جوال. ظرفی که از موی وپشم بافند و آرد و گندم و امثال آن در آن کنند. (برهان قاطع) (آنندراج). گوال. گاله. کیسۀ بزرگ پشمی. جوال. (فرهنگ خطی). جوال مویین و یا پشمین. (ناظم الاطباء) ، برجستگی سر گلهای مرکب که گلهای کوچک بر روی آن قرار دارند، مانند آفتاب گردان. (لغات فرهنگستان). بخشی از گل که اندامهای پوشش گلبرگها و کاسه برگها و اعضای زایشی مادگی و پرچم بر روی آن قرار گرفته اند و در گلهای مختلف به اشکال متفاوت است. (فرهنگ اصطلاحات علمی)
جوال. ظرفی که از موی وپشم بافند و آرد و گندم و امثال آن در آن کنند. (برهان قاطع) (آنندراج). گوال. گاله. کیسۀ بزرگ پشمی. جوال. (فرهنگ خطی). جوال مویین و یا پشمین. (ناظم الاطباء) ، برجستگی سر گلهای مرکب که گلهای کوچک بر روی آن قرار دارند، مانند آفتاب گردان. (لغات فرهنگستان). بخشی از گل که اندامهای پوشش گلبرگها و کاسه برگها و اعضای زایشی مادگی و پرچم بر روی آن قرار گرفته اند و در گلهای مختلف به اشکال متفاوت است. (فرهنگ اصطلاحات علمی)
کیسه ای که از موی و پشم و جز آن بافند و غلات در آن ریزند: جوال، محلی که گلچه های یک گل دارای آرایش کلاپرک بر روی آن قرار میگیرند. معمولا در انتهای دم گل یک گل کلاپرک قسمت مسطح یا محدی بنام طبق گل موجود است (مانند گل بابونه یا آفتاب گردان)، در روی این قمست مسطح یا محدب که بنام نهنج موسوم است گلچه های میرویند: طبق گل (گل آذین کلاپرک)
کیسه ای که از موی و پشم و جز آن بافند و غلات در آن ریزند: جوال، محلی که گلچه های یک گل دارای آرایش کلاپرک بر روی آن قرار میگیرند. معمولا در انتهای دم گل یک گل کلاپرک قسمت مسطح یا محدی بنام طبق گل موجود است (مانند گل بابونه یا آفتاب گردان)، در روی این قمست مسطح یا محدب که بنام نهنج موسوم است گلچه های میرویند: طبق گل (گل آذین کلاپرک)
صاحب برهان گوید: سنگ گازری باشد، یعنی سنگی که گازران جامه بر آن زنند وشویند و به معنی سنگ کارد هم گفته اند که فسان باشد وبه معنی ساز گازر و ساز گاری هم به نظر آمده است و جای دیگر ساز گازر و ساز گازری نوشته بودند و این به معنی اول مناسبتی دارد و ظاهراً که میان این دو کس خلط شده باشد چه یکی ساز گاری و دیگر ساز گازری نوشته است. و الله اعلم - انتهی. صاحب انجمن آرا گوید: سنگ کارد که فسان گویند و در این لغت تصحیف خوانی کرده اند و اختلاف شد چنانکه سنگ گازر و غیره. صاحب جهانگیری گوید: دو معنی دارد اول سنگ کارد باشد و آن را فسان نیز گویند و دوم به معنی سازگاری آمده است - انتهی
صاحب برهان گوید: سنگ گازری باشد، یعنی سنگی که گازران جامه بر آن زنند وشویند و به معنی سنگ کارد هم گفته اند که فسان باشد وبه معنی ساز گازر و ساز گاری هم به نظر آمده است و جای دیگر ساز گازر و ساز گازری نوشته بودند و این به معنی اول مناسبتی دارد و ظاهراً که میان این دو کس خلط شده باشد چه یکی ساز گاری و دیگر ساز گازری نوشته است. و الله اعلم - انتهی. صاحب انجمن آرا گوید: سنگ کارد که فسان گویند و در این لغت تصحیف خوانی کرده اند و اختلاف شد چنانکه سنگ گازر و غیره. صاحب جهانگیری گوید: دو معنی دارد اول سنگ کارد باشد و آن را فسان نیز گویند و دوم به معنی سازگاری آمده است - انتهی
