جدول جو
جدول جو

معنی نهنج - جستجوی لغت در جدول جو

نهنج
طبقی در گل های مرکب که گل های کوچک بر روی آن قرار می گیرد
جوال بافته شده از مو یا پشم برای نگهداری آرد، گندم و امثال آن
تصویری از نهنج
تصویر نهنج
فرهنگ فارسی عمید
نهنج
کیسه ای که از موی و پشم و جز آن بافند و غلات در آن ریزند: جوال، محلی که گلچه های یک گل دارای آرایش کلاپرک بر روی آن قرار میگیرند. معمولا در انتهای دم گل یک گل کلاپرک قسمت مسطح یا محدی بنام طبق گل موجود است (مانند گل بابونه یا آفتاب گردان)، در روی این قمست مسطح یا محدب که بنام نهنج موسوم است گلچه های میرویند: طبق گل (گل آذین کلاپرک)
فرهنگ لغت هوشیار
نهنج
((نِ هَ))
جوال، جوالی که از مو یا پشم بافته شده باشد
تصویری از نهنج
تصویر نهنج
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نهنگ
تصویر نهنگ
آلیگاتور
فرهنگ واژه فارسی سره
پارسی تازی گشته دهنه از سنگ های گرانبها زنگار کانی آنچه که شبیه به دهان باشد: دهانه مشک دهانه خیک دهانه غار، لگام اسب لجام افسار، میله ای آهنین متصل به افسار که در دهان اسب اقتد، زنگار معدنی که از معدن مس حاصل شود و رنگ آن بسبزی و طعم آن شیرین مایل بتلخی است دهنج دهنه فرنگ زاج سبز سولفات دوفر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهنج
تصویر تهنج
جنبش نمودن شتر بچه و جان یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهنگ
تصویر نهنگ
تمساح، بالن، کنایه از مبارز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دهنج
تصویر دهنج
سولفات دوفر، ترکیب اکسید دوفر و جوهر گوگرد، زاج سبز، زنگار معدنی، دهنه، دهنه فرنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لهنج
تصویر لهنج
سنگی که گازر در روی آن جامه می شوید، فسان، سنگ ساو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آهنج
تصویر آهنج
آهنجیدن، پسوند متصل به واژه به معنای آهنجنده مثلاً تیغ آهنج، جان آهنج، دم آهنج، شمشیرآهنج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهنگ
تصویر نهنگ
بالن، بال، وال، بزرگترین پستاندار دریائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آهنج
تصویر آهنج
((هَ))
در ترکیب با کلمات معنای «بیرون آورنده» «برکشنده» می دهد مانند، میخ آهنج، جان آهنج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لهنج
تصویر لهنج
((لَ هَ))
سنگی که گازران جامه بر آن زنند و شویند، فسان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نهنگ
تصویر نهنگ
((نَ یا نِ هَ))
بالن، نوعی ماهی بسیار بزرگ دریایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هنج
تصویر هنج
هنجیدن، هنجنده، پسوند متصل به واژه به معنای کشندهبرای مثال کمندی عدو هنج از بهر کین / فرو هشته چون اژدهایی ز زین (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهن
تصویر نهن
نهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهج
تصویر نهج
راه فراخ، راه پیدا، طریق واضح
فرهنگ لغت هوشیار
درترکیب بمعنی هنجنده آید: کمند عدو هنج از بهر کین فروهشته چون اژدهایی ززین. (لبیبی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهج
تصویر نهج
((نَ))
راه، روش، طریقه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نهج
تصویر نهج
راه روشن و آشکار
فرهنگ فارسی عمید