در نجوم، نام صورتی از صور فلکیه از ناحیت جنوبی و آن را بر مثال جویی توهم کرده اند باریک با گردش های بسیار و آن سی و چهار کوکب است و آخر او کوکبی است روشن از قدر اول که او را آخرالنهر خوانند. (یادداشت مؤلف) (از جهان دانش) جیحون. - ماوراءالنهر، آن سوی جیحون از جانب مشرق. (یادداشت مؤلف)
در نجوم، نام صورتی از صور فلکیه از ناحیت جنوبی و آن را بر مثال جویی توهم کرده اند باریک با گردش های بسیار و آن سی و چهار کوکب است و آخر او کوکبی است روشن از قدر اول که او را آخرالنهر خوانند. (یادداشت مؤلف) (از جهان دانش) جیحون. - ماوراءالنهر، آن سوی جیحون از جانب مشرق. (یادداشت مؤلف)
انگور سپید. (منتهی الارب). عنب ابیض. (متن اللغه) (اقرب الموارد) ، نهر نهر، جوی فراخ و گشاده. (منتهی الارب) ، واسع. (متن اللغه) (اقرب الموارد) ، رجل نهر، مرد به روز غارت کننده. (منتهی الارب). مرد صاحب النهار که به هنگام روز پی کارها رود. مقابل لیلی به معنی صاحب اللیل. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، نهار نهر، روز نیک روشن. (منتهی الارب) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)
انگور سپید. (منتهی الارب). عنب ابیض. (متن اللغه) (اقرب الموارد) ، نهر نهر، جوی فراخ و گشاده. (منتهی الارب) ، واسع. (متن اللغه) (اقرب الموارد) ، رجل نهر، مرد به روز غارت کننده. (منتهی الارب). مرد صاحب النهار که به هنگام روز پی کارها رود. مقابل لیلی به معنی صاحب اللیل. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، نهار نهر، روز نیک روشن. (منتهی الارب) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)
دهی از دهستان مهران رود بخش بستان آباد شهرستان تبریز در 15 هزارگزی جنوب غربی بستان آباد و 11 هزارگزی جادۀ تبریز به بستان آباد، در جلگۀ سردسیری واقع و دارای 602 تن سکنه است. آبش از رودخانه نهندآباد و چشمه، محصولش غلات و یونجه و سیب زمینی، شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی از دهستان مهران رود بخش بستان آباد شهرستان تبریز در 15 هزارگزی جنوب غربی بستان آباد و 11 هزارگزی جادۀ تبریز به بستان آباد، در جلگۀ سردسیری واقع و دارای 602 تن سکنه است. آبش از رودخانه نهندآباد و چشمه، محصولش غلات و یونجه و سیب زمینی، شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
1ـ دیدن نهر در خواب، نشانه تجارت و سفرهای کوتاه است. اگر خواب ببینید نهر پر از آب است، علامت سختیهای زودگذر است. ، 2ـ دیدن نهر خشکیده در خواب، علامت نومیدی است. و اینکه افراد دیگری به اهداف شما دست خواهند یافت.
1ـ دیدن نهر در خواب، نشانه تجارت و سفرهای کوتاه است. اگر خواب ببینید نهر پر از آب است، علامت سختیهای زودگذر است. ، 2ـ دیدن نهر خشکیده در خواب، علامت نومیدی است. و اینکه افراد دیگری به اهداف شما دست خواهند یافت.