دهی است از دهستان برزاوند شهرستان اردستان، در 21500 گزی جنوب شرقی اردستان و 8 هزارگزی شمال شرقی راه اردستان به نائین در منطقۀ کوهستانی معتدل هوایی واقع است. سکنۀ آن 1037 تن و آبش از قنات و محصولات عمده اش غلات و کتیرا و خشکبار و شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
دهی است از دهستان برزاوند شهرستان اردستان، در 21500 گزی جنوب شرقی اردستان و 8 هزارگزی شمال شرقی راه اردستان به نائین در منطقۀ کوهستانی معتدل هوایی واقع است. سکنۀ آن 1037 تن و آبش از قنات و محصولات عمده اش غلات و کتیرا و خشکبار و شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
دهی است از دهستان مواضعخان بخش ورزقان شهرستان اهر. در 26 هزارگزی شمال شرقی تبریز و 12 هزارگزی جادۀ اهر به تبریز، در منطقۀ کوهستانی معتدل هوایی واقع و دارای 1100 تن سکنه است. آبش از چشمه و رود نهند، محصولش غلات و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان مواضعخان بخش ورزقان شهرستان اهر. در 26 هزارگزی شمال شرقی تبریز و 12 هزارگزی جادۀ اهر به تبریز، در منطقۀ کوهستانی معتدل هوایی واقع و دارای 1100 تن سکنه است. آبش از چشمه و رود نهند، محصولش غلات و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
تمساح. (برهان قاطع) (السامی) (دهار) (تحفۀ حکیم مؤمن) (نصاب) (منتهی الارب). فرس البحر. اسب آبی. (یادداشت مؤلف). جانوری است معروف که در دریا در میان ماهیان بحری به منزلۀ شیر است در صحرا و بیشه و بنابراین صاحب مؤیدالفضلا گفته که شیر آبی است و آن بسیار بزرگ می شود و طولش ده پانزده گز می گردد، گویند پشتش مانند پشت کشف است و هر چه از او خردتر بود ببلعدو در خاییدن چیزی فک اعلای او حرکت می کند نه اسفل، بر خلاف دیگر جانوران، و در رود نیل بسیار است. (از انجمن آرا). و گویند بیضه در کرانۀ آب و در زیر ریگ نهد. (از برهان). نهنگ ها نوعی از خزندگان آبی هستند دارای دندانهائی که درون حفرۀ آرواره جا گرفته اند دل آنها چهار حفره دارد، گردش خون و دستگاه تنفس آنها کاملتر از دیگر خزندگان است. از اقسام این جانوران نهنگ افریقائی و گاویال را باید نام برد. نهنگ افریقائی دارای بدنی پوشیده از پولک های شاخی بزرگ است، دهانی گشاد با دندانهای مخروطی تیز و دم پهن بسیار قوی دارد. بین انگشتان دست و پای پرده ای وجود دارد که عمل شناوری را آسان می کند. طول نهنگ افریقائی به پنج متر هم می رسد. این جانور دررودهای مناطق حاره زیست می کند. وی به کمک پرده های بین انگشتان و دم پهن و قوی خود با کمال مهارت شناوری می کند و از پستانداران و پرندگان تغذیه می نماید. پورداود نوشته اند ’نهنگ همان جانوری است که در لاتینی کروکودیلوس و در عربی تمساح خوانند، نهنگ رود گنگ در هندوستان گاویال و نهنگ سرزمین های گرم آمریکا الیگاتور خوانده می شود و کروکودیل در زبانهای اروپائی نهنگ افریقائی است’. نهنگ را با وال (= بال) که در شعر فرخی با هم آمده نبایداشتباه کرد. (از حاشیۀ برهان چ معین) : ز آن می که گر سرشکی زآن برچکد به نیل صد سال مست باشد از بوی آن نهنگ. رودکی. به آتش درون بر مثال سکندر به آب اندرون بر مثال