دهی است از دهستان برزاوند شهرستان اردستان، در 21500 گزی جنوب شرقی اردستان و 8 هزارگزی شمال شرقی راه اردستان به نائین در منطقۀ کوهستانی معتدل هوایی واقع است. سکنۀ آن 1037 تن و آبش از قنات و محصولات عمده اش غلات و کتیرا و خشکبار و شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
دهی است از دهستان برزاوند شهرستان اردستان، در 21500 گزی جنوب شرقی اردستان و 8 هزارگزی شمال شرقی راه اردستان به نائین در منطقۀ کوهستانی معتدل هوایی واقع است. سکنۀ آن 1037 تن و آبش از قنات و محصولات عمده اش غلات و کتیرا و خشکبار و شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
آنین نهره باشد به زبان آذربایگان. (نسخه ای از لغت فرس اسدی ص 372، از یادداشت مؤلف). آنین نهره بود که ماست و دوغ از یکدیگر جدا کنند. (حفان). چیزی که بدان ماست و دوغ از یکدیگر جدا کنند. (اوبهی). چیزی است که بدان روغن را از دوغ جدا کنند. (از برهان) (از آنندراج). آنین چیزی بود چون نیم خنبی کوچک و بزرگتر نیز باشد و سر فراخ نیز باشد و در این ولایت آن را نهره خوانند و دو دسته و یک دسته بود و سفالین، و اندر او دوغ زنند و بجنبانند تا کره از دوغ جدا شود. (از نسخه ای از لغت نامۀ اسدی، از یادداشت مؤلف). کوزۀ فراخ دهانه. (یادداشت مؤلف). شیرزنه خواه از چوب باشد یا از پوست. (ناظم الاطباء) : شده ست شومله پنگان و ممحضه نهره چنانکه هیطله پاتله مرجل است لوید. (نصاب سلک الجواهر) (فرهنگ نظام، از حاشیۀ برهان)
آنین نهره باشد به زبان آذربایگان. (نسخه ای از لغت فرس اسدی ص 372، از یادداشت مؤلف). آنین نهره بود که ماست و دوغ از یکدیگر جدا کنند. (حفان). چیزی که بدان ماست و دوغ از یکدیگر جدا کنند. (اوبهی). چیزی است که بدان روغن را از دوغ جدا کنند. (از برهان) (از آنندراج). آنین چیزی بود چون نیم خنبی کوچک و بزرگتر نیز باشد و سر فراخ نیز باشد و در این ولایت آن را نهره خوانند و دو دسته و یک دسته بود و سفالین، و اندر او دوغ زنند و بجنبانند تا کره از دوغ جدا شود. (از نسخه ای از لغت نامۀ اسدی، از یادداشت مؤلف). کوزۀ فراخ دهانه. (یادداشت مؤلف). شیرزنه خواه از چوب باشد یا از پوست. (ناظم الاطباء) : شده ست شومله پنگان و ممحضه نهره چنانکه هیطله پاتله مرجل است لوید. (نصاب سلک الجواهر) (فرهنگ نظام، از حاشیۀ برهان)
جوال. ظرفی که از موی وپشم بافند و آرد و گندم و امثال آن در آن کنند. (برهان قاطع) (آنندراج). گوال. گاله. کیسۀ بزرگ پشمی. جوال. (فرهنگ خطی). جوال مویین و یا پشمین. (ناظم الاطباء) ، برجستگی سر گلهای مرکب که گلهای کوچک بر روی آن قرار دارند، مانند آفتاب گردان. (لغات فرهنگستان). بخشی از گل که اندامهای پوشش گلبرگها و کاسه برگها و اعضای زایشی مادگی و پرچم بر روی آن قرار گرفته اند و در گلهای مختلف به اشکال متفاوت است. (فرهنگ اصطلاحات علمی)
جوال. ظرفی که از موی وپشم بافند و آرد و گندم و امثال آن در آن کنند. (برهان قاطع) (آنندراج). گوال. گاله. کیسۀ بزرگ پشمی. جوال. (فرهنگ خطی). جوال مویین و یا پشمین. (ناظم الاطباء) ، برجستگی سر گلهای مرکب که گلهای کوچک بر روی آن قرار دارند، مانند آفتاب گردان. (لغات فرهنگستان). بخشی از گل که اندامهای پوشش گلبرگها و کاسه برگها و اعضای زایشی مادگی و پرچم بر روی آن قرار گرفته اند و در گلهای مختلف به اشکال متفاوت است. (فرهنگ اصطلاحات علمی)
دهی است جزء دهستان خرقان غربی بخش آوج شهرستان قزوین. در 22هزارگزی شمال غربی آوج و در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 1187 تن سکنه دارد. آبش از چشمه سار، محصولش غلات و میوه ها و عسل، شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان قالی و جاجیم بافی است. از آثار قدیم آن بنائی است که در حدود 150 سال قبل به وسیلۀ خوانین قره گوزلو ساخته شد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی است جزء دهستان خرقان غربی بخش آوج شهرستان قزوین. در 22هزارگزی شمال غربی آوج و در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 1187 تن سکنه دارد. آبش از چشمه سار، محصولش غلات و میوه ها و عسل، شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان قالی و جاجیم بافی است. از آثار قدیم آن بنائی است که در حدود 150 سال قبل به وسیلۀ خوانین قره گوزلو ساخته شد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
یکی از بخش های سه گانه شهرستان بم که از جنوب خاوری آن شهرستان واقع است. اکثر آبادیهای این بخش به هم پیوسته و راه شوسۀبم به زاهدان از وسط بخش می گذرد. آب مشروب بخش از قنوات تأمین میشود. محصول عمده بخش غله، حنا، خرما، لبنیات، رنگ، پنبه و انواع مرکبات است. این بخش از شش دهستان تشکیل شده که به ترتیب عبارتند از: پشت رود با 19 آبادی و 3300 تن سکنه، رودآب دارای 29 آبادی و8000 تن سکنه، ریگان با 52 آبادی و 7000 تن سکنه، برج اکرم با 35 آبادی و 5700 تن سکنه، عزیزآباد با 22آبادی و 3500 تن سکنه، کنبکی با 23 آبادی و 2800 تن سکنه. بنابر آمار بالا بخش فهرج دارای 180 آبادی و 30300 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) دهی از بخش فهرج شهرستان بم که در حدود هزار تن سکنه دارد. آب آن از دو رشته قنات و محصول عمده اش غله، خرما، لبنیات، پنبه، حنا و انواع مرکبات است. زنان قالی و گلیم و کرباس می بافند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
یکی از بخش های سه گانه شهرستان بم که از جنوب خاوری آن شهرستان واقع است. اکثر آبادیهای این بخش به هم پیوسته و راه شوسۀبم به زاهدان از وسط بخش می گذرد. آب مشروب بخش از قنوات تأمین میشود. محصول عمده بخش غله، حنا، خرما، لبنیات، رنگ، پنبه و انواع مرکبات است. این بخش از شش دهستان تشکیل شده که به ترتیب عبارتند از: پشت رود با 19 آبادی و 3300 تن سکنه، رودآب دارای 29 آبادی و8000 تن سکنه، ریگان با 52 آبادی و 7000 تن سکنه، برج اکرم با 35 آبادی و 5700 تن سکنه، عزیزآباد با 22آبادی و 3500 تن سکنه، کنبکی با 23 آبادی و 2800 تن سکنه. بنابر آمار بالا بخش فهرج دارای 180 آبادی و 30300 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) دهی از بخش فهرج شهرستان بم که در حدود هزار تن سکنه دارد. آب آن از دو رشته قنات و محصول عمده اش غله، خرما، لبنیات، پنبه، حنا و انواع مرکبات است. زنان قالی و گلیم و کرباس می بافند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
کیسه ای که از موی و پشم و جز آن بافند و غلات در آن ریزند: جوال، محلی که گلچه های یک گل دارای آرایش کلاپرک بر روی آن قرار میگیرند. معمولا در انتهای دم گل یک گل کلاپرک قسمت مسطح یا محدی بنام طبق گل موجود است (مانند گل بابونه یا آفتاب گردان)، در روی این قمست مسطح یا محدب که بنام نهنج موسوم است گلچه های میرویند: طبق گل (گل آذین کلاپرک)
کیسه ای که از موی و پشم و جز آن بافند و غلات در آن ریزند: جوال، محلی که گلچه های یک گل دارای آرایش کلاپرک بر روی آن قرار میگیرند. معمولا در انتهای دم گل یک گل کلاپرک قسمت مسطح یا محدی بنام طبق گل موجود است (مانند گل بابونه یا آفتاب گردان)، در روی این قمست مسطح یا محدب که بنام نهنج موسوم است گلچه های میرویند: طبق گل (گل آذین کلاپرک)
آلتی است که بوسیله آن دوغ را هم زنند تا مسکه از آن جدا شود: (شده است شومله پنگان و ممحضه نهره چنانکه هیطله پاتیله (فرنظا: باتله) مرجل است لوید) (نصاب سلک الجواهر فنظا)
آلتی است که بوسیله آن دوغ را هم زنند تا مسکه از آن جدا شود: (شده است شومله پنگان و ممحضه نهره چنانکه هیطله پاتیله (فرنظا: باتله) مرجل است لوید) (نصاب سلک الجواهر فنظا)