دهی است از دهستان قصبۀ معمرۀ بخش معمرۀ شهرستان آبادان. در یک هزارگزی نهر قصرو 25 هزارگزی جنوب شرقی راه خسروآباد به آبادان، دردشت گرمسیری واقع و دارای 105 تن سکنه است. آبش از اروندرود، محصول عمده اش خرما و حنا و شغل اهالی زراعت و ماهیگیری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی است از دهستان قصبۀ معمرۀ بخش معمرۀ شهرستان آبادان. در یک هزارگزی نهر قصرو 25 هزارگزی جنوب شرقی راه خسروآباد به آبادان، دردشت گرمسیری واقع و دارای 105 تن سکنه است. آبش از اروندرود، محصول عمده اش خرما و حنا و شغل اهالی زراعت و ماهیگیری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
شهری است از اقلیم دوم به گجرات، منسوب به نهروال بن هندو، اکنون او را پیرابتن خوانند و در سوابق ایام تمام مملکت گجرات را نهرواله می گفتند و بهو و بهیم از راجه های بزرگ آن ملک بوده اند که گرشاسب به عهد فریدون به محاربات آنان مأمور شده، چنانکه حکیم اسدی طوسی در گرشاسبنامه گفته: شهی بود در هند مهراج نام بزرگی به هرکار گسترده کام بهو نام خویشی بدش در پناه... حکیم فرخی در فتوحات و گشادن شهرها گفته: چو نهرواله که اندر دیار هند بهیم ز نهرواله همی کرد بر شهان مفخر. (از انجمن آرا) (از آنندراج). نام اصلی گجرات است وآن ولایتی است در هندوستان. (برهان قاطع). اکنون نامش احمدآباد است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). و نیز رجوع به تاریخ جهانگشای ج 2 ص 148 و نزهه القلوب ج 3 ص 259 و رجوع به نهلواره شود: گرد سپهت به نهرواله سهم تو به نهروان ببینم. خاقانی. دیگر شهر نهرواله که گویند هر روز پیلان بسیار از آنجا جامۀ گازران به صحرا برند. (تاریخ بیهق ص 18)
شهری است از اقلیم دوم به گجرات، منسوب به نهروال بن هندو، اکنون او را پیرابتن خوانند و در سوابق ایام تمام مملکت گجرات را نهرواله می گفتند و بهو و بهیم از راجه های بزرگ آن ملک بوده اند که گرشاسب به عهد فریدون به محاربات آنان مأمور شده، چنانکه حکیم اسدی طوسی در گرشاسبنامه گفته: شهی بود در هند مهراج نام بزرگی به هرکار گسترده کام بهو نام خویشی بدش در پناه... حکیم فرخی در فتوحات و گشادن شهرها گفته: چو نهرواله که اندر دیار هند بهیم ز نهرواله همی کرد بر شهان مفخر. (از انجمن آرا) (از آنندراج). نام اصلی گجرات است وآن ولایتی است در هندوستان. (برهان قاطع). اکنون نامش احمدآباد است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). و نیز رجوع به تاریخ جهانگشای ج 2 ص 148 و نزهه القلوب ج 3 ص 259 و رجوع به نهلواره شود: گرد سپهت به نهرواله سهم تو به نهروان ببینم. خاقانی. دیگر شهر نهرواله که گویند هر روز پیلان بسیار از آنجا جامۀ گازران به صحرا برند. (تاریخ بیهق ص 18)
شهرکی است قدیمی در چهارفرسخی بغداد. (از سمعانی). شهرکی است (به عراق) با آبادانی اندک و اندر وی خرماست اندک و آنجا جایهایی است که خسروان کرده اند. (حدود العالم) (یادداشت مؤلف). دهی است چند مابین بغداد و کوفه، خوارج نهروان از آنجا بودند. (از رشیدی). شهری است از مداین سبعه به عراق عرب میان بغداد و واسط، بر شرقی دجله و به آن منسوب اند خوارج نهروان و بین حضرت علی بن ابیطالب (ع) و آنان در آنجا جنگی رخ داد. مؤلف معجم البلدان نویسد: نهروان مشتمل است بر نهروانات اعلی، نهروانات اوسط و نهروانات اسفل و آن عبارت است از کوره ای وسیع واقع در بین بغداد و واسط از جانب شرقی، حد اعلای آن متصل به بغداد است، در این کوره چند شهر متوسط یافت شود مانند: اسکاف، جرجرایا، صافیه، دیرقنی و جز آن. (از معجم البلدان) : سپاهی به کردار کوه گران همیرفت گستاخ تا نهروان. فردوسی. لشکرگاه هرثمه بر نهروان بود بر دو فرسنگی از دروازۀ بغداد. (ترجمه تاریخ طبری ص 513). کوچ کرد تا آب نهروان و از آن جانب بهرام چوبین فرود آمد. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 100). گرد سپهت به نهرواله سهم تو به نهروان ببینم. خاقانی. برای شرح جنگ نهروان رجوع به تاریخ طبری و الکامل ابن اثیر و مجمل ص 77 و 237 و غیره و خاندان نوبختی ص 31 و حبیب السیر ج 1 ص 175 تا 203 و نزههالقلوب ج 3 شود