نهنگا. رودکی. یشک نهنگ دارد دل را همی شخاید ترسم که ناگوارد کایدون نه خرد خاید. رودکی. ز فرزند بر جان و تنت آزرنگ تو از مهر او روز و شب چون نهنگ. بوشکور. تیر تو از کلات فرود آورد هزبر تیغ تو از فرات برآرد نهنگ را. دقیقی. جهان را مخوان جز دلاور نهنگ بخاید به دندان چو گیرد بچنگ. فردوسی. ز خون یلان سیر شد روز جنگ به دریا نهنگ و به خشکی پلنگ. فردوسی. ور ایدونکه ایدر بجنگ آمدی به دریا به کام نهنگ آمدی. فردوسی. زیر ابر اندر آسمان خورشید خیره همچون در آب تیره نهنگ. فرخی. با جهانگیر سنان تو به جان ایمن نیست پوست زآن دارد چون جوشن خرپشته نهنگ. فرخی. نشیب هاش چو چنگالهای شیر درشت فرازهاش چو پشت پلنگ ناهموار. فرخی. پیلان ترا رفتن باد است و تن کوه دندان نهنگ و تن و اندیشۀ کندا. عنصری. بسپاریم دل بجستن جنگ در دم اژدها و یشک نهنگ. عنصری. به یک خدنگ دژآهنگ جنگ داری تنگ تو بر پلنگ شخ و بر نهنگ دریا بار. عنصری. اندررود نیل نهنگ است بسیار. (حدود العالم). دشت را و بیشه را و کوه را و آب را چون گوزن و چون پلنگ و چون شترمرغ و نهنگ. منوچهری. چون نهنگان اندر آب و چون پلنگان در جبال چون کلنگان بر هوا و همچو طاووسان به کوی. منوچهری. به دریادر گهر جفت نهنگ است. فخرالدین اسعد. هیچ نترسی که ترا این نهنگ ناگه یک روز کشد در دهان. ناصرخسرو. نهنگی بدخوی است این زو حذر کن که بس پرخشم و بیرحم است و ناهار. ناصرخسرو. این دهر نهنگی است فروخواهدخوردنت فتنه چه شدی خیره بر این صورت نیکوش ؟ ناصرخسرو. دریا هرگز نبود بی نهنگ. مسعودسعد. مستغرق نعیم وی اند اهل هوش و هنگ از غم نجات یافته چون یونس از نهنگ. سوزنی. بر کشتی عمر تکیه کم کن کاین بحر نشیمن نهنگ است. انوری. آنکه سهمش در انتقام حسود ناف آهو کند چو کام نهنگ. انوری. از شغب هر پلنگ شیر قضا بست دم وز فزع هر نهنگ حوت فلک ریخت ناب. خاقانی. کرانه داشتم از بهر فتنه چون کف آب نهنگ عشق توام در میانه بازآورد. خاقانی. ماهی چرخ بفکند دندان از نهنگ زبان ور تیغش. خاقانی. عاقلان گفته اندکه پادشاهان چون نهنگ دندان در شکم دارند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 101). نهنگ آن به که با دریا ستیزد ز آب خرد ماهی خردخیزد. نظامی. دشمن تست این صدف مشک رنگ دیده پر از گوهر و دل پر نهنگ. نظامی. اندازد در دل نهنگم تا بازرهد جهان ز ننگم. نظامی. غواص اگر اندیشه کند کام نهنگ هرگز نکند در گرانمایه به چنگ. سعدی. سعدی مبر اندیشه که در کام نهنگان چون در نظر دوست نشینی همه کام است. سعدی. نهنگی شو که با دریا کند زور کند زیر و زبر دریا به یک شور. امیرخسرو. مکن باور که هرگز تر کند کام ز آب جو نهنگ لجه آشام. وحشی. ، کنایه از تیغ و قلم باشد. (برهان قاطع). رجوع به سطور ذیل شود: - نهنگ زیر خفتان، کنایه از شمشیر آبدار است. (از برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). - نهنگ سبز،کنایه از تیغ و شمشیر هندی است. (برهان قاطع) (آنندراج). - نهنگ سیاه، کنایه از تیغ وشمشیر آبدار است. (برهان قاطع) (آنندراج) نهنگ زیرخفتان. (انجمن آرا) : چو دارای روم آن سپه را بدید نهنگ سیاه از میان برکشید. نظامی (از انجمن آرا). - نهنگ فلک، کنایه از برج سرطان است. (از رشیدی) (برهان قاطع) (انجمن آرا). - ، کنایه از برج حوت است. (از برهان) (از انجمن آرا). - نهنگ نبرد، کنایه از جنگاور جان اوبار که به خصم امان ندهد: چو هومان و کلباد و فرشیدورد چو رویین پیران نهنگ نبرد. فردوسی. - نهنگ نیام، کنایه از شمشیر در غلاف است. (از برهان) (از آنندراج). - نهنگ نیلگون، تیغ. (از آنندراج). کنایه از شمشیر است. - نهنگ هندو، نهنگ هندی، کنایه از شمشیر است
