو
جدول جو

معنی نواشغ - جستجوی لغت در جدول جو

نواشغ
(نَ شِ)
راهگذرهای آب در وادی. (منتهی الارب) (آنندراج). مجاری آب در وادی. واحد آن ناشغه است. (از اقرب الموارد) ، جمع واژۀ ناشغه. رجوع به ناشغه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نوابغ
تصویر نوابغ
نابغه، آنکه دارای هوش و استعداد فوق العاده باشد، بزرگ و عظیم الشان، فصیح
فرهنگ فارسی عمید
(نَ زِ)
جمع واژۀ نازغه. (معجم متن اللغه) : سبب ذعری که در صمیم دل او متمکن گشته بود و خیالی که به حواشی خاطر او متطرق شده بود و نوازغ ظنون عنان طمأنینت و سکون از دست او ستده. (ترجمه تاریخ یمینی ص 156). از سر بصیرت بر نوازغ نحل و بدایع ملل انکار بلیغ کردی. (ترجمه تاریخ یمینی ص 398)
لغت نامه دهخدا
(نَ بِ)
جمع واژۀ نابغه. رجوع به نابغه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ شَ / شِ)
فرزند فرزند. (فرهنگ اسدی ص 505). رجوع به نواسه شود، گل و دوغابی که در پی های عمارت می ریزند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ شِ)
جمع واژۀ ناشط. رجوع به ناشط شود
لغت نامه دهخدا
(نَ شِ)
جمع واژۀ ناشره. رجوع به ناشره شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
خربزه و خیار و چمن (؟). (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
اسم فاعل است از نشغ. (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به نشغ شود، کسی که به سبب شوق یا افسوس نعره می زند و گریه در سینه می گرداند چندانکه بیهوش می شود. (ناظم الاطباء). رجوع به تنشغ شود. ج، نشّغ، الذی یجی ٔ بعد الجهد. (معجم متن اللغه) (ذیل اقرب الموارد از تاج العروس) ، شاهق. (معجم متن اللغه). بلند. مرتفع
لغت نامه دهخدا
تصویری از نوابغ
تصویر نوابغ
جمع نابغه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نواشر
تصویر نواشر
جمع ناشره، رگ های بازو پی های بازو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوابغ
تصویر نوابغ
((نَ بِ))
جمع نابغه
فرهنگ فارسی معین