شهرکی است قدیمی در چهارفرسخی بغداد. (از سمعانی). شهرکی است (به عراق) با آبادانی اندک و اندر وی خرماست اندک و آنجا جایهایی است که خسروان کرده اند. (حدود العالم) (یادداشت مؤلف). دهی است چند مابین بغداد و کوفه، خوارج نهروان از آنجا بودند. (از رشیدی). شهری است از مداین سبعه به عراق عرب میان بغداد و واسط، بر شرقی دجله و به آن منسوب اند خوارج نهروان و بین حضرت علی بن ابیطالب (ع) و آنان در آنجا جنگی رخ داد. مؤلف معجم البلدان نویسد: نهروان مشتمل است بر نهروانات اعلی، نهروانات اوسط و نهروانات اسفل و آن عبارت است از کوره ای وسیع واقع در بین بغداد و واسط از جانب شرقی، حد اعلای آن متصل به بغداد است، در این کوره چند شهر متوسط یافت شود مانند: اسکاف، جرجرایا، صافیه، دیرقنی و جز آن. (از معجم البلدان) : سپاهی به کردار کوه گران همیرفت گستاخ تا نهروان. فردوسی. لشکرگاه هرثمه بر نهروان بود بر دو فرسنگی از دروازۀ بغداد. (ترجمه تاریخ طبری ص 513). کوچ کرد تا آب نهروان و از آن جانب بهرام چوبین فرود آمد. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 100). گرد سپهت به نهرواله سهم تو به نهروان ببینم. خاقانی. برای شرح جنگ نهروان رجوع به تاریخ طبری و الکامل ابن اثیر و مجمل ص 77 و 237 و غیره و خاندان نوبختی ص 31 و حبیب السیر ج 1 ص 175 تا 203 و نزههالقلوب ج 3 شود
دهی است جزء دهستان سجاس رود بخش قیدار شهرستان زنجان. در 12 هزارگزی شمال غربی قیدار در دامنۀ سردسیری واقع است و 409 تن سکنه دارد. آبش از قنات و محصول عمده اش غلات و شغل مردمش زراعت و قالیچه بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
دهی است جزء دهستان سجاس رود بخش قیدار شهرستان زنجان. در 12 هزارگزی شمال غربی قیدار در دامنۀ سردسیری واقع است و 409 تن سکنه دارد. آبش از قنات و محصول عمده اش غلات و شغل مردمش زراعت و قالیچه بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
معافی بن زکریا. رجوع به ابن طرار ونیز رجوع به ریحانه الادب ج 6 ص 272 و کشف الظنون و نامۀ دانشوران ج 1 ص 349 و تاریخ ابن خلکان ج 2 ص 219 و هدیهالاحباب ص 259 و معجم الادباء ج 19 ص 151 و تاریخ بغداد ج 13 ص 230 و الذریعه الی تصانیف الشیعه ج 4 ص 256 شود
معافی بن زکریا. رجوع به ابن طرار ونیز رجوع به ریحانه الادب ج 6 ص 272 و کشف الظنون و نامۀ دانشوران ج 1 ص 349 و تاریخ ابن خلکان ج 2 ص 219 و هدیهالاحباب ص 259 و معجم الادباء ج 19 ص 151 و تاریخ بغداد ج 13 ص 230 و الذریعه الی تصانیف الشیعه ج 4 ص 256 شود
ابوبکر محمد بن ابراهیم بن محمد بن مهردویه، معروف به نهرون (؟). وی از مردم کازرون بود و به عراق و مکه سفر کرد و در مکه از ابوالحسن احمد بن ابراهیم بن فراس النفسی و در بصره از ابابکر احمد بن یعقوب الطاعی و جماعتی غیر از این دو حدیث شنید، و پیر صالح و ثقه و شب زنده دار بود. از او ابومحمد عبدالعزیز بن محمد بن محمد النخشبی الحافظ الکازقی، روایت دارد. (از انساب سمعانی ورق 471 الف)
ابوبکر محمد بن ابراهیم بن محمد بن مهردویه، معروف به نهرون (؟). وی از مردم کازرون بود و به عراق و مکه سفر کرد و در مکه از ابوالحسن احمد بن ابراهیم بن فراس النفسی و در بصره از ابابکر احمد بن یعقوب الطاعی و جماعتی غیر از این دو حدیث شنید، و پیر صالح و ثقه و شب زنده دار بود. از او ابومحمد عبدالعزیز بن محمد بن محمد النخشبی الحافظ الکازقی، روایت دارد. (از انساب سمعانی ورق 471 الف)