تمساح. (برهان قاطع) (السامی) (دهار) (تحفۀ حکیم مؤمن) (نصاب) (منتهی الارب). فرس البحر. اسب آبی. (یادداشت مؤلف). جانوری است معروف که در دریا در میان ماهیان بحری به منزلۀ شیر است در صحرا و بیشه و بنابراین صاحب مؤیدالفضلا گفته که شیر آبی است و آن بسیار بزرگ می شود و طولش ده پانزده گز می گردد، گویند پشتش مانند پشت کشف است و هر چه از او خردتر بود ببلعدو در خاییدن چیزی فک اعلای او حرکت می کند نه اسفل، بر خلاف دیگر جانوران، و در رود نیل بسیار است. (از انجمن آرا). و گویند بیضه در کرانۀ آب و در زیر ریگ نهد. (از برهان). نهنگ ها نوعی از خزندگان آبی هستند دارای دندانهائی که درون حفرۀ آرواره جا گرفته اند دل آنها چهار حفره دارد، گردش خون و دستگاه تنفس آنها کاملتر از دیگر خزندگان است. از اقسام این جانوران نهنگ افریقائی و گاویال را باید نام برد. نهنگ افریقائی دارای بدنی پوشیده از پولک های شاخی بزرگ است، دهانی گشاد با دندانهای مخروطی تیز و دم پهن بسیار قوی دارد. بین انگشتان دست و پای پرده ای وجود دارد که عمل شناوری را آسان می کند. طول نهنگ افریقائی به پنج متر هم می رسد. این جانور دررودهای مناطق حاره زیست می کند. وی به کمک پرده های بین انگشتان و دم پهن و قوی خود با کمال مهارت شناوری می کند و از پستانداران و پرندگان تغذیه می نماید. پورداود نوشته اند ’نهنگ همان جانوری است که در لاتینی کروکودیلوس و در عربی تمساح خوانند، نهنگ رود گنگ در هندوستان گاویال و نهنگ سرزمین های گرم آمریکا الیگاتور خوانده می شود و کروکودیل در زبانهای اروپائی نهنگ افریقائی است’. نهنگ را با وال (= بال) که در شعر فرخی با هم آمده نبایداشتباه کرد. (از حاشیۀ برهان چ معین) : ز آن می که گر سرشکی زآن برچکد به نیل صد سال مست باشد از بوی آن نهنگ. رودکی. به آتش درون بر مثال سکندر به آب اندرون بر مثال نهنگا. رودکی. یشک نهنگ دارد دل را همی شخاید ترسم که ناگوارد کایدون نه خرد خاید. رودکی. ز فرزند بر جان و تنت آزرنگ تو از مهر او روز و شب چون نهنگ. بوشکور. تیر تو از کلات فرود آورد هزبر تیغ تو از فرات برآرد نهنگ را. دقیقی. جهان را مخوان جز دلاور نهنگ بخاید به دندان چو گیرد بچنگ. فردوسی. ز خون یلان سیر شد روز جنگ به دریا نهنگ و به خشکی پلنگ. فردوسی. ور ایدونکه ایدر بجنگ آمدی به دریا به کام نهنگ آمدی. فردوسی. زیر ابر اندر آسمان خورشید خیره همچون در آب تیره نهنگ. فرخی. با جهانگیر سنان تو به جان ایمن نیست پوست زآن دارد چون جوشن خرپشته نهنگ. فرخی. نشیب هاش چو چنگالهای شیر درشت فرازهاش چو پشت پلنگ ناهموار. فرخی. پیلان ترا رفتن باد است و تن کوه دندان نهنگ و تن و اندیشۀ کندا. عنصری. بسپاریم دل بجستن جنگ در دم