جدول جو
جدول جو

معنی نهایات - جستجوی لغت در جدول جو

نهایات
(نِ)
جمع واژۀ نهایه. رجوع به نهایه و نهایت شود، نهایات الدار، حدودها و اقاصیها و اواخرها. (المنجد). حدود خانه و جائی که خانه به آن منتهی میشود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نهایات
جمع نهایه، فرجام ها بافدم ها بافدمان جمع نهایت
تصویری از نهایات
تصویر نهایات
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مهادات
تصویر مهادات
هدیه دادن به یکدیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهایت
تصویر نهایت
پایان، آخر، پایان امری یا چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماهیات
تصویر ماهیات
ماهیت، حقیقت، طبیعت، نهاد، سرشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهاجات
تصویر مهاجات
یکدیگر را هجو کردن، عیب همدیگر را گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منهیات
تصویر منهیات
کارهای بد که در شرع منع و نهی شده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ)
مهایاه. کاری که بر آن آمادگی و موافقت و سازواری کنند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح فقه) تقسیم منافع مال مشترک است طبق اجزاء آن یا برحسب زمان. با تقاضای مهایاه از طرف یک یا چند نفر از شرکاء، دیگران را به قبول آن ملزم قرار نمی دهند و فقط با تراضی تمام شرکاء ممکن است آن را صورت خارجی بخشید. (از یادداشت های لغت نامه). تقسیم منافع متعاقباً و متناوباً. (از تعریفات جرجانی)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
جمع واژۀ نکایه: ملک هند اثر نکایات رایات سلطان در... ولایت خویش مشاهدت کرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 293). رعیت دلیر شدند و چون مرغان بهاری به زبان زاری... نواهای نکایات زدند. (المضاف الی بدایعالازمان ص 35). رجوع به نکایت و نکایه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نجاسات
تصویر نجاسات
نجاسات در فارسی، جمع نجاسه، وژن ها پاچایه ها جمع نجاست
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی که یافته نشود ممتنع الحصول: به نایافت زنجه مکن خویشتن که تیمارجان باشدورنج تن، (شا. لغ)، معدوم، نایاب نادر، نایافتن: آن کس که بیافت دولتی یافت عظیم وآنراکه نیافت دردنایافت بس است. (مجدالدین بغدادی تاریخ برگزیده لغ)، نایابی یافت نشدن: المشاجره چریدن اشتردرخت راازنایافت گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نایبات
تصویر نایبات
جمع نایبه (نائبه) حوادث مصایب
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نثریه، اسرودان نوشته های دیپانه ناسرودگان جمع نثریه نوشته های منثور: ویکی ازمعاصرین متلبس بلباس ارباب یقین در نثریات خودبرای یقین مرتبه چهارمی اختراع نموده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نایمات
تصویر نایمات
جمع نایمه (نائمه)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نبات، گیاهان رستنی ها جمع نبات رستنیها: نه بتنهاحیوانات ونباتات وجماد هرچه درعالم امراست بفرمان توبادخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامیات
تصویر نامیات
جمع نامیه، رستنی ها آفریدگان کوالیدگان جمع نامیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناریات
تصویر ناریات
شب پرگان
فرهنگ لغت هوشیار
هجو کردن یکدیگر را، هجو گویی: ... (مهاجرت شعراء را از اسباب مهالک ممالک سالفه و امم ماضیه شمرده اند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع منهیه، باز داشته ها نارواکان ناشایست ها جمع منهیه (منهی) کارهای ناروا اموری که در شرع منع شده نا شایستها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نسریات
تصویر نسریات
لاشخوران تیره کرکسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نایحات
تصویر نایحات
جمع نایحه (نائحه) مونث نایح
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ماهیه، اوچیزیان چیشی ها چیستی ها جمع ماهیت: زانکه ماهیات و سرسر آن پیش چشم کاملان باشد عیان. (مثنوی. نیک. 208: 3) یا ماهیات جعلیه. اموری است که مجعول شارع است مانند نماز روزه و عقود دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حکایات
تصویر حکایات
نقلها، روایتها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهازات
تصویر جهازات
جمع جهاز کشتی ها سفینه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنایات
تصویر جنایات
جمع جنایت، جنوری ها ریفتکی ها گناهان جمع جنایت
فرهنگ لغت هوشیار
جمع زهدیه آنجه درباره زهد و پارسایی گفته و نوشته شود:) چنانکه من در زهدیات گفتم (قابوسنامه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهاریات
تصویر بهاریات
جمع بهاریه قصایدی که درباره بهار گفته شود: (بهار آمد بهار آمد بهاریات باید گفت بگو ترجیع تا گویم شکوفه از کجا بشکفت) (مولوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهایت
تصویر نهایت
عاقبت، آخر، غایت، پایان، حد، کرانه، سرانجام، تک، منتهی، ته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نایات
تصویر نایات
جمع نای، از ریشه پارسی نای ها نی ها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نفایه، نبهره ها دور افکندنی ها جمع نفایه: و خلقی از نفایات سنان و سیف و بقایای منون و حیف... پیش از من در نفا در آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نعامیات
تصویر نعامیات
شتر مرغ ها تیره شتر مرغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهایت
تصویر نهایت
((نِ یَ))
پایان، انتها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نهایت
تصویر نهایت
پایان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نهایتا
تصویر نهایتا
سرانجام
فرهنگ واژه فارسی سره
آخر، اختتام، انتها، پایان، خاتمه، ختام، عاقبت، غایت، فرجام
متضاد: بدایت
فرهنگ واژه مترادف متضاد