ناپیدا، پوشیده، نهفته، مخفی، برای مثال گناه کردن پنهان به از عبادت فاش / اگر خدای پرستی هواپرست مباش (سعدی۲ - ۴۶۳) پنهان داشتن: نهان کردن، نهفتن، پنهان کردن پنهان ساختن: نهان کردن، نهفتن، پنهان کردن پنهان شدن: نهان گشتن، نهفته شدن، مخفی شدن، برای مثال مور و ماهی را بر خاک و به دریا در / نیست پنهان شدن از وی به شب تاری (ناصرخسرو - ۷۵) پنهان کردن: نهان کردن، نهفتن پنهان گردیدن: نهان گشتن، نهفته شدن، مخفی شدن، پنهان شدن پنهان گشتن: نهان گشتن، نهفته شدن، مخفی شدن، پنهان شدن پنهان ماندن: نهفته ماندن، پوشیده ماندن
ناپیدا، پوشیده، نهفته، مخفی، برای مِثال گناه کردن پنهان بِه از عبادت فاش / اگر خدای پرستی هواپرست مباش (سعدی۲ - ۴۶۳) پِنهان داشتن: نهان کردن، نهفتن، پنهان کردن پِنهان ساختن: نهان کردن، نهفتن، پنهان کردن پِنهان شدن: نهان گشتن، نهفته شدن، مخفی شدن، برای مِثال مور و ماهی را بر خاک و به دریا در / نیست پنهان شدن از وی به شب تاری (ناصرخسرو - ۷۵) پِنهان کردن: نهان کردن، نهفتن پِنهان گردیدن: نهان گشتن، نهفته شدن، مخفی شدن، پنهان شدن پِنهان گشتن: نهان گشتن، نهفته شدن، مخفی شدن، پنهان شدن پِنهان ماندن: نهفته ماندن، پوشیده ماندن
مخفی، مخفیانه، کنایه از خزینه، اندوخته، گنج، کنایه از حقیقت، معنی، راز، سر، کنایه از ضمیر، دل، باطن، کنایه از قبر، گور، مدفن، درونی، نامشهود، کنایه از در نهان، در دل، دزدانه
مخفی، مخفیانه، کنایه از خزینه، اندوخته، گنج، کنایه از حقیقت، معنی، راز، سِر، کنایه از ضمیر، دل، باطن، کنایه از قبر، گور، مدفن، درونی، نامشهود، کنایه از در نهان، در دل، دزدانه
منسوب به نهان: پنهانی سری: (قسمی نهانیهاء عقلی و قسمی نهانیهاء شریعی) یا زندگی نهانی (زندگی)، در نهان پنهانی: (سید... با سه پسر براهی مجهول بیک هفته باصفهان آمد نهانی)
منسوب به نهان: پنهانی سری: (قسمی نهانیهاء عقلی و قسمی نهانیهاء شریعی) یا زندگی نهانی (زندگی)، در نهان پنهانی: (سید... با سه پسر براهی مجهول بیک هفته باصفهان آمد نهانی)