اژدها و یشک نهنگ. عنصری. به یک خدنگ دژآهنگ جنگ داری تنگ تو بر پلنگ شخ و بر نهنگ دریا بار. عنصری. اندررود نیل نهنگ است بسیار. (حدود العالم). دشت را و بیشه را و کوه را و آب را چون گوزن و چون پلنگ و چون شترمرغ و نهنگ. منوچهری. چون نهنگان اندر آب و چون پلنگان در جبال چون کلنگان بر هوا و همچو طاووسان به کوی. منوچهری. به دریادر گهر جفت نهنگ است. فخرالدین اسعد. هیچ نترسی که ترا این نهنگ ناگه یک روز کشد در دهان. ناصرخسرو. نهنگی بدخوی است این زو حذر کن که بس پرخشم و بیرحم است و ناهار. ناصرخسرو. این دهر نهنگی است فروخواهدخوردنْت فتنه چه شدی خیره بر این صورت نیکوش ؟ ناصرخسرو. دریا هرگز نبود بی نهنگ. مسعودسعد. مستغرق نعیم وی اند اهل هوش و هنگ از غم نجات یافته چون یونس از نهنگ. سوزنی. بر کشتی عمر تکیه کم کن کاین بحر نشیمن نهنگ است. انوری. آنکه سهمش در انتقام حسود ناف آهو کند چو کام نهنگ. انوری. از شغب هر پلنگ شیر قضا بست دم وز فزع هر نهنگ حوت فلک ریخت ناب. خاقانی. کرانه داشتم از بهر فتنه چون کف آب نهنگ عشق توام در میانه بازآورد. خاقانی. ماهی چرخ بفکند دندان از نهنگ زبان ور تیغش. خاقانی. عاقلان گفته اندکه پادشاهان چون نهنگ دندان در شکم دارند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 101). نهنگ آن به که با دریا ستیزد ز آب خرد ماهی خردخیزد. نظامی. دشمن تست این صدف مشک رنگ دیده پر از گوهر و دل پر نهنگ. نظامی. اندازد در دل نهنگم تا بازرهد جهان ز ننگم. نظامی. غواص اگر اندیشه کند کام نهنگ هرگز نکند دُر گرانمایه به چنگ. سعدی. سعدی مبر اندیشه که در کام نهنگان چون در نظر دوست نشینی همه کام است. سعدی. نهنگی شو که با دریا کند زور کند زیر و زبر دریا به یک شور. امیرخسرو. مکن باور که هرگز تر کند کام ز آب جو نهنگ لجه آشام. وحشی. ، کنایه از تیغ و قلم باشد. (برهان قاطع). رجوع به سطور ذیل شود: - نهنگ زیر خفتان، کنایه از شمشیر آبدار است. (از برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). - نهنگ سبز،کنایه از تیغ و شمشیر هندی است. (برهان قاطع) (آنندراج). - نهنگ سیاه، کنایه از تیغ وشمشیر آبدار است. (برهان قاطع) (آنندراج) نهنگ زیرخفتان. (انجمن آرا) : چو دارای روم آن سپه را بدید نهنگ سیاه از میان برکشید. نظامی (از انجمن آرا). - نهنگ فلک، کنایه از برج سرطان است. (از رشیدی) (برهان قاطع) (انجمن آرا). - ، کنایه از برج حوت است. (از برهان) (از انجمن آرا). - نهنگ نبرد، کنایه از جنگاور جان اوبار که به خصم امان ندهد: چو هومان و کلباد و فرشیدورد چو رویین پیران نهنگ نبرد. فردوسی. - نهنگ نیام، کنایه از شمشیر در غلاف است. (از برهان) (از آنندراج). - نهنگ نیلگون، تیغ. (از آنندراج). کنایه از شمشیر است. - نهنگ هندو، نهنگ هندی، کنایه از شمشیر است
