جدول جو
جدول جو

معنی نهوس - جستجوی لغت در جدول جو

نهوس
(نَ)
شیر بیشه. (منتهی الارب). نهاس. (متن اللغه) (آنندراج). اسد. (اقرب الموارد) (متن اللغه) ، گرگ. ذئب. نهاس. (از متن اللغه). و رجوع به نهّاس شود
لغت نامه دهخدا
نهوس
شیر بیشه
تصویری از نهوس
تصویر نهوس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مهوس
تصویر مهوس
صاحب هوس، به هوس افتاده، دیوانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نحوس
تصویر نحوس
نحس ها، نامبارک ها، شوم ها، بد قدم ها، جمع واژۀ نحس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهور
تصویر نهور
چشم، نگاه، رویت، برای مثال کوردل همچو کور می باشد / سبک و بدنهور می باشد (سنائی - لغت نامه - نهور)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناوس
تصویر ناوس
ناووس، قبر، گور، دخمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهوض
تصویر نهوض
حرکت کردن، کوچ کردن، جنبش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفوس
تصویر نفوس
نفس ها، جان ها، تن ها، جسدها، خون ها، جمع واژۀ نفس
فرهنگ فارسی عمید
(اَ هَْ وَ)
نیک خورنده. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(قَهَْ وَ)
دراز، مرد دراز. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تکۀ ریگستانی دراز و سطبرشاخ. (منتهی الارب). التیس الرملی الطویل الضخم القرنین. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَهَْ وَ)
بسیارخوار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اکول. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). شکم خواره. شکم باره. (یادداشت مؤلف). فراخ شکم. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
شیر درنده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(فَءْدْ)
ترش شدن شراب. (زوزنی) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از المنجد) ، تباهی افکندن بین قوم. (از المنجد) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
ناقه ای که به چراگاه کم علف راضی باشد. (از منتهی الارب) (از آنندراج). ماده شتری که به چراگاه کم علف راضی باشد. (ناظم الاطباء). ناقه که به کم ترین مرتع راضی باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
بز کوهی جوانه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). ناخس. وعل شاب. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(نُ)
جمع واژۀ نحس (مقابل سعد). رجوع به نحس شود:
یا نحوس کید قاطع را ز جهل
بر سعود شعریان خواهم فشاند.
خاقانی.
و ایام نحوس به اوقات سعود بدل گردد. (سندبادنامه ص 84). چون ایام نحوس و... منقضی و منفصل شود جزای این عقوق... تقدیم افتد. (سندبادنامه 70).
چند گوئی همچو زاغ پرنحوس
ای خلیل حق چرا کشتی خروس ؟
مولوی
لغت نامه دهخدا
(نُ)
جمع واژۀ نمس. رجوع به نمس شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نهور
تصویر نهور
نگاه بچشم، منظر: (بدنهور)، چشم: (تو آن سری که شمارند خاک پای ترا سران محتشمان توتیای نور نهور) (سوزنی. انجمن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهوض
تصویر نهوض
حرکت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نحس، مرخشگان جمع نحس مقابل سعود: و ایام نحوس به اوقات سعودبدل گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منهوس
تصویر منهوس
کم گوشت: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهوس
تصویر دهوس
شیر درنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهوس
تصویر رهوس
بسیار خوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهوس
تصویر اهوس
شکمباره پر خور، گول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهوس
تصویر مهوس
دیوانه، ابله، خل، مشتاق
فرهنگ لغت هوشیار
بنگرید به ناووس ناووس. افریدون تخت وخوابگاه وناوس خویش بفرمودبزمین تمیشه وطبرستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفوس
تصویر نفوس
جمع نفس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقوس
تصویر نقوس
درخت موم کویک موم از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نگوس
تصویر نگوس
لقب پادشاهان حبشه نجاشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهوک
تصویر نهوک
دلاور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهور
تصویر نهور
((نُ))
چشم، نگاه، منظر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نهوض
تصویر نهوض
((نُ))
برخاستن، حرکت کردن، کوچ کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نفوس
تصویر نفوس
((نُ))
جمع نفس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نگوس
تصویر نگوس
((نِ))
لقب پادشاه حبشه، نجاشی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهوس
تصویر مهوس
((مُ هَ وَّ))
به هوس افتاده، دیوانه، ابله
فرهنگ فارسی معین