- نهشت
- وضع
معنی نهشت - جستجوی لغت در جدول جو
- نهشت
- نهشتن، در علم زمین شناسی موادی که به وسیلۀ آب یا باد از محلی به محل دیگر حمل و در آنجا انباشته می شود
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
موضوع
نهادن، گذاشتن، نشاندن، نصب کردن
رسوب دادن
رسوب دادن
جنبش
باغی که از خوشی و خرمی نظیر نداشته باشد، جنت، فردوس
حیرت و سراسیمگی
دم و نفس را گویند
فرصت، وقت مناسب برای کاری، زمان، وقت
سراسیمگی از شرم یا ترس، حیرت، سرگشتگی
جنبش، قیام مثلاً نهضت جنگل، حرکت، عزیمت
نیاز، حاجت، آرزو، همت در امری، حرص و شهوت به چیزی
جایی که نیکوکاران پس از مردن همیشه در آنجا خواهند بود، جنّت، فردوس، مینو، گشتا، سبزباغ، ارم، باغ ارم، باغ بهشت، رضوان، سرای جاوید، اعلا علّیین، خلد، باغ خلد، خلدستان، دارالخلد، دار قرار، دارالقرار، دارالسّرور، دارالسّلام، دارالنّعیم، علّیین، فردوس اعلا، قدس، نعیم
جایی که از خوبی و خرمی نظیر نداشته باشد
جایی که از خوبی و خرمی نظیر نداشته باشد
بخشش، عطا، کرم، دهش، بخشیدن چیزی به کسی، داشن، منحت، جود، داشاد، جدوا، داشات، بغیاز، صفد، داد و دهش، فغیاز، برمغاز، عطیّه، بذل، سماحت، احسان، اعطا، عتق
مهترین بزرگترین، (در مورد شاه) اعلی حضرت: نخستین سر نامه گفت از مهست شهنشاه کسرای یزدان پرست. (شا. بخ)
خط، تحریر، نوشت
دم سرد ناله آه سرد کشیدن
مراد، کمال مطلوب، ایده آل، غایت آرزو
پنهان، پوشیده، مکتوم، مستور
برخاستن و قصد کردن، کوچ، هجرت، حرکت، عزیمت، آهنگ، بسیج، روانگی
فرصت، صید:جمع نهز
هر یک از روزهای پنجه دزدیده (خمسه مسترقه) را بنام یکی از فصلهای گاتها نامیده اند و (وهیشتواشت گاه) یا (وهشت وشت) نام روز پنجم است
((بِ هِ))
فرهنگ فارسی معین
جایی خوش آب وهوا و سرسبز و خرم و سرشار از خوبی ها و لذت ها که پاداش پس از مرگ است، فردوس، جنت، مینو، خلد
((دَ شَ))
فرهنگ فارسی معین
سرگشتگی، حیرت، تعجب، شگفتی، اضطراب، ترس، خوف. («دهش» از عربی به معنی سرگشتگی، حیرت، سراسیمگی)
دم، نفس
نهفتن، در موسیقی گوشه ای در دستگاه نوا، پنهان، مخفی، برای مثال به خراد برزین جهاندار گفت / که این نیست بر مرد دانا نهفت (فردوسی۱ - ۲/۱۷۱۵)
خفا، خلوت، داخل، پناهگاه،برای مثال که تا زنده ام چرمه جفت من است / خم چرخ گردان نهفت من است (فردوسی - ۱/۱۸۵) جای مخفی، جای خوابیدن،
کنایه از قبر، کنایه از حرم سرا،برای مثال مر این سه گرانمایه را در نهفت / بباید همی شاهزاده سه جفت (فردوسی - ۱/۹۵) کنایه از انبار، کنایه از خزانه، به طور پنهانی
خفا، خلوت، داخل، پناهگاه،
کنایه از قبر، کنایه از حرم سرا،
زردک صحرایی، ریشۀ گیاهی از نوع هویج که از آن مربا تهیه می کنند، هشفیفل، شقاقل، اشقاقل، گزربری
قرار، وضع