دهی است از دهستان باباجانی بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان. در 12 هزارگزی مشرق ده شیخ، در منطقۀ کوهستانی گرمسیری واقع است و 150 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه زمکان، محصولش جو و لبنیات و کتیرا و سقز و بلوط، شغل مردمش گله داری و جمعآوری کتیرا و سقز است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از دهستان باباجانی بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان. در 12 هزارگزی مشرق ده شیخ، در منطقۀ کوهستانی گرمسیری واقع است و 150 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه زمکان، محصولش جو و لبنیات و کتیرا و سقز و بلوط، شغل مردمش گله داری و جمعآوری کتیرا و سقز است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از دهستان شاخنات بخش درمیان شهرستان بیرجند، در 71هزارگزی شمال غربی درمیان، در درۀ معتدل هوائی واقع است و 485 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و لبنیات، شغل اهالی زراعت و مالداری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان شاخنات بخش درمیان شهرستان بیرجند، در 71هزارگزی شمال غربی درمیان، در درۀ معتدل هوائی واقع است و 485 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و لبنیات، شغل اهالی زراعت و مالداری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند در 36 هزارگزی شمال باختری قاین و 12 هزارگزی جنوب باختری شوسۀ عمومی قاین به گناباد با 191 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند در 36 هزارگزی شمال باختری قاین و 12 هزارگزی جنوب باختری شوسۀ عمومی قاین به گناباد با 191 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان سردرود بخش رزن شهرستان همدان. در 20هزارگزی غرب رزن و 8هزارگزی جنوب دمق، در دامنۀ سردسیری واقع است و 387 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از دهستان سردرود بخش رزن شهرستان همدان. در 20هزارگزی غرب رزن و 8هزارگزی جنوب دمق، در دامنۀ سردسیری واقع است و 387 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
معرب دهنۀ فارسی که سنگی است شبیه به زمرد. (ناظم الاطباء) (از آنندراج). گوهری است چون زمرد. (مهذب الاسماء) (از دهار). جوهری است مانند زمرد و به فارسی دهنۀ فرنگ. (منتهی الارب). دهنۀ فرنگ. (منتخب اللغات). سنگی است سبز که از آن نگین ها و مهرها کنند چنانکه از فیروزه، لیکن سبزی فیروزه از دهنج کمتر باشد. (از مفاتیح) : از معدن مس متولد شود. ابخرۀ مس و کبریت و زیبق چون از معدن متصاعد شود قوت برودت هوا آن را منعقد گرداند دهنج شود رنگش مانند پرطاوس سبز است و به چند رنگ دیگر بود بهترینش فرنگی است... به قیمت فزونتر از فیروزه است. (نزههالقلوب). و اندر او (جزیره قبرس) معدن سیم است و معدن مس و معدن دهنج. (حدود العالم). و رجوع به دهانه و دهانج و تحفۀ حکیم مؤمن و اختیارات بدیعی و صیدنۀ ابوریحان بیرونی شود، چیزی را گویند که شبیه به دهانه بود مانند دهانۀ کوه و دهانه مشک و دهانۀ آب. (آنندراج). و رجوع به دهانه و دهانج شود
