ناپیدا، پوشیده، نهفته، مخفی، برای مِثال گناه کردن پنهان بِه از عبادت فاش / اگر خدای پرستی هواپرست مباش (سعدی۲ - ۴۶۳) پِنهان داشتن: نهان کردن، نهفتن، پنهان کردن پِنهان ساختن: نهان کردن، نهفتن، پنهان کردن پِنهان شدن: نهان گشتن، نهفته شدن، مخفی شدن، برای مِثال مور و ماهی را بر خاک و به دریا در / نیست پنهان شدن از وی به شب تاری (ناصرخسرو - ۷۵) پِنهان کردن: نهان کردن، نهفتن پِنهان گردیدن: نهان گشتن، نهفته شدن، مخفی شدن، پنهان شدن پِنهان گشتن: نهان گشتن، نهفته شدن، مخفی شدن، پنهان شدن پِنهان ماندن: نهفته ماندن، پوشیده ماندن