آنین نهره باشد به زبان آذربایگان. (نسخه ای از لغت فرس اسدی ص 372، از یادداشت مؤلف). آنین نهره بود که ماست و دوغ از یکدیگر جدا کنند. (حفان). چیزی که بدان ماست و دوغ از یکدیگر جدا کنند. (اوبهی). چیزی است که بدان روغن را از دوغ جدا کنند. (از برهان) (از آنندراج). آنین چیزی بود چون نیم خنبی کوچک و بزرگتر نیز باشد و سر فراخ نیز باشد و در این ولایت آن را نهره خوانند و دو دسته و یک دسته بود و سفالین، و اندر او دوغ زنند و بجنبانند تا کره از دوغ جدا شود. (از نسخه ای از لغت نامۀ اسدی، از یادداشت مؤلف). کوزۀ فراخ دهانه. (یادداشت مؤلف). شیرزنه خواه از چوب باشد یا از پوست. (ناظم الاطباء) : شده ست شومله پنگان و ممحضه نهره چنانکه هیطله پاتله مرجل است لوید. (نصاب سلک الجواهر) (فرهنگ نظام، از حاشیۀ برهان)
آنین نهره باشد به زبان آذربایگان. (نسخه ای از لغت فرس اسدی ص 372، از یادداشت مؤلف). آنین نهره بود که ماست و دوغ از یکدیگر جدا کنند. (حفان). چیزی که بدان ماست و دوغ از یکدیگر جدا کنند. (اوبهی). چیزی است که بدان روغن را از دوغ جدا کنند. (از برهان) (از آنندراج). آنین چیزی بود چون نیم خنبی کوچک و بزرگتر نیز باشد و سر فراخ نیز باشد و در این ولایت آن را نهره خوانند و دو دسته و یک دسته بود و سفالین، و اندر او دوغ زنند و بجنبانند تا کره از دوغ جدا شود. (از نسخه ای از لغت نامۀ اسدی، از یادداشت مؤلف). کوزۀ فراخ دهانه. (یادداشت مؤلف). شیرزنه خواه از چوب باشد یا از پوست. (ناظم الاطباء) : شده ست شومله پنگان و ممحضه نهره چنانکه هیطله پاتله مرجل است لوید. (نصاب سلک الجواهر) (فرهنگ نظام، از حاشیۀ برهان)
دهی است از دهستان اوزومدل بخش ورزقان شهرستان اهر در 16 هزارگزی شمال شرقی ورزقان و 10هزارگزی جادۀ تبریز به اهر. در منطقۀ کوهستانی معتدل هوایی واقع و دارای 564 تن سکنه است. آبش از چشمه، محصولش غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان اوزومدل بخش ورزقان شهرستان اهر در 16 هزارگزی شمال شرقی ورزقان و 10هزارگزی جادۀ تبریز به اهر. در منطقۀ کوهستانی معتدل هوایی واقع و دارای 564 تن سکنه است. آبش از چشمه، محصولش غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان چناران بخش حومه وارداک شهرستان مشهد، در 62 هزارگزی شمال غربی مشهد بر کنار راه قدیمی مشهد به قوچان، در جلگۀ معتدل هوایی واقع است و 256 تن سکنه دارد. آبش از قنات و محصول عمده اش چغندر، کنجد و شغل اهالی زراعت و مالداری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان چناران بخش حومه وارداک شهرستان مشهد، در 62 هزارگزی شمال غربی مشهد بر کنار راه قدیمی مشهد به قوچان، در جلگۀ معتدل هوایی واقع است و 256 تن سکنه دارد. آبش از قنات و محصول عمده اش چغندر، کنجد و شغل اهالی زراعت و مالداری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
رانندۀ آب و خون و جز آن، فراخ کننده جوی. (آنندراج). آنکه پهن و فراخ میکند. (ناظم الاطباء) ، زخم فراخ زننده. (آنندراج). آنکه زخم عمیق و عریض وارد می آورد. (ناظم الاطباء) ، آهسته دونده. (آنندراج). اسبی که آهسته می دود. (ناظم الاطباء) ، زن فربه، چاه کن که تا به آب رسد. (آنندراج). آنکه چاه می کند تا به آب رسد، آنکه کاری را در روز می کند، آنکه به نیکویی نمی رسد، رگی که به شدت خون می افشاند وبازنمی ایستد. (ناظم الاطباء). رجوع به انهار شود
رانندۀ آب و خون و جز آن، فراخ کننده جوی. (آنندراج). آنکه پهن و فراخ میکند. (ناظم الاطباء) ، زخم فراخ زننده. (آنندراج). آنکه زخم عمیق و عریض وارد می آورد. (ناظم الاطباء) ، آهسته دونده. (آنندراج). اسبی که آهسته می دود. (ناظم الاطباء) ، زن فربه، چاه کن که تا به آب رسد. (آنندراج). آنکه چاه می کند تا به آب رسد، آنکه کاری را در روز می کند، آنکه به نیکویی نمی رسد، رگی که به شدت خون می افشاند وبازنمی ایستد. (ناظم الاطباء). رجوع به اِنهار شود
آلتی است که بوسیله آن دوغ را هم زنند تا مسکه از آن جدا شود: (شده است شومله پنگان و ممحضه نهره چنانکه هیطله پاتیله (فرنظا: باتله) مرجل است لوید) (نصاب سلک الجواهر فنظا)
آلتی است که بوسیله آن دوغ را هم زنند تا مسکه از آن جدا شود: (شده است شومله پنگان و ممحضه نهره چنانکه هیطله پاتیله (فرنظا: باتله) مرجل است لوید) (نصاب سلک الجواهر فنظا)