معرب دهنۀ فارسی که سنگی است شبیه به زمرد. (ناظم الاطباء) (از آنندراج). گوهری است چون زمرد. (مهذب الاسماء) (از دهار). جوهری است مانند زمرد و به فارسی دهنۀ فرنگ. (منتهی الارب). دهنۀ فرنگ. (منتخب اللغات). سنگی است سبز که از آن نگین ها و مهرها کنند چنانکه از فیروزه، لیکن سبزی فیروزه از دهنج کمتر باشد. (از مفاتیح) : از معدن مس متولد شود. ابخرۀ مس و کبریت و زیبق چون از معدن متصاعد شود قوت برودت هوا آن را منعقد گرداند دهنج شود رنگش مانند پرطاوس سبز است و به چند رنگ دیگر بود بهترینش فرنگی است... به قیمت فزونتر از فیروزه است. (نزههالقلوب). و اندر او (جزیره قبرس) معدن سیم است و معدن مس و معدن دهنج. (حدود العالم). و رجوع به دهانه و دهانج و تحفۀ حکیم مؤمن و اختیارات بدیعی و صیدنۀ ابوریحان بیرونی شود، چیزی را گویند که شبیه به دهانه بود مانند دهانۀ کوه و دهانه مشک و دهانۀ آب. (آنندراج). و رجوع به دهانه و دهانج شود
دهی است از دهستان ترک شهرستان ملایر. در 23 هزارگزی شهر ملایر و 3 هزارگزی جادۀ ملایر به همدان، در منطقۀ کوهستانی معتدل هوایی واقع است و 594 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و صیفی و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از دهستان ترک شهرستان ملایر. در 23 هزارگزی شهر ملایر و 3 هزارگزی جادۀ ملایر به همدان، در منطقۀ کوهستانی معتدل هوایی واقع است و 594 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و صیفی و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
پارسی تازی گشته دهنه از سنگ های گرانبها زنگار کانی آنچه که شبیه به دهان باشد: دهانه مشک دهانه خیک دهانه غار، لگام اسب لجام افسار، میله ای آهنین متصل به افسار که در دهان اسب اقتد، زنگار معدنی که از معدن مس حاصل شود و رنگ آن بسبزی و طعم آن شیرین مایل بتلخی است دهنج دهنه فرنگ زاج سبز سولفات دوفر
پارسی تازی گشته دهنه از سنگ های گرانبها زنگار کانی آنچه که شبیه به دهان باشد: دهانه مشک دهانه خیک دهانه غار، لگام اسب لجام افسار، میله ای آهنین متصل به افسار که در دهان اسب اقتد، زنگار معدنی که از معدن مس حاصل شود و رنگ آن بسبزی و طعم آن شیرین مایل بتلخی است دهنج دهنه فرنگ زاج سبز سولفات دوفر
1ـ اگر خواب ببینید نهنگی به یک کشتی نزدیک میشود، علامت آن است که با قبول کردن وظایف متعدد، ثروتی از کف میدهید. ، 2ـ اگر خواب ببینید نهنگی به کشتی نزدیک میشود و ناگاه محو میگردد، علامت آن است که وظایفی که به عهده گرفته اید با موفقیت به سرانجام خواهید رساند. ، 3ـ اگر خواب ببینید نهنگی کشتی را واژگون میسازد، علامت آن است که به گرداب مصیبتها خواهید افتاد. اگر بیند نهنگ او را فرو برد، دلیل که ماهی او را هلاک کند. اگر بیند با نهنگ جنگ نمود و بر وی غالب شد، دلیل که بر دشمن ظفر یابد. اگر غالب نشد به خلاف این است ودیدن پوست و گوشت و استخوان او به خواب، دلیل مضرت است.
1ـ اگر خواب ببینید نهنگی به یک کشتی نزدیک میشود، علامت آن است که با قبول کردن وظایف متعدد، ثروتی از کف میدهید. ، 2ـ اگر خواب ببینید نهنگی به کشتی نزدیک میشود و ناگاه محو میگردد، علامت آن است که وظایفی که به عهده گرفته اید با موفقیت به سرانجام خواهید رساند. ، 3ـ اگر خواب ببینید نهنگی کشتی را واژگون میسازد، علامت آن است که به گرداب مصیبتها خواهید افتاد. اگر بیند نهنگ او را فرو برد، دلیل که ماهی او را هلاک کند. اگر بیند با نهنگ جنگ نمود و بر وی غالب شد، دلیل که بر دشمن ظفر یابد. اگر غالب نشد به خلاف این است ودیدن پوست و گوشت و استخوان او به خواب، دلیل